بیایید در سال « اتحاد ملی - انسجام اسلامی » به نمایشگاه کتاب تهران واقع در مصلا برویم جاییکه که محل گزاردن نماز در روزهایی میباشد که آن روزها نشانه وحدت بین مسلمین است مثل عید قربان و عید فطر .
از خصوصیات نمایشگاه منحصر به فرد امسال دو چیزی است که برای ما قابل توجه میباشد .
اولی اینکه انتشارات حقیقت ناشر کتب تصوف در سلسله گنابادی از شرکت در نمایشگاه محروم شده و دومی تابلوی بزرگی است که در بهترین موقعیت و در معرض دید بازدیدکنندگان نمایشگاه قرار گرفته و در آن کتب ناشری که سالهاست مطالب بیطرفانه مغرضانه علیه تصوف منتشر می کند معرفی شده است و حاوی تصاویر بزرگان صوفیه از سلاسل گوناگون خصوصا سلسله گنابادی میباشد .
چنانکه مشاهده مینمایید در سال بزرگداشت وحدت اسلامی و ملی و در جهت رونق نقد و گفتمان بین اندیشه ها در جامعه و برای رعایت عدالت بین موافقان و مخالفان تصوف در نمایشگاه کتاب با درایت و هوشمندی ابتدا ناشر کتب سلسله گنابادی که در واقع بیان کننده عقاید و مدافع آرای مطبوع خود میباشد از تعامل با مردم محروم گردیده و سپس بزرگان این سلسله که درواقع صاحبان آن عقاید و آرا میباشند با نمایش تصاویرشان در کنار اشخاص دیگر که ربطی به آنها ندارند با عنوان « رهبران ضلالت » به عموم معرفی شده اند .
نتیجه موفقیت آمیز چنین فعالیتهای هوشمندانه ای در زمینه های گوناگون علیه تصوف که در جهت تنویر افکار عمومی (1) صورت میگیرد این شده است که برای نمونه غرفه ناشر مورد نظر از بازدیدکننده و سایت جنابان پشمینه از تعامل کننده خالی میباشد .
1. ظاهرا عده ای خلق الله را به صورت گله ای از موجودات چهارپای راه راه ملاحظه مینمایند .
ارتباط : انتشارات حقیقت وابسته به سلسله گنابادی از حضور در نمایشگاه کتاب محروم شد
۲۳.۲.۸۶
منو تنها نزار ! : بحث تک نفره مخالفان در نقد تصوف
با توجه به اینکه مدتی است جنابان پشمینه بسختی مشغول کشیدن بار نقد علمی و بیطرفانه علیه تصوف میباشند و درحالیکه صادقانه خواسته اند که دراویش و غیر آنها هم در آن شرکت کنند اما نمیدانند چرا نمیکنند ما عرایضی در این باب میکنیم که هرچند باعث فهم آنجنابان نخواهد بود شاید برخی دیگر را مفید افتد .
بدیهی است شخصی که نقد هرچیزی را میکند باید قبلا شرایطی را احراز کرده باشد از جمله احاطه به موضوع و نظرات مخالفان و موافقان و همچنین آگاهی از روش نقد صرف نظر از اینکه نقد چه باشد . اما مهمترین مساله قبل از همه اینها که حتی با داشتن هر دانش و تبحری بی آن کار نقادی معنی ندارد داشتن بیطرفی است وگرنه نقد چه معنی میدهد همان حرفش را میگوید که در این صورت گفته میشود نظرش را در آن باب گفته نه آنکه نقد آن چیز را نموده است .
پشمینه فوق الذکر و امثالهم وقتی میبینند طرف مقابل جواب اظهارات آنها را که به نام نقد بیان میکنند نمیدهد احساس وفور دانش و اعتلای علمی نموده و از فراز افلاک طرف مقابل را بطور نقاط ریز قابل له کردن ملاحظه مینمایند اما وقتی درباب نحوه پرسش کردن که اولین نشانه بیطرفی میباشد اعتراض میشود که پاسخ مورد نظر خودتان را در سوالات مستتر نموده اید و بهتر است به شکل پیشنهادی که به نظر بیطرفانه تر میآید پرسیده شود تا قابل بررسی از طرف موافق و مخالف باشد میفرمایند : « ... هر چند پاسخ دهنده ... خودشان می دانستند که جواب چه می شود لذا سعی نموده اند سوالها را عوض کنند » . توضیح واضحات اینکه منظور از « جواب » در جمله فوق همان پاسخ مستتر در سوال شخص نقاد است .
بدیهی میباشد ما هم اگر از فراز افلاک به طرف خود نظر میکردیم همینطوری میشدیم چون کسی را مقابل خود نمیدیدیم که بخواهد حرفی بزند و گفتمانی بشود و شادان احساس مینمودیم نظرمان بقدری مستدل میباشد که حرفی در مقابل آن نمانده که زده شود .
صد البته پیدا شدن احساسات گوناگون برای هر شخصی اشکالی ندارد خصوصا که با تناول مانند قرص مشهور اکس بی اختیار باشد اما سوال اینجاست که چه کسانی این مواد توهمزا را در اختیار جوانان قرار میدهند و باعث انحراف اخلاقی آنان میشوند ؟
ارتباط : جواب سوالات 1
بدیهی است شخصی که نقد هرچیزی را میکند باید قبلا شرایطی را احراز کرده باشد از جمله احاطه به موضوع و نظرات مخالفان و موافقان و همچنین آگاهی از روش نقد صرف نظر از اینکه نقد چه باشد . اما مهمترین مساله قبل از همه اینها که حتی با داشتن هر دانش و تبحری بی آن کار نقادی معنی ندارد داشتن بیطرفی است وگرنه نقد چه معنی میدهد همان حرفش را میگوید که در این صورت گفته میشود نظرش را در آن باب گفته نه آنکه نقد آن چیز را نموده است .
پشمینه فوق الذکر و امثالهم وقتی میبینند طرف مقابل جواب اظهارات آنها را که به نام نقد بیان میکنند نمیدهد احساس وفور دانش و اعتلای علمی نموده و از فراز افلاک طرف مقابل را بطور نقاط ریز قابل له کردن ملاحظه مینمایند اما وقتی درباب نحوه پرسش کردن که اولین نشانه بیطرفی میباشد اعتراض میشود که پاسخ مورد نظر خودتان را در سوالات مستتر نموده اید و بهتر است به شکل پیشنهادی که به نظر بیطرفانه تر میآید پرسیده شود تا قابل بررسی از طرف موافق و مخالف باشد میفرمایند : « ... هر چند پاسخ دهنده ... خودشان می دانستند که جواب چه می شود لذا سعی نموده اند سوالها را عوض کنند » . توضیح واضحات اینکه منظور از « جواب » در جمله فوق همان پاسخ مستتر در سوال شخص نقاد است .
بدیهی میباشد ما هم اگر از فراز افلاک به طرف خود نظر میکردیم همینطوری میشدیم چون کسی را مقابل خود نمیدیدیم که بخواهد حرفی بزند و گفتمانی بشود و شادان احساس مینمودیم نظرمان بقدری مستدل میباشد که حرفی در مقابل آن نمانده که زده شود .
صد البته پیدا شدن احساسات گوناگون برای هر شخصی اشکالی ندارد خصوصا که با تناول مانند قرص مشهور اکس بی اختیار باشد اما سوال اینجاست که چه کسانی این مواد توهمزا را در اختیار جوانان قرار میدهند و باعث انحراف اخلاقی آنان میشوند ؟
ارتباط : جواب سوالات 1
۳.۲.۸۶
تحریم اقتصادی شدیم
جنابان پشمینه در آخرین مطلب خود برای انهدام اتحاد بین مسلمین با حفظ انهدام (تر) اقتصادی پیشنهاد تحریم اقتصادی صوفیه را نموده اند .
ما خوشحال شدیم که در حکومت اسلامی عدل علی که الآن ما افتخار زیستن در آن را داریم رافت اسلامی و ورزش مهر که قبلا شامل حالمان شده بود و از حق جان محروم گردیده بودیم بیشتر شامل حالمان گردید و از حق نان هم بحمدالله قرار است محروم شویم . قبلا صحبت شده بود که دراویش کافر نباید در حکومت اسلامی نانخور دولت باشند الآن هم که پیشنهاد می شود خودشان هم نان در نیاورند .
اگر این اجرا شود خیلی خوب میشود چون اینطوری همه دراویش از گشنگی میمیرند و اتحاد بین مسلمین کاملا برقرار میگردد .
ضمنا میتوان این موضوع را به عنوان سمبل رافت اسلام شیعی و وزیدن مهر در آن به جهانیان معرفی کرد تا اولا برادران اهل سنت و بعد برادران نصاری و بعد سایرین همگی با میل و رقبت و از ترس گرسنگی شیعه شوند ( چون الآن همه شیعه ها سیر میباشند ) و اتحاد بین همه مردم دنیا برقرار گردد و جنگ و دعواها از بین برود ( چنانکه بین شیعه هیچ دعوایی نیست ).
خوبی دیگر آن که فوق العاده است این است که وقتی امام زمان دیدند ما چقدر نسبت به خودمان مهربان میباشیم زودتر ظهور میکنند البته ما صوفیه معتقدیم ایشان عقل کل هستند و کار بیخودی نخواهند کرد .
با دیدن این موضوع ما یاد یک کسی افتادیم که در بیرون از خانه حریف مردم نمیشد به خانه میآمد با اهل خانه دست به یقه میگردید .
عرض مینماییم شما اگر مرد میباشید محصولات آمریکایی و اروپایی و ژاپنی و چینی را تحریم بنمایید که بعضی دشمن بوده و بعضی نامرد که سربزنگاه پشت آدم را خالی میکنند یا از پشت خنجر میزنند چنانکه اگر توجه بفرمایید از هواپیما تا ستر عورتتان خارجی میباشد نه آنکه محل معاش یک عده مسلمان شیعه ایرانی را تحریم کنید چون از ریختشان خوشتان نمیآید یا « حاج آقا فرموده اند » .
لازم به یادآوری است که اولا موسسه نامبرده خصوصی بوده و اگر گفته شود عشریه میدهد عشریه برای « و الیتامی و المساکین و ابن السبیل » است که این خود نشان میدهد چشم نان خوردن یک عده آدم بدبخت را هم ندارید .
ثانیا بسیاری دیگر از این قبیل هم هست اگر دارای عرضه میباشید بهتر از آن را درست کنید و رقابت اقتصادی بنمایید تا هم رونق مملکت باشد هم چیزی گیر خودتان بیاید تا از راه بدگویی به خلق الله نان نخورید .
ارتباط : صورت تحريم محصولات شركتهاي فرقه هاي صوفي
ما خوشحال شدیم که در حکومت اسلامی عدل علی که الآن ما افتخار زیستن در آن را داریم رافت اسلامی و ورزش مهر که قبلا شامل حالمان شده بود و از حق جان محروم گردیده بودیم بیشتر شامل حالمان گردید و از حق نان هم بحمدالله قرار است محروم شویم . قبلا صحبت شده بود که دراویش کافر نباید در حکومت اسلامی نانخور دولت باشند الآن هم که پیشنهاد می شود خودشان هم نان در نیاورند .
اگر این اجرا شود خیلی خوب میشود چون اینطوری همه دراویش از گشنگی میمیرند و اتحاد بین مسلمین کاملا برقرار میگردد .
ضمنا میتوان این موضوع را به عنوان سمبل رافت اسلام شیعی و وزیدن مهر در آن به جهانیان معرفی کرد تا اولا برادران اهل سنت و بعد برادران نصاری و بعد سایرین همگی با میل و رقبت و از ترس گرسنگی شیعه شوند ( چون الآن همه شیعه ها سیر میباشند ) و اتحاد بین همه مردم دنیا برقرار گردد و جنگ و دعواها از بین برود ( چنانکه بین شیعه هیچ دعوایی نیست ).
خوبی دیگر آن که فوق العاده است این است که وقتی امام زمان دیدند ما چقدر نسبت به خودمان مهربان میباشیم زودتر ظهور میکنند البته ما صوفیه معتقدیم ایشان عقل کل هستند و کار بیخودی نخواهند کرد .
با دیدن این موضوع ما یاد یک کسی افتادیم که در بیرون از خانه حریف مردم نمیشد به خانه میآمد با اهل خانه دست به یقه میگردید .
عرض مینماییم شما اگر مرد میباشید محصولات آمریکایی و اروپایی و ژاپنی و چینی را تحریم بنمایید که بعضی دشمن بوده و بعضی نامرد که سربزنگاه پشت آدم را خالی میکنند یا از پشت خنجر میزنند چنانکه اگر توجه بفرمایید از هواپیما تا ستر عورتتان خارجی میباشد نه آنکه محل معاش یک عده مسلمان شیعه ایرانی را تحریم کنید چون از ریختشان خوشتان نمیآید یا « حاج آقا فرموده اند » .
لازم به یادآوری است که اولا موسسه نامبرده خصوصی بوده و اگر گفته شود عشریه میدهد عشریه برای « و الیتامی و المساکین و ابن السبیل » است که این خود نشان میدهد چشم نان خوردن یک عده آدم بدبخت را هم ندارید .
ثانیا بسیاری دیگر از این قبیل هم هست اگر دارای عرضه میباشید بهتر از آن را درست کنید و رقابت اقتصادی بنمایید تا هم رونق مملکت باشد هم چیزی گیر خودتان بیاید تا از راه بدگویی به خلق الله نان نخورید .
ارتباط : صورت تحريم محصولات شركتهاي فرقه هاي صوفي
۲۱.۱.۸۶
خبر ملاقات حضرت رضاعلیشاه با امام خمینی
این مساله که علمای عظام شیعه و مجتهدین همگی و بدون استثنا منکر تصوف بوده و هیچکدام هیچ نوع ارتباطی با صوفیه نداشته و به هیچ شکلی تصوف را تایید نکرده و حتی مراقب هم بوده اند که کاری نکنند که خدای ناکرده مردم از رفتارشان چنین برداشتی بنمایند مکررا گفته شده و خصوصا به دنبال این ادعا با خوشبحالی آمده که هیچ مدرکی که ادعای صوفیه را مبنی بر تایید برخی علمای بزرگ از تصوف تایید کند وجود ندارد .
در این باره گذشته از مدارکی که سابقا ارائه شده از قبیل برخی روایات تاریخی در این باب و برخی اشارات صریح یا تلویحی از کتب علمای عظام شیعه از قدما و متاخرین از قبیل عبارات معروف سید حیدر آملی در جامع الاسرار درباره یکی بودن تشیع و تصوف و برخی جملات صریح ملاصدرا در آثارش واشاراتی از علامه طباطبایی و صورت و متن اجازات حضرت آقای رضاعلیشاه از مراجع عظام که قبلا ذکر شده ؛ اکنون سند تاریخیی را ارائه مینماییم که نشان دهنده یکی از ملاقاتهای حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه قطب سلسله سلطانعلیشاهی گنابادی با امام خمینی میباشد که پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ و در قم اتفاق افتاده است .
اما قبل از آن توضیحی لازم میباشد که فقط مربوط به این مورد خاص نبوده و مصداق کلی دارد که عرض میشود و آن این است که :
اگر خصوصا در این زمانه گاهی از طرف صوفیه اظهار میشود که چنانکه همواره برخی از علمای شیعه مخالف تصوف بوده و هستند برخی از اعاظم علما نیز آن را تایید کرده و میکنند و مدارکی در این باره ارائه میگردد برای بالا بردن شان تصوف و بزرگان صوفیه یا استفاده های دیگر نیست چه تصوف راه خدا بوده و بزرگان صوفیه حقه نیز اولیای الهی میباشند و این راه را که خداوند مقرر فرموده همیشه پایدار بوده و اولیای الهی نیز نیاز به حمایت کسی نداشته چه موید به تاییدات الهیه بوده و در هرحالی وظیفه خود را من عندالله به انجام رسانده و میرسانند .
هدف از بیان چنین مساله ای تنها رد ادعای فوق الذکر توسط مخالفان تصوف و روشن شدن اذهان مردم و جویندگان راه حقیقت میباشد والا اعزاز و اکرام بزرگان قوم از عالم و دانشمند یا پادشاه و وزیر در هر دوره و زمانه و در هر سرزمین و مکانی نسبت به مشایخ صوفیه و عرفا تنها بر شان و منزلت خود احترام کنندگان افزوده و مایه خیر و برکت و نام نیکشان گردیده چنانکه آنانکه نسبت به صوفیه مخالفت و ظلم و آزار نموده اند مراتب تباهی خود را فراهم و بدنامی و لعن خداوند و خلق را از پس خود داشته و دارند و نمونه هر دسته را تاریخ در خود حفظ نموده و گواهی میدهد چنانکه گفته شده هرکس در گرو عمل خویش میباشد .
در زیر دو قطعه روزنامه که از آرشیو روزنامه ها برداشته شده و به نشانی داده شده برای دیگران نیز در دسترس میباشد ارائه گردیده و نشان میدهد در تاریخ یکشنبه دهم تیر ماه سال ۱۳۵۸ شمسی حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه قطب سلسه نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی به همراه فرزند بزرگوار خود جناب حاج علی آقای تابنده ( بعدا محبوبعلیشاه ) و در معیت دو تن از مشایخ بزرگوار این سلسله جناب حاج سید محمد شریعت قمی ( درویش همتعلی ) و جناب حاج سید هبه الله جذبی اصفهانی ( ثابتعلی ) و جمعی از دراویش در محل اقامت امام خمینی در شهر قم با ایشان ملاقات نموده اند .
توضیح آنکه بیش از دو تکه روزنامه از این خبر موجود بود اما چون ما از آنچه در دسترس بود نشانی همین دو را توانستیم پیدا نماییم فقط همین دو ارائه میگردد . برای مشاهده تصویر بزرگتر روی آن کلیک کنید .
در این باره گذشته از مدارکی که سابقا ارائه شده از قبیل برخی روایات تاریخی در این باب و برخی اشارات صریح یا تلویحی از کتب علمای عظام شیعه از قدما و متاخرین از قبیل عبارات معروف سید حیدر آملی در جامع الاسرار درباره یکی بودن تشیع و تصوف و برخی جملات صریح ملاصدرا در آثارش واشاراتی از علامه طباطبایی و صورت و متن اجازات حضرت آقای رضاعلیشاه از مراجع عظام که قبلا ذکر شده ؛ اکنون سند تاریخیی را ارائه مینماییم که نشان دهنده یکی از ملاقاتهای حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه قطب سلسله سلطانعلیشاهی گنابادی با امام خمینی میباشد که پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ و در قم اتفاق افتاده است .
اما قبل از آن توضیحی لازم میباشد که فقط مربوط به این مورد خاص نبوده و مصداق کلی دارد که عرض میشود و آن این است که :
اگر خصوصا در این زمانه گاهی از طرف صوفیه اظهار میشود که چنانکه همواره برخی از علمای شیعه مخالف تصوف بوده و هستند برخی از اعاظم علما نیز آن را تایید کرده و میکنند و مدارکی در این باره ارائه میگردد برای بالا بردن شان تصوف و بزرگان صوفیه یا استفاده های دیگر نیست چه تصوف راه خدا بوده و بزرگان صوفیه حقه نیز اولیای الهی میباشند و این راه را که خداوند مقرر فرموده همیشه پایدار بوده و اولیای الهی نیز نیاز به حمایت کسی نداشته چه موید به تاییدات الهیه بوده و در هرحالی وظیفه خود را من عندالله به انجام رسانده و میرسانند .
هدف از بیان چنین مساله ای تنها رد ادعای فوق الذکر توسط مخالفان تصوف و روشن شدن اذهان مردم و جویندگان راه حقیقت میباشد والا اعزاز و اکرام بزرگان قوم از عالم و دانشمند یا پادشاه و وزیر در هر دوره و زمانه و در هر سرزمین و مکانی نسبت به مشایخ صوفیه و عرفا تنها بر شان و منزلت خود احترام کنندگان افزوده و مایه خیر و برکت و نام نیکشان گردیده چنانکه آنانکه نسبت به صوفیه مخالفت و ظلم و آزار نموده اند مراتب تباهی خود را فراهم و بدنامی و لعن خداوند و خلق را از پس خود داشته و دارند و نمونه هر دسته را تاریخ در خود حفظ نموده و گواهی میدهد چنانکه گفته شده هرکس در گرو عمل خویش میباشد .
در زیر دو قطعه روزنامه که از آرشیو روزنامه ها برداشته شده و به نشانی داده شده برای دیگران نیز در دسترس میباشد ارائه گردیده و نشان میدهد در تاریخ یکشنبه دهم تیر ماه سال ۱۳۵۸ شمسی حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه قطب سلسه نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی به همراه فرزند بزرگوار خود جناب حاج علی آقای تابنده ( بعدا محبوبعلیشاه ) و در معیت دو تن از مشایخ بزرگوار این سلسله جناب حاج سید محمد شریعت قمی ( درویش همتعلی ) و جناب حاج سید هبه الله جذبی اصفهانی ( ثابتعلی ) و جمعی از دراویش در محل اقامت امام خمینی در شهر قم با ایشان ملاقات نموده اند .
توضیح آنکه بیش از دو تکه روزنامه از این خبر موجود بود اما چون ما از آنچه در دسترس بود نشانی همین دو را توانستیم پیدا نماییم فقط همین دو ارائه میگردد . برای مشاهده تصویر بزرگتر روی آن کلیک کنید .
روزنامه ایران ، شماره ۱۵۸۹۳ ، ۱۰ تیرماه ۱۳۵۸ ، صفحه ۲
روزنامه بامداد ، شماره ۴۸ ، ۱۱ تیرماه ۱۳۵۸ ، صفحه ۲
۳.۱.۸۶
دین و عرفان و تصوف
شخص محترمی که ظاهرا از علاقه مندان به عرفان و تصوف میباشد طی نامه ای جایی از اینترنت را به ما نشان داد که جنابان پشمینه در آنجا شروع به اظهار نظر نموده اند و از نظرات ایشان و بدفهمی دیگران در آنجا اظهار نگرانی نموده اند .
قبل از هرچیز ما در همینجا سال نو را به همگان و خصوصا این دوست محترممان تبریک عرض نموده و از توجه و اظهار علاقه ایشان تشکر مینماییم .
اما درباب آن مطلب به ایشان ( و به خوانندگان محترم ) عرض مینماییم :
البته این جنابان پشمینه مصداق این ضرب المثل است که میگوید « گر کنی سمم ور کنی دمم من ز جای خود نمیجنبم » و اگر احیانا خود امام زمان هم بر او ظاهر شده و چیزی بگویند که خلاف نظر جنابان پشمینه باشد راپورتش را خواهد داد تا دوستان وی حاضر شوند و با زبان خاصی از ایشان درخواست شود که مطابق نظر بعضیها که جنابان پشمینه حرف آنها را میگوید نظر بدهند وگرنه عواقب آن را بپذیرند . در این جای خاص هم که شما فرموده اید هیچ چیز جدیدی گفته نشده و بلکه در مقابل آنچه او و یاران وی گفته و میگویند اصلا چیزی گفته نشده است .
اما درباب آنچه ظاهرا خود شما در آنجا بیان نموده اید جساراتا عرایضی میشود :
اولا از نظر عرفا و صوفیه حقیقی عرفان و تصوف دو روی یک سکه هستند چنانکه مکرر گفته شده و مرحوم مطهری هم بیان نموده اند .
ثانیا تصوف و عرفان حقیقی از نظر عرفای اسلامی داخل دین بوده و به عبارتی برخلاف آنچه در دنیای امروز رایج شده هرآنچه در داخل یک دین الهی ( هر کدام که بوده باشد ) نباشد عرفان و تصوف حقیقی نیست و این نکته ای است که بزرگان سلسله گنابادی من جمله جناب سلطانعلیشاه نیز صراحتا آن را بیان نموده اند .
ثالثا در توضیح معنی مطلب فوق فرق صوفیه با غیرصوفیه ( یا مخالفان تصوف ) این است که صوفیه بر خلاف غیرصوفیه که فقط اعتقاد به جنبه ظاهری دین دارند معتقد به شریعت و طریقت و حقیقت در دین هستند و میگویند برای حصول به حقیقت اولا باید وارد در دین شد یعنی باید آداب ظاهر دین را که شریعت باشد پذیرفت و به آن عمل کرد سپس وارد در طریقت شد که در آن علاوه بر رعایت آداب شریعت به دستورات طریقت در آن دین هم رفتار کرد تا پس از طی مراحل سلوک به حقیقت دست یافت . خلاصه آن این است که شریعت و طریقت از هم جدا نمیشود چنانکه پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) که کاملترین انسانها بودند و در بالاترین مراتب عرفانی قرار داشته اند تا آخرین لحظه حیات مبادی آداب شریعت بوده اند پس کسی نمیتواند ادعا کند که با وجود طریقت در زمان حیات شریعت از او ساقط میشود .
نکته چهارم درباره آن چیزهایی است که امروزه در جهان شهرت به عرفان و تصوف و طریقت یافته اما چنانکه در مطلبی که شما اشاره نموده اید آمده داخل هیچ دین الهی به آن معنی که ذکر شد نیستند و از چهارچوب ادیان الهی پیروی نمیکنند .
البته این روشها اکثرا از جنبه های معنوی و طریقت ادیان الهی سابق گرفته شده هرچند معلوم نباشد از کدام دین ، چه اهل نظر از عارف و دانشمند میگویند نشان از روش و منش اولیای الهی در گذشته های دور در تعالیم آنها مشاهده میشود .
اما یک نکته مهم در دین و تصوف و عرفان وجود دارد و آن اتصال به منبع الهی از طریق اولیای زنده ( که در دسترس باشند ) میباشد و دلیل آن هم در این فهمیده میشود که گفته شده وقتی امام زمان (عج) ظهور بفرمایند و دین و جامعه را اصلاح نمایند آنچه ایشان از اسلام نشان میدهند آنقدر با آنچه در وقت ظهور ایشان به نام اسلام شناخته میشود تفاوت دارد که گویا آنحضرت دین جدید آورده باشند . اگر در اسلامی که قرآن را دارد که تحریف نشده و اینهمه حدیث و روایت و اینهمه عالم و فقیه و دانشمند دارد بدون اعتقاد به اتصال از طریق ولیی که در دسترس باشد چنین شود چه درباره ادیان پیشین میتوان گفت چنانکه اکنون نزد بسیار از علمای اسلام و اغلب مردم از دین فقط ظاهر بدون معنویت ( تصوف ) آن شناخته میشود و به آنجا رسیده که بسیاری مردم به این نتیجه رسیده اند که معنویت مورد نظر فطرت بشر در دین یافت نمیشود و باید آن را در جاهای دیگر از قبیل آنچه مورد سخن ماست یافت .
در اینجا ما از چیزهایی که در این نوع طریقه های غیردینی وجود دارد و با هیچ دین و مذهبی و بلکه گاهی عقل سلیم هم سازگار نیست سخنی نگفتیم .
ممکن است گفته شود که آنها که در این طریقه ها وارد میشوند از حسن آثار آن بهره مند میشود . البته عمل به دستورات الهی به هرشکلی که باشد و از هرکجا که رسیده باشد حداقل آثار ظاهری و دنیوی دارد چنانکه مردم غیرمسلمان یا حتی مردمی که دشمن هر دینی میباشند به دستورات اجتماعی که در دین مقدس اسلام آمده رفتار میکنند و از فواید ظاهری و دنیوی آن بهره مند شده و زندگی متمدنانه ای دارند .
اما آیا هدف دین و تصوف و عرفان این است که مثلا مردم آرامش درونی پیدا کنند تا بهتر فکر نموده با دیگر مردم رفتار کرده و زندگی دنیوی بهتری داشته باشند ؟ یا اینکه به قدرتهای خارق العاده فرامادی دست یابند و نور و فرشته و ارواح مردگان را ببینند یا ذهن مردم را بخوانند یا در اشیاء تصرف نموده آنها را جابجا کرده یا تغییر دهند یا چنانکه در فیلمها نشان میدهند به لشکر خدا پیوسته و شمشیر به دست گرفته برای بیرون کردن شیاطین از سرزمین خدا بجنگند انگار خدا و شیطان دو نیروی مقابل هم هستند که با هم جنگ دارند و اگر کسی کمک خدا نکند ممکن است از شیطان شکست بخورد یا شیطان اختیار بندگان را از دستش بگیرد ؟
چنانکه در کتب تعریف شده عرفان علم شناخت خداوند است از راه کشف و شهود و تصوف ( حقیقی ) نیز راه و روشی است که خداوند برای حصول به آن مقرر فرموده و طبعا حصول به چنین چیزی هیچ راهی غیر از آنچه خدا خود مقرر فرموده باشد ندارد . حال آنچه از تاثیرات بر زندگی ظاهری بشر از آن حاصل شود و هرچه از کشف و شهود و قدرتهای فرامادی از آن ظاهر شود فرع است و بود و نبود آن برای هر فرد ( یا دیدن و ندیدن آن از کسی ) دلیل بر چیزی نمیشود و از اصل آن نیست . البته شخصی که در راه خدا قدم میزند و عمر به بندگی و عبادت و یاد خدا و معاشرت با اولیای الهی میگذراند و مراتب باطنی عرفان را طی میکند طبعا ظاهر وی از باطنش متاثر میشود چنانکه حتی گفته میشود که اجساد بزرگان دین و عرفا و اولیای الهی پس از قرنها پوسیده و خاک نمیشود به دلیل تاثیری که روحانیتشان در زمان حیات بر جسمشان گذارده است .
در این مقال آنچه به نظر رسید و در وسع ما بود به عرض خواننده رسید . البته این مقوله چیزی نیست که در وسع امثال بنده بگنجد و کار صحیح این است که آستین همت را بالا زده و از خود عرفای حقه و کتب آنان قدیما و خصوصا جدیدا تحقیق و مطالعه نمود . خواننده علاقه مند میتواند درصورت تمایل به نشانیهایی که در سمت راست وبلاگ قرار گرفته و منابع و مطالب و کتبی که آنها معرفی نموده اند مراجعه نماید .
ارتباط : عرفان یا تصوف
قبل از هرچیز ما در همینجا سال نو را به همگان و خصوصا این دوست محترممان تبریک عرض نموده و از توجه و اظهار علاقه ایشان تشکر مینماییم .
اما درباب آن مطلب به ایشان ( و به خوانندگان محترم ) عرض مینماییم :
البته این جنابان پشمینه مصداق این ضرب المثل است که میگوید « گر کنی سمم ور کنی دمم من ز جای خود نمیجنبم » و اگر احیانا خود امام زمان هم بر او ظاهر شده و چیزی بگویند که خلاف نظر جنابان پشمینه باشد راپورتش را خواهد داد تا دوستان وی حاضر شوند و با زبان خاصی از ایشان درخواست شود که مطابق نظر بعضیها که جنابان پشمینه حرف آنها را میگوید نظر بدهند وگرنه عواقب آن را بپذیرند . در این جای خاص هم که شما فرموده اید هیچ چیز جدیدی گفته نشده و بلکه در مقابل آنچه او و یاران وی گفته و میگویند اصلا چیزی گفته نشده است .
اما درباب آنچه ظاهرا خود شما در آنجا بیان نموده اید جساراتا عرایضی میشود :
اولا از نظر عرفا و صوفیه حقیقی عرفان و تصوف دو روی یک سکه هستند چنانکه مکرر گفته شده و مرحوم مطهری هم بیان نموده اند .
ثانیا تصوف و عرفان حقیقی از نظر عرفای اسلامی داخل دین بوده و به عبارتی برخلاف آنچه در دنیای امروز رایج شده هرآنچه در داخل یک دین الهی ( هر کدام که بوده باشد ) نباشد عرفان و تصوف حقیقی نیست و این نکته ای است که بزرگان سلسله گنابادی من جمله جناب سلطانعلیشاه نیز صراحتا آن را بیان نموده اند .
ثالثا در توضیح معنی مطلب فوق فرق صوفیه با غیرصوفیه ( یا مخالفان تصوف ) این است که صوفیه بر خلاف غیرصوفیه که فقط اعتقاد به جنبه ظاهری دین دارند معتقد به شریعت و طریقت و حقیقت در دین هستند و میگویند برای حصول به حقیقت اولا باید وارد در دین شد یعنی باید آداب ظاهر دین را که شریعت باشد پذیرفت و به آن عمل کرد سپس وارد در طریقت شد که در آن علاوه بر رعایت آداب شریعت به دستورات طریقت در آن دین هم رفتار کرد تا پس از طی مراحل سلوک به حقیقت دست یافت . خلاصه آن این است که شریعت و طریقت از هم جدا نمیشود چنانکه پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) که کاملترین انسانها بودند و در بالاترین مراتب عرفانی قرار داشته اند تا آخرین لحظه حیات مبادی آداب شریعت بوده اند پس کسی نمیتواند ادعا کند که با وجود طریقت در زمان حیات شریعت از او ساقط میشود .
نکته چهارم درباره آن چیزهایی است که امروزه در جهان شهرت به عرفان و تصوف و طریقت یافته اما چنانکه در مطلبی که شما اشاره نموده اید آمده داخل هیچ دین الهی به آن معنی که ذکر شد نیستند و از چهارچوب ادیان الهی پیروی نمیکنند .
البته این روشها اکثرا از جنبه های معنوی و طریقت ادیان الهی سابق گرفته شده هرچند معلوم نباشد از کدام دین ، چه اهل نظر از عارف و دانشمند میگویند نشان از روش و منش اولیای الهی در گذشته های دور در تعالیم آنها مشاهده میشود .
اما یک نکته مهم در دین و تصوف و عرفان وجود دارد و آن اتصال به منبع الهی از طریق اولیای زنده ( که در دسترس باشند ) میباشد و دلیل آن هم در این فهمیده میشود که گفته شده وقتی امام زمان (عج) ظهور بفرمایند و دین و جامعه را اصلاح نمایند آنچه ایشان از اسلام نشان میدهند آنقدر با آنچه در وقت ظهور ایشان به نام اسلام شناخته میشود تفاوت دارد که گویا آنحضرت دین جدید آورده باشند . اگر در اسلامی که قرآن را دارد که تحریف نشده و اینهمه حدیث و روایت و اینهمه عالم و فقیه و دانشمند دارد بدون اعتقاد به اتصال از طریق ولیی که در دسترس باشد چنین شود چه درباره ادیان پیشین میتوان گفت چنانکه اکنون نزد بسیار از علمای اسلام و اغلب مردم از دین فقط ظاهر بدون معنویت ( تصوف ) آن شناخته میشود و به آنجا رسیده که بسیاری مردم به این نتیجه رسیده اند که معنویت مورد نظر فطرت بشر در دین یافت نمیشود و باید آن را در جاهای دیگر از قبیل آنچه مورد سخن ماست یافت .
در اینجا ما از چیزهایی که در این نوع طریقه های غیردینی وجود دارد و با هیچ دین و مذهبی و بلکه گاهی عقل سلیم هم سازگار نیست سخنی نگفتیم .
ممکن است گفته شود که آنها که در این طریقه ها وارد میشوند از حسن آثار آن بهره مند میشود . البته عمل به دستورات الهی به هرشکلی که باشد و از هرکجا که رسیده باشد حداقل آثار ظاهری و دنیوی دارد چنانکه مردم غیرمسلمان یا حتی مردمی که دشمن هر دینی میباشند به دستورات اجتماعی که در دین مقدس اسلام آمده رفتار میکنند و از فواید ظاهری و دنیوی آن بهره مند شده و زندگی متمدنانه ای دارند .
اما آیا هدف دین و تصوف و عرفان این است که مثلا مردم آرامش درونی پیدا کنند تا بهتر فکر نموده با دیگر مردم رفتار کرده و زندگی دنیوی بهتری داشته باشند ؟ یا اینکه به قدرتهای خارق العاده فرامادی دست یابند و نور و فرشته و ارواح مردگان را ببینند یا ذهن مردم را بخوانند یا در اشیاء تصرف نموده آنها را جابجا کرده یا تغییر دهند یا چنانکه در فیلمها نشان میدهند به لشکر خدا پیوسته و شمشیر به دست گرفته برای بیرون کردن شیاطین از سرزمین خدا بجنگند انگار خدا و شیطان دو نیروی مقابل هم هستند که با هم جنگ دارند و اگر کسی کمک خدا نکند ممکن است از شیطان شکست بخورد یا شیطان اختیار بندگان را از دستش بگیرد ؟
چنانکه در کتب تعریف شده عرفان علم شناخت خداوند است از راه کشف و شهود و تصوف ( حقیقی ) نیز راه و روشی است که خداوند برای حصول به آن مقرر فرموده و طبعا حصول به چنین چیزی هیچ راهی غیر از آنچه خدا خود مقرر فرموده باشد ندارد . حال آنچه از تاثیرات بر زندگی ظاهری بشر از آن حاصل شود و هرچه از کشف و شهود و قدرتهای فرامادی از آن ظاهر شود فرع است و بود و نبود آن برای هر فرد ( یا دیدن و ندیدن آن از کسی ) دلیل بر چیزی نمیشود و از اصل آن نیست . البته شخصی که در راه خدا قدم میزند و عمر به بندگی و عبادت و یاد خدا و معاشرت با اولیای الهی میگذراند و مراتب باطنی عرفان را طی میکند طبعا ظاهر وی از باطنش متاثر میشود چنانکه حتی گفته میشود که اجساد بزرگان دین و عرفا و اولیای الهی پس از قرنها پوسیده و خاک نمیشود به دلیل تاثیری که روحانیتشان در زمان حیات بر جسمشان گذارده است .
در این مقال آنچه به نظر رسید و در وسع ما بود به عرض خواننده رسید . البته این مقوله چیزی نیست که در وسع امثال بنده بگنجد و کار صحیح این است که آستین همت را بالا زده و از خود عرفای حقه و کتب آنان قدیما و خصوصا جدیدا تحقیق و مطالعه نمود . خواننده علاقه مند میتواند درصورت تمایل به نشانیهایی که در سمت راست وبلاگ قرار گرفته و منابع و مطالب و کتبی که آنها معرفی نموده اند مراجعه نماید .
ارتباط : عرفان یا تصوف
۲۹.۱۲.۸۵
نوروز مبارک باشد
نوروز است و هنگام زنده شدن طبیعت همگان به یاد فطرت خود افتاده و به طبیعت بازگشت نموده و به وصف آن میپردازند .
به همین مناسبت ما نیز از اصل و فطرت خود یاد کرده و به وصف آن میپردازیم .
البته این را از فضل و کرم صاحب آن داریم وگرنه ما را هیچ پایه آن نبوده و نیست که نسبتی داشته باشیم .
گلستان شیخ سعدی
به همین مناسبت ما نیز از اصل و فطرت خود یاد کرده و به وصف آن میپردازیم .
البته این را از فضل و کرم صاحب آن داریم وگرنه ما را هیچ پایه آن نبوده و نیست که نسبتی داشته باشیم .
پشت دوتای فلک راست شد از خرمی
تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین
خاص کند بنده ای مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشاطه نیست روی دلآرام را
تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین
خاص کند بنده ای مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشاطه نیست روی دلآرام را
گلستان شیخ سعدی
۷.۱۲.۸۵
فتوای جناب مرجع علیه همه صوفیه (3) - در باب جامعه روحانیت
در دنباله مطلبی را از عالم جلیل القدر حضرت آیه الله العظمی حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه (قد) که در کتاب تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا (1) مرقوم فرموده اند میآوریم امید است که مفید افتد :
توضیح آنکه بعضی مردم به ظاهر در جرگه روحانیین وارد شده و متشبه به آنها گردیدند ، و وظایف روحانیت و آنچه را به عهده آنان بود که باید انجام داده و جامه را به سوی روحانیت و معنویت سوق دهند ، انجام نداده بدانها عمل نکردند . بلکه در عین حال پا از گلیم خود بیرون کشیده و در امور دنیوی که موظف نبودند دخالت نمودند و احکام ناحق از آنان صادر شد . غالبا بدون تحصیل علوم و کمالات نفسانیه ، یا به اکتفا به خواندن عمل اصول و صرف نظر از سایر علوم دینی و فضایل نفسانی یا خواندن بعض کتب مرثیه و اکتفا بدانها یا ساختن ظاهر و اظهار تقدس و تکفیر و تفسیق و تنجیس مومنین ، بر جامعه ظاهر شدند و مردم ساده لوح هم گاهی فریب ظاهر آنان را خوردند . در صورتی که این دسته در حقیقت از روحانیین نیستند و متشبه به آنان می باشند . کسانی هم از این دسته که دانستند ، به مقتضای علم خود عمل نکردند . این دسته از دنیاخواهان که خود را جزو قائدین روحی جامعه درآوردند ، اعمال ناشایسته آنها در میان افراد جامعه و ملت انعکاساتی پیدا کرده افراد بالطبع از آنان منزجر شدند ، ولی قدرت نداشتند که شانه از زیر بار تهی کنند .
تا آنکه زمانه ایجاب کرد که جامعه روحانیت از این آلودگیها که به توسط اشخاص نااهل وارد شده بود پاک و پاکیزه شود و مقام حقیقی روحانیت نمودار گردد ، لذا دایره روحانیت به ظاهر محدود شد ولی عوام و جهال سوء استفاده کرده گمان بردند که باید با این طبقه به طور کلی مخالفت کرده درصدد اضمحلال و از بین بردن آنها برآمد . این اشخاص وقت را غنیمت شمرده تنفری که از روحانی نماها در آنها بود ظاهر کرده و از بی بصیرتی و نادانی که داشتند ، نسبت به عموم این دسته بی عقیده شده و به دستورات و فرمایشات بزرگان حقیقی روحانیت و علمای واقعی که قائدین می باشند نیز بی اعتنا گردیدند ، نتیجه وخیمه اخلاقی امروزه و فسق و فجور بدین واسطه در میان آنها شیوع یافت . در حقیقت اشخاص غیر اهل که وارد شدند ، عموم روحانیین را ننگین و نزد مردم خوار کردند . در صورتی که وجود روحانیت و روحانیین برای کمال روحی و اخلاقی هر جامعه و برای تربیت افراد آن لازم است و بدون آنان کمال جامعه ممکن نیست ، ولی متشبهین به روحانیت مخرب گردیدند .
و این دسته از علما مراد حضرت امیر (ع) است که فرموده : [« پیامبر (ص) فرمود : زود است که زمانی بیاید که از قرآن باقی نماند جز ظاهر آن و از اسلام جز نامی و آنها دورترین مردم به هدایت هستند ، مساجد آنان به ظاهر آباد ولی از هدایت خراب و دور است ، فقهای آن زمان بدترین فقهای زیر آسمان هستند که فتنه از آنها ظاهر می شود و به خودشان برمی گردد . »] (3) چه اینها عالم علم و دایره روحانیت را ننگین کرده بالاخره به مقاصدشان هم نرسیدند ، جز اینکه مردم را از حقیقت روحانیت و علمای حقیقی متنفر کردند .
وجدان هر کس حاکم است که این صنف بیشتر از تمام اصناف باید مواخذه شوند . در خبر است [« ضرر آنان برای ضعفای شیعه ما بیشتر است از ضرر یزید برای یاران امام حسین (ع) »] (3) چه اینها موجب گمراهی جمعی گردیده و سبب شدند که جامعه امروزه به احکام دیانت بی اعتنا گردیدند . به قسمی که امر به معروف و نهی از منکر به کلی بی تاثیر است ، لذا روحانیین حقیقی نیز چون ( نرود میخ آهنین در سنگ ) از نصیحت و هدایت صرف نظر کرده در گوشه ها نشستند . یکی از بزرگترین دردهای جامعه این است :
(1) خواندن همه این کتاب علی الخصوص بخش « اصلاح مجالس و منابر » آن توصیه میگردد .
(2) ذیل بخش « اصلاح مجالس و منابر » از کتاب « تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا » تالیف عالم جلیل القدر حضرت آیت الله العظمی حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه (قد) قطب سلسله جلیله علویه رضویه نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی ؛ چاپ چهارم (1372) ، ص 364 تا366
(3) به جای متن عربی ، ترجمه آن از پاورقی خود کتاب آورده شده .
ارتباط : صورت فتوای مورد بحث
آلودگی جامعه روحانیت (2)
توضیح آنکه بعضی مردم به ظاهر در جرگه روحانیین وارد شده و متشبه به آنها گردیدند ، و وظایف روحانیت و آنچه را به عهده آنان بود که باید انجام داده و جامه را به سوی روحانیت و معنویت سوق دهند ، انجام نداده بدانها عمل نکردند . بلکه در عین حال پا از گلیم خود بیرون کشیده و در امور دنیوی که موظف نبودند دخالت نمودند و احکام ناحق از آنان صادر شد . غالبا بدون تحصیل علوم و کمالات نفسانیه ، یا به اکتفا به خواندن عمل اصول و صرف نظر از سایر علوم دینی و فضایل نفسانی یا خواندن بعض کتب مرثیه و اکتفا بدانها یا ساختن ظاهر و اظهار تقدس و تکفیر و تفسیق و تنجیس مومنین ، بر جامعه ظاهر شدند و مردم ساده لوح هم گاهی فریب ظاهر آنان را خوردند . در صورتی که این دسته در حقیقت از روحانیین نیستند و متشبه به آنان می باشند . کسانی هم از این دسته که دانستند ، به مقتضای علم خود عمل نکردند . این دسته از دنیاخواهان که خود را جزو قائدین روحی جامعه درآوردند ، اعمال ناشایسته آنها در میان افراد جامعه و ملت انعکاساتی پیدا کرده افراد بالطبع از آنان منزجر شدند ، ولی قدرت نداشتند که شانه از زیر بار تهی کنند .
تا آنکه زمانه ایجاب کرد که جامعه روحانیت از این آلودگیها که به توسط اشخاص نااهل وارد شده بود پاک و پاکیزه شود و مقام حقیقی روحانیت نمودار گردد ، لذا دایره روحانیت به ظاهر محدود شد ولی عوام و جهال سوء استفاده کرده گمان بردند که باید با این طبقه به طور کلی مخالفت کرده درصدد اضمحلال و از بین بردن آنها برآمد . این اشخاص وقت را غنیمت شمرده تنفری که از روحانی نماها در آنها بود ظاهر کرده و از بی بصیرتی و نادانی که داشتند ، نسبت به عموم این دسته بی عقیده شده و به دستورات و فرمایشات بزرگان حقیقی روحانیت و علمای واقعی که قائدین می باشند نیز بی اعتنا گردیدند ، نتیجه وخیمه اخلاقی امروزه و فسق و فجور بدین واسطه در میان آنها شیوع یافت . در حقیقت اشخاص غیر اهل که وارد شدند ، عموم روحانیین را ننگین و نزد مردم خوار کردند . در صورتی که وجود روحانیت و روحانیین برای کمال روحی و اخلاقی هر جامعه و برای تربیت افراد آن لازم است و بدون آنان کمال جامعه ممکن نیست ، ولی متشبهین به روحانیت مخرب گردیدند .
و این دسته از علما مراد حضرت امیر (ع) است که فرموده : [« پیامبر (ص) فرمود : زود است که زمانی بیاید که از قرآن باقی نماند جز ظاهر آن و از اسلام جز نامی و آنها دورترین مردم به هدایت هستند ، مساجد آنان به ظاهر آباد ولی از هدایت خراب و دور است ، فقهای آن زمان بدترین فقهای زیر آسمان هستند که فتنه از آنها ظاهر می شود و به خودشان برمی گردد . »] (3) چه اینها عالم علم و دایره روحانیت را ننگین کرده بالاخره به مقاصدشان هم نرسیدند ، جز اینکه مردم را از حقیقت روحانیت و علمای حقیقی متنفر کردند .
وجدان هر کس حاکم است که این صنف بیشتر از تمام اصناف باید مواخذه شوند . در خبر است [« ضرر آنان برای ضعفای شیعه ما بیشتر است از ضرر یزید برای یاران امام حسین (ع) »] (3) چه اینها موجب گمراهی جمعی گردیده و سبب شدند که جامعه امروزه به احکام دیانت بی اعتنا گردیدند . به قسمی که امر به معروف و نهی از منکر به کلی بی تاثیر است ، لذا روحانیین حقیقی نیز چون ( نرود میخ آهنین در سنگ ) از نصیحت و هدایت صرف نظر کرده در گوشه ها نشستند . یکی از بزرگترین دردهای جامعه این است :
بر آن انجمن زار باید گریست / که فریادرس را ندانند کیست
...(1) خواندن همه این کتاب علی الخصوص بخش « اصلاح مجالس و منابر » آن توصیه میگردد .
(2) ذیل بخش « اصلاح مجالس و منابر » از کتاب « تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا » تالیف عالم جلیل القدر حضرت آیت الله العظمی حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه (قد) قطب سلسله جلیله علویه رضویه نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی ؛ چاپ چهارم (1372) ، ص 364 تا366
(3) به جای متن عربی ، ترجمه آن از پاورقی خود کتاب آورده شده .
ارتباط : صورت فتوای مورد بحث
۲.۱۲.۸۵
خروس و پیامبر
احتمالا فقرا این روایت یا حدیث و لطیفه عرفانی آن را شنیده اند که از پیامبر اکرم سوال شده شما زیباتر میباشید یا یوسف و ایشان فرموده اند من از یوسف بانمکترم ( نقل به مضمون ) .
حالا به خبر جدیدی توجه بفرمایید که اخیرا سوالات امتحانی در آموزش و پرورش موجت اعتراض شدید وکلای مجلس شده است . خوشبختانه سوالات منتشر شده است و اولین آن این است که عینا رونوشت نموده ایم :
رسول خدا(ص) در مقايسه خود با حضرت يوسف فرمودند:
الف. من از يوسف زيباترم
ب. يوسف از من زيباتر است
ج. من از يوسف بانمكترم
د. يوسف از من زيباتر ولي من بانمكتر
یک سوال از این مجموعه که با امید به کرم و بخشایش آن پیامبر بزرگوار نقل مینماییم این میباشد :
کدام يک از گزينههاي زير از خصلتهاي خروس است که با خصلت پيامبر سازگار نيست؟
الف. وقت شناسي ـ غيرت مردانه
ج. وقت شناسي ـ سخاوت
ب. شجاعت و کثرت با [...] همسر
د. برچيدن غذا از زمين ـ تند راه رفتن
ما مجددا از ساحت مقدس آنحضرت عذرخواهی مینماییم اما خواستیم این نکته مهم را به یاد آوریم که خالی نمودن دین از دیدگاه معنویت و روحانیت که همان طریقت گفته شده در عرفان و تصوف میباشد کسانی تربیت مینماید که نمود ذهنیت و در نتیجه رفتار آنها را میتوان در این سوالات ملاحظه نمود .
البته هرکس آزاد میباشد که هرطور فهمید فکر و رفتار کند اما اگر خواست آن را به هرنوعی به دیگران تحمیل و سایرین را از خلاف فهم خود منع نماید نتیجه اش همین میشود که ملاحظه میشود و با رویه ای که در مقابله با عرفان و تصوف اسلامی در پیش گرفته شده ما پیشبینی مینماییم که از این پس بیشتر هم خواهد شد و عواقب آن دامن همه را خواهد گرفت که گرفته است و ما پیشبینی مینماییم که از این پس بیشتر هم خواهد شد .
وقتی مربیان معنوی اسلام که پس از معصومین صوفیه بوده اند کافر و خارج از اسلام شده از تربیت جامعه کنار گذاشته شوند اول به صرف خواندن هزار رکعت نماز بهشت میرویم بعد تمام گرفتاری امام حسین در صحرای کربلا یک قلپ آب میشود و ساقط کردن یزید ( توام با صداهای گوشخراش بخوانید ) بعد هم کسی که « لولاک لما خلقت الافلاک » درباره وی گفته شده با خروس مقایسه میگردد خدا به داد بقیه اش برسد .
عرض سوال مینماییم شما که داعیه مسلمانی و تشیعتان گوش همه دنیا را منهدم نموده با این نحوه معرفی پیامبر اکرم (ص) مسلمانتر و شیعه تر میباشید یا مثلا سعدی که وقتی به نام مقدس آنحضرت میرسد واله و شیدا میگوید « حسنت جمیع خصاله / صلوا علیه و آله » یا عطار که گفته « آفتاب شرع و دریای یقین / نور عالم رحمه للعالمین » ؟
توصیه میگردد توصیفات صوفیه از پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) را با توصیفات سایرین از آن بزرگواران مقایسه نموده و به اختلاف نگرشی که ناشی از نظرگاه آنان به دین و مذهب است پی برده و در این باب تفکر نمایید .
ارتباط : روز آنلاین ؛ چهارشنبه 2 اسفند : اعتراض گسترده به وزیر آموزش و پرورش
حالا به خبر جدیدی توجه بفرمایید که اخیرا سوالات امتحانی در آموزش و پرورش موجت اعتراض شدید وکلای مجلس شده است . خوشبختانه سوالات منتشر شده است و اولین آن این است که عینا رونوشت نموده ایم :
رسول خدا(ص) در مقايسه خود با حضرت يوسف فرمودند:
الف. من از يوسف زيباترم
ب. يوسف از من زيباتر است
ج. من از يوسف بانمكترم
د. يوسف از من زيباتر ولي من بانمكتر
یک سوال از این مجموعه که با امید به کرم و بخشایش آن پیامبر بزرگوار نقل مینماییم این میباشد :
کدام يک از گزينههاي زير از خصلتهاي خروس است که با خصلت پيامبر سازگار نيست؟
الف. وقت شناسي ـ غيرت مردانه
ج. وقت شناسي ـ سخاوت
ب. شجاعت و کثرت با [...] همسر
د. برچيدن غذا از زمين ـ تند راه رفتن
ما مجددا از ساحت مقدس آنحضرت عذرخواهی مینماییم اما خواستیم این نکته مهم را به یاد آوریم که خالی نمودن دین از دیدگاه معنویت و روحانیت که همان طریقت گفته شده در عرفان و تصوف میباشد کسانی تربیت مینماید که نمود ذهنیت و در نتیجه رفتار آنها را میتوان در این سوالات ملاحظه نمود .
البته هرکس آزاد میباشد که هرطور فهمید فکر و رفتار کند اما اگر خواست آن را به هرنوعی به دیگران تحمیل و سایرین را از خلاف فهم خود منع نماید نتیجه اش همین میشود که ملاحظه میشود و با رویه ای که در مقابله با عرفان و تصوف اسلامی در پیش گرفته شده ما پیشبینی مینماییم که از این پس بیشتر هم خواهد شد و عواقب آن دامن همه را خواهد گرفت که گرفته است و ما پیشبینی مینماییم که از این پس بیشتر هم خواهد شد .
وقتی مربیان معنوی اسلام که پس از معصومین صوفیه بوده اند کافر و خارج از اسلام شده از تربیت جامعه کنار گذاشته شوند اول به صرف خواندن هزار رکعت نماز بهشت میرویم بعد تمام گرفتاری امام حسین در صحرای کربلا یک قلپ آب میشود و ساقط کردن یزید ( توام با صداهای گوشخراش بخوانید ) بعد هم کسی که « لولاک لما خلقت الافلاک » درباره وی گفته شده با خروس مقایسه میگردد خدا به داد بقیه اش برسد .
عرض سوال مینماییم شما که داعیه مسلمانی و تشیعتان گوش همه دنیا را منهدم نموده با این نحوه معرفی پیامبر اکرم (ص) مسلمانتر و شیعه تر میباشید یا مثلا سعدی که وقتی به نام مقدس آنحضرت میرسد واله و شیدا میگوید « حسنت جمیع خصاله / صلوا علیه و آله » یا عطار که گفته « آفتاب شرع و دریای یقین / نور عالم رحمه للعالمین » ؟
توصیه میگردد توصیفات صوفیه از پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) را با توصیفات سایرین از آن بزرگواران مقایسه نموده و به اختلاف نگرشی که ناشی از نظرگاه آنان به دین و مذهب است پی برده و در این باب تفکر نمایید .
ارتباط : روز آنلاین ؛ چهارشنبه 2 اسفند : اعتراض گسترده به وزیر آموزش و پرورش
۲۹.۱۱.۸۵
فتوای جناب مرجع علیه تصوف (2) - در باب فتوا
در باب فتوا
در متن فتوا همان اول لب مطلب ذکر شده که « صوفیه و همه مذاهب منسوب به آن باطل و غیرصحیح است » . مرقوم فرموده اند ائمه از صوفیه بیزاری جسته اند و در حالیکه غیر از شریعت اصلا چیز دیگری به نام طریقت نداریم و جعل آن برای تضعیف اصل شریعت بوده تفکیک شریعت از طریقت از بدعتهای صوفیه میباشد . سپس به جوانان عزیز توصیه نموده اند که « ... بدانند اسلام حقیقی و معرفت حق تعالی و قرب به او جز از طریق تمسک به قرآن و پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام امکان ندارد و فهم این دو منبع خود از طریق کسانی که آشنا به آن هستند و عمر خود را در فهم آن سپری نموده اند یعنی علما و مجتهدین ، میسر نیست و از این جهت است که در زمان غیبت ، مردم موظف شده اند به رجوع به علما و فقها ... » .
چه خوب میبود که ایشان در عبارت « صوفیه و همه مذاهب منسوب به آن باطل و غیرصحیح است » تجدید نظر میفرمودند . چه ما میتوانیم قدیما و جدیدا صوفیانی را به همگان نشان بدهیم که خصوصیات مذمومی را که ذکر نموده اند نداشته و در عوض همانند خود صاحب فتوای محترم و بلکه بسیار بیشتر و مضافا با رعایت تقوای الهی از طریق تمسک به قرآن و پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام عالم و مجتهد بوده و عمری را در فهم قرآن و پیروی ائمه سپری نموده و با تجلیل فراوان از مراجع عظام شیعه کسب اجتهاد و اجازه فتوا نموده اند .
البته نظرات ایشان به احترام شان علمی و زحمات سختی که در حصول به آن کشیده اند و کسوت روحانیت که دارند محترم میباشد . اما ما به عنوان نادان این حق را به گردن شخص دانا داریم که اگر سوالاتی داشتیم بپرسیم و پاسخ بگیریم خصوصا که از کسانی باشد که در زمان غیبت مردم موظف به رجوع به ایشان شده اند و به همین جهت سوالات زیر را از صاحب فتوای محترم مینماییم :
سوال : با وجود اینکه بحمدالله مجتهدان شیعه زیادی در عالم اسلام خصوصا ایران پراکنده میباشند یک نفر شیعه از کدام مرجع باید تقلید بنماید ؟
سوال : آیا ممکن است دو نفر از مراجع تقلید در یک مورد مشخص در فتوای خود اخلاف نظر داشته باشند ؟
سوال : اگر تعدادی از مراجع تقلید شیعه در باب مساله ای فتوایی صادر نمودند که تعدادی دیگر از مراجع تقلید شیعه اظهار نظر ننموده باشند یا در فتوای خود نظری مخالف و ضد نظر گروه اول داشته باشند تکلیف شیعیان رفتار به کدام نظریه میباشد ؟
سوال : در حالت سوال قبلی آیا همه باید از یک نظریه پیروی کنند ؟ اگر بله از کدام یک نظریه پیروی شود ؟ و اگر یک گروه از شیعیان از مرجع تقلید صاحب نظریه اول و گروه دیگر از شیعیان از مرجع تقلید صاحب نظریه مخالف پیروی کنند کدام گروه خطاکار و گنهکار بوده و کدام گروه درستکارند و رستگار میشوند ؟
سوال : آیا هر شخص مرجع تقلید در شیعه میتواند نظریه خود را از نظر سایر مراجع و علما بالاتر دانسته و آن را برای کافه شیعیان لازم الاجرا بداند ؟
سوال : آیا همه مراجع تقلید و علمای شیعه میتوانند عقاید سایر علما و مراجع دیگر را بطور تکفیر یا تفسیق رد کنند ؟ عالم و مرجع تقلیدی که چنین اختیاری دارد چه خصوصیاتی دارد ؟ لطفا بطوری این خصوصیات را بفرمایید که هر شیعه عامی بتواند چنین مجتهدی را تشخیص بدهد چرا که به امر آخرت او وابستگی دارد .
سوال : اگر مرجع تقلیدی فتوایی صادر کرد که مرجع تقلید دیگر آن نظریه را قبول نداشت و مقلدان مرجع تقلید اول با توسل به فتوای او متعرض مقلدان مرجع تقلید دوم شدند در این اختلاف حق با کیست و چگونه حل میشود .
سوال : در حالت سوال قبل اگر اختلاف بین مقلدان به ضایع شدن جان وعابرو و مال شیعیان انجامید در این اختلاف که بین مسلمین ایجاد شده مسوول کیست ؟
توضیح : برخی از بزرگان صوفیه قدیما و جدیدا دارای مراتب عالیه علمی در مذهب شیعه بوده و عالم و مجتهد و صاحب فتوا میباشند و مراتب علمی را مانند سایر علمای و مراجع شیعه طی کرده و اجازه نامه خود را از علمای بزرگ دریافت نموده اند که با علم و احترام به درویشی و مقام تصوف ایشان به آنان داده اند و این تایید را در اجازه نامه آنان نیز مذکور نموده اند .
نمونه آنچه درباره جناب سلطانمحمد سلطانعلیشاه آمده (1) یا آنچه در اینجا از مدارج و مدارک علمی آقای حاج سلطانحسین تابنده آمده است (2) .
سوال : نظر جنابعالی درباره کسانی که متمسک به قرآن و ائمه معصومین میباشند و عمر خود را در فهم آن دو منبع سپری نموده و از طریق تمسک به قرآن و پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام به مقام علمی و اجتهاد ( همچون جنابعالی ) رسیده اند که بنا به فرموده شما مردم موظفند در زمان غیبت به آنان مراجعه کنند ولی در عین حال صوفی هم باشند چه میباشد ؟
سوال : نظر جنابعالی راجع به علمایی که با علم به تصوف شان به چنین اشخاصی اجازه اجتهاد و فتوا داده اند چه میباشد ؟
سوال : آیا ممکن است یک نفر شیعه مدارج عالیه علمیه را طی نموده به مقام والای اجتهاد و فتوا برسد اما سپس گرفتار مذهب باطل شود ؟ و اگر ممکن است امکان لغزشهای اعتقادی و رفتاری در سایر علما نیز هست ؟ در صورتی که هست عامه شیعیان چطور تشخیص میدهند که کدام عالم و مجتهد شیعه بر راه صحیح میباشد و کدام گرفتار عقاید باطله شده ؟ لطفا بطوری بفرمایید که برای هر مقلد شیعه عامی دقیقا قابل تشخیص باشد چرا که به امر آخرت او وابستگی دارد .
(1) در کتاب نابغه علم و عرفان تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه مذکور است .
(2) اذن روایت و اجازات جناب رضاعلیشاه :
- از جانب آیت الله محمد حسین آل کاشف الغطاء .
- از جانب آیت الله سید مهدی درچه ای .
- از جانب آیت الله محمدرضا مسجدشاهی .
- از جانب آیت الله محمدرضا مسجدشاهی (تصویر) .
- از جانب آیت الله محمد موسوی نجف آبادی .
- از جانب آیت الله محمد موسوی نجف آبادی (تصویر) .
ادامه - بخش سوم : در باب جامعه روحانیت
ارتباط : صورت فتوای مورد بحث
۲۴.۱۱.۸۵
تبریک سالگرد فتح حسینیه شریعت قم
روز 24 بهمن ماه برابر 13 محرم الحرام سالروز حمله به حسینیه شریعت قم میباشد .
بیانات حضرت آقای مجذوبعلیشاه را که در این باره فرموده اند مطالعه بنمایید فایل صوتی آن هم موجود است میتوان شنید .
ما به همین مناسبت این حادثه را هم به کسانی که مرتکب آن عمل شدند از آمر و عامل و کسانی که با سکوت خود آنرا تایید کردند یا مخالفت نکردند و هم به دراویش این سلسله تبریک عرض مینماییم .
مبارک آقایان و دار و دسته مربوطه باشد که در ماه حرام سه روز پس از سالگرد قتل امام حسین (ع) و خانواده و اصحابش در کنار حرم نواده امام حسین (ع) در شهر مقدس قم و دو روز پس از سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مکانی را که تعلق به مسلمانان و شیعیان و پیروان امام حسین (ع) داشت و برای اجرای مناسک اسلامی و یاد خدا احداث شده بود مانند دار و دسته کشندگان امام حسین به نام اسلام و با نمونه گرفتن از همان سبعیتی که در روز عاشورا دیده شد آتش زدند و خراب کردند و مسلمان شیعه را از زن و مرد و کودک و جوان و پیر به جرم درویشی همه را کتک زده ( اما توفیق نداشتند کسی را بکشند ) و به اسارت بردند و حین این کارها گروهی نیز به یاد حادثه کربلا جمع شده و مرتکبین را با سوت زدن و صدا کردن و شعار دادن تشویق و همراهی مینمودند تا در آن ثواب بی بهره نمانند . و در توضیح این عمل هم مانند اخلاف خود دلیل آوردند که اینها از دین پیامبر اسلام خارج شده اند و همه نوع تهمت ناموسی و اخلاقی و دینی و قانونی وارد آوردند و مال و جان آنها و آبروی خود را ضایع نمودند . پس از آن نیز قدرت روحی عجیبی از ایشان به ظهور رسید که چون اتهامات و رفتارشان مقبول سایر علما از شیعیان و سایر مسلمانان و قانون و مردم واقع نگردید کوتاهی ننموده و برای اثبات آن اتهامات یک سال آنها را تکرار و بر عمل خود تاکید و خصوصا تحسین نمودند که با خراب کردن خانه دراویش و بیرون کردن آنان از قم اسلام را از این شهر مقدس نجات داده اند .
اما مبارک دراویش این سلسله باشد چرا که بزرگمان فرمودند که از این امتحانی الهی خوب درآمدیم و رفتار فقرا را در این حادثه با حلم امام حسن (ع) نسبتی دادند که همینها برای تبریک گفتن به فقرا کافی میباشد . انشاءالله همگی در کسب رضای پروردگار موفق باشیم .
دعا مینماییم که زعمای دین و جامعه به سخن ناصحان و مشفقان گوش فرا دهند که انشاءالله همگی عاقبت به خیر بشویم نه که به قهر الهی دچار شویم که سابقا به جهت بی توجهی به نصایح بزرگان دین برای مسلمانان حادث گردیده است .
بیانات حضرت آقای مجذوبعلیشاه را که در این باره فرموده اند مطالعه بنمایید فایل صوتی آن هم موجود است میتوان شنید .
ما به همین مناسبت این حادثه را هم به کسانی که مرتکب آن عمل شدند از آمر و عامل و کسانی که با سکوت خود آنرا تایید کردند یا مخالفت نکردند و هم به دراویش این سلسله تبریک عرض مینماییم .
مبارک آقایان و دار و دسته مربوطه باشد که در ماه حرام سه روز پس از سالگرد قتل امام حسین (ع) و خانواده و اصحابش در کنار حرم نواده امام حسین (ع) در شهر مقدس قم و دو روز پس از سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مکانی را که تعلق به مسلمانان و شیعیان و پیروان امام حسین (ع) داشت و برای اجرای مناسک اسلامی و یاد خدا احداث شده بود مانند دار و دسته کشندگان امام حسین به نام اسلام و با نمونه گرفتن از همان سبعیتی که در روز عاشورا دیده شد آتش زدند و خراب کردند و مسلمان شیعه را از زن و مرد و کودک و جوان و پیر به جرم درویشی همه را کتک زده ( اما توفیق نداشتند کسی را بکشند ) و به اسارت بردند و حین این کارها گروهی نیز به یاد حادثه کربلا جمع شده و مرتکبین را با سوت زدن و صدا کردن و شعار دادن تشویق و همراهی مینمودند تا در آن ثواب بی بهره نمانند . و در توضیح این عمل هم مانند اخلاف خود دلیل آوردند که اینها از دین پیامبر اسلام خارج شده اند و همه نوع تهمت ناموسی و اخلاقی و دینی و قانونی وارد آوردند و مال و جان آنها و آبروی خود را ضایع نمودند . پس از آن نیز قدرت روحی عجیبی از ایشان به ظهور رسید که چون اتهامات و رفتارشان مقبول سایر علما از شیعیان و سایر مسلمانان و قانون و مردم واقع نگردید کوتاهی ننموده و برای اثبات آن اتهامات یک سال آنها را تکرار و بر عمل خود تاکید و خصوصا تحسین نمودند که با خراب کردن خانه دراویش و بیرون کردن آنان از قم اسلام را از این شهر مقدس نجات داده اند .
اما مبارک دراویش این سلسله باشد چرا که بزرگمان فرمودند که از این امتحانی الهی خوب درآمدیم و رفتار فقرا را در این حادثه با حلم امام حسن (ع) نسبتی دادند که همینها برای تبریک گفتن به فقرا کافی میباشد . انشاءالله همگی در کسب رضای پروردگار موفق باشیم .
دعا مینماییم که زعمای دین و جامعه به سخن ناصحان و مشفقان گوش فرا دهند که انشاءالله همگی عاقبت به خیر بشویم نه که به قهر الهی دچار شویم که سابقا به جهت بی توجهی به نصایح بزرگان دین برای مسلمانان حادث گردیده است .
۲۲.۱۱.۸۵
فتوای جناب مرجع علیه تصوف (1) - در باب استفتاء
بتازگی فتوایی از یکی از آقایان مراجع ملاحظه نمودیم که در آن تصوف و همه صوفیه را باطل دانسته اند . با توجه به اینکه سالگرد حادثه قم میباشد و چنین فتاوایی دستاویز آن حادثه بوده اند بجا دیدیم عرایضی در این باب بنماییم .
البته ما متعرض مقام شامخ مرجعیت نمیشویم اما از بیانات ایشان سوالاتی نیز برای ما پیدا شده است که میپرسیم لکن قبل از آن متعرض کسانی که استفتاء نموده اند خواهیم شد . لازم به یادآوری نیست که مطلب در دفاع از طریقه صوفیه نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی است که این فتوا را در معرض دید آنان قرار داده اند و با این کار آنان را مخاطب ساخته اند والا عمل دیگران به عهده خودشان میباشد .
دوم در استفتاء آورده اند : « ... در این دریای تاریک و طوفانی تبلیغات صوفیان و درویشان ، جوانهای ما فانوس هدایت را پیدا نمیکنند ... » .
عرض میشود اگر به قول خودتان چند سال است « ... که فرقه های مختلف و متعدد تصوف ... فعالیتهای آشکار و وسیعی را برای جذب جوانان ایرانی به سوی خانقاهها ، سامان داده اند . » شما نزدیک سی سال است که تمام رسانه ها را در این مملکت در اختیار دارید و حتی رسانه های غیرخودتان را هم آنهمه تفتیش و نظارت مینمایید چطور شده که از چهار صفحه در اینترنت و چند کتاب طوفان به راه افتاده است و چطور شده که شما با در اختیار داشتن عمر کامل یک نسل و با آنهمه امکانات تربیتی از جمله مدرسه و دانشگاه نتوانسته اید این جوانان را چنان تربیت کنید که دچار طوفان تبلیغات صوفیان نشوند که با چند صفحه وبلاگ و کتاب به راه انداخته اند ؟
در باب طوفان بنظر میرسد شما بوده اید که پارسال با قضیه حسینیه شریعت قم برای خاموش کردن چراغی را که ایزد برفروخته طوفان بپا نموده اید و اگر جوانان چراغی را که نزد صوفیه میابند نزد شما پیدا نمینمایند تقصیر از آنان یا صوفیه نمیباشد .
سوم آورده اند که « بعضی نماز و روزه و حج را از ضروریات دین میدانند و بعضی هم از ضروریات دین نمیدانند و باعث ترک واجبات شده اند وجه اشتراک همه آنها در این عقیده است که امر دین را به دو امر مجزا تجزیه کرده اند و میگویند امر شریعت با مراجع تقلید است و امر طریقت یا تربیت روحی و راه و روش عمل صالح در زندگی با قطب و پیر خانقاه است و باید روحتان را به او بسپارید تا همچون فقیری از شما دستگیری نماید . »
ما میپرسیم اگر گروهی باشند که در چهارچوب شریعت ( با تقلید از مراجع تقلید ) معتقد به ضرورت تربیت نفس و تکمیل روحی باشند با پیروی از استاد راهنمایی که بتواند و از سوی خداوند مجاز به هدایت خلق باشد ؛ چه ایرادی به این گروه وارد میشود ؟ تربیت نفس خلاف اسلام است یا « راه و روش عمل صالح » ؟ شما که امر طریقت را قبول ندارید اگر گروهی باشند که معقتد به مجزا بودن طریقت و شریعت باشند ( که دراویش گنابادی نیستند ) چه ناراحتی برای شما ایجاد میکند که معتقد به چیزی باشند که شما وجودش را منکرید ؟ آیا این دسته از مسلمانان فتوا و سرکوبی فرهنگی و فیزیکی میخواهند ؟ چه مشکلی است ذیلا عرض میشود .
چهارم آورده اند که دراویش ادعا میکنند « مراجع تقلید ما را قبول دارند و تایید میکنند و دلیلش ندادن فتوا علیه دراویش است . »
دراویش ادعا نمیکنند بلکه همیشه برخی مراجع تقلید بوده اند که تصوف را قبول داشته اند و بعضا مدارکی نیز ارائه شده که ذکر آن ذیلا خواهد آمد . اگر اکنون تاییدی از مرجعی شنیده نمیشود از ترس شما حافظان اسلام است که خانمان مردم را به باد میدهید و کسی هم برایتان حرمت ندارد .
در اینکه فتوا علیه دراویش داده نشده گویا حافظه بعضی به مصلحت کار مینماید . پارسال در قم آنهمه ادعا که نمودید از صدر اسلام تا کنون بزرگان شیعه مخالف صوفیه بوده اند . آن دروغ بود یا قسمت راستش بی اعتبار بوده که یکی دیگر نیاز داشتید ؟
پنجم استفتاء نموده دو سوال پرسیده شد . یکی اینکه « آیا شرکت در خانقاه با عقیده به هدایت پیر و قطب درویش و پیروی از اعمال آنان جایز است ؟ » . دوم اینکه « آیا در مذهب حقه ، شریعت و طریقت دو امر جدا از هم هستند ؟ »
در باب سوال اولی عرض میشود که این چه سوال بیمعنی است : اگر صوفیه مورد نظر شیعه باشند که در باب پیروی یا مجالست با شیعیان فتوا دادن معنی ندارد و اگر آن صوفیه شیعه نباشند که آدم شیعه در مجالس غیرشیعه بانظر قبول شرکت نمینماید . اگر هم شرکت کننده شیعه نباشد که فتوا برایش بی اعتبار خواهد بود .
در باب سوال دومی در سلسله گنابادی ( که در محل اجتماعشان این فتوا را چسبانده اند ) به جدایی شریعت و طریقت و حقیقت معتقد نمیباشند . اگر هم چنین کسانی باشد درصورتی که به شریعت با پیروی از مجتهد عمل کنند حدود مسوولیت فقیه را رعایت کرده و امر طریقت هرچه باشد در حیطه تخصص فقیه نمیباشد که بخواهد نظری بدهد .
در پایان هم آورده اند که دل امام زمان (عج) از وجود این شبهات بدرد میآید . عرض میکنیم دل امام زمان از آن چیزی به درد میآید که جدش پیامبر (ص) فرمودند : « قطع ظهری اثنان : جاهل متنسک و عالم متهتک » نه آنچه شما از خود برایشان بفرمایید .
اما با آنچه گفته شد اشکال کار صوفیه از نظر آقایان چه میباشد که تحت هیچ شرایطی قابل صرف نظر نبوده و حتما باید چاره شوند ولو به زیر پا نهادن آنچه خداوند در شرع و اخلاقیات و انسانیت مقرر فرموده ؟
به نظر میرسد که جواب در آنجاست که با اینکه آقایان اقرار مینمایند دسته ای از صوفیان معتقد به ضروریات شرعی با تقلید از مراجع تقلید میباشند و برخی عقاید خاص آنان هم ظاهرا جنبه نظری داشته کاری به عوام الناس ندارد اما آنان « ... عقیده به هدایت پیر و قطب درویش ... » دارند . جواب در این است که چرا با اینهمه طوفانی که برای خاموش کردن چراغ صوفیه به راه میاندازند برخی جوانان آقایان را رها کرده و به یک عمر تربیت آنان پشت پا زده به دنبال چراغ صوفیه میروند . این است که مجالس صوفیه حقه پر میشود ولی مساجد مورد اداره آقایان خالی میباشد . این است که کسی پس از یک عمر مسلمانی دزد و فاسد الاخلاق و ددمنش درمیآید ولی درویش را زجر و آزار میکنند از عقیده و مرامش که همان مرام اسلام و تشیع باشد دست برنمیدارد و به بزرگان دین و مذهب پشت نکرده و عمل خلاف اخلاق و دین نمیکند . و این است که اینهمه توطئه میکنند در دراویش تفرقه بیندازند ولی موفق نمیشوند و آنان به خواست خداوند رفتار مینمایند که « کانهم بنیان المصوص » (سوره صف آیه 4) . مشکل آقایان با تصوف همچون اخلافشان ناشی از ریاست طلبی و حسادت میباشد مشکلی که اکنون به عیان
با دیگران هم دارند .
ادامه - بخش دوم : در باب فتوا
ارتباط : صورت فتوای مورد بحث
البته ما متعرض مقام شامخ مرجعیت نمیشویم اما از بیانات ایشان سوالاتی نیز برای ما پیدا شده است که میپرسیم لکن قبل از آن متعرض کسانی که استفتاء نموده اند خواهیم شد . لازم به یادآوری نیست که مطلب در دفاع از طریقه صوفیه نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی است که این فتوا را در معرض دید آنان قرار داده اند و با این کار آنان را مخاطب ساخته اند والا عمل دیگران به عهده خودشان میباشد .
درباب استفتاء
اولا صورت فتوای مذکور چنین است که یک برگه تایپ شده و مهر و امضای جناب مرجع در پایین آن ملاحظه میشود . این چه سوال و جوابی است که به چنین ظاهری میباشد ؟ ما گمان مینمودیم که استفتاء چنین باشد که یک نفر سوال را مینویسد و مرجع مورد پرسش در پای آن یا جداگانه پاسخ میفرماید . به نظر میرسد اینجا چنین بوده باشد که کسی همه آن را ( با جواب ) نوشته و بعد جناب مرجع امضا نموده اند یا اینکه جناب مرجع فرموده اند کسی بنویسد ما امضا مینماییم . یعنی چنان مقرر بوده که چنین گفته شود نه که پرسش و پاسخی در میان باشد .دوم در استفتاء آورده اند : « ... در این دریای تاریک و طوفانی تبلیغات صوفیان و درویشان ، جوانهای ما فانوس هدایت را پیدا نمیکنند ... » .
عرض میشود اگر به قول خودتان چند سال است « ... که فرقه های مختلف و متعدد تصوف ... فعالیتهای آشکار و وسیعی را برای جذب جوانان ایرانی به سوی خانقاهها ، سامان داده اند . » شما نزدیک سی سال است که تمام رسانه ها را در این مملکت در اختیار دارید و حتی رسانه های غیرخودتان را هم آنهمه تفتیش و نظارت مینمایید چطور شده که از چهار صفحه در اینترنت و چند کتاب طوفان به راه افتاده است و چطور شده که شما با در اختیار داشتن عمر کامل یک نسل و با آنهمه امکانات تربیتی از جمله مدرسه و دانشگاه نتوانسته اید این جوانان را چنان تربیت کنید که دچار طوفان تبلیغات صوفیان نشوند که با چند صفحه وبلاگ و کتاب به راه انداخته اند ؟
در باب طوفان بنظر میرسد شما بوده اید که پارسال با قضیه حسینیه شریعت قم برای خاموش کردن چراغی را که ایزد برفروخته طوفان بپا نموده اید و اگر جوانان چراغی را که نزد صوفیه میابند نزد شما پیدا نمینمایند تقصیر از آنان یا صوفیه نمیباشد .
سوم آورده اند که « بعضی نماز و روزه و حج را از ضروریات دین میدانند و بعضی هم از ضروریات دین نمیدانند و باعث ترک واجبات شده اند وجه اشتراک همه آنها در این عقیده است که امر دین را به دو امر مجزا تجزیه کرده اند و میگویند امر شریعت با مراجع تقلید است و امر طریقت یا تربیت روحی و راه و روش عمل صالح در زندگی با قطب و پیر خانقاه است و باید روحتان را به او بسپارید تا همچون فقیری از شما دستگیری نماید . »
ما میپرسیم اگر گروهی باشند که در چهارچوب شریعت ( با تقلید از مراجع تقلید ) معتقد به ضرورت تربیت نفس و تکمیل روحی باشند با پیروی از استاد راهنمایی که بتواند و از سوی خداوند مجاز به هدایت خلق باشد ؛ چه ایرادی به این گروه وارد میشود ؟ تربیت نفس خلاف اسلام است یا « راه و روش عمل صالح » ؟ شما که امر طریقت را قبول ندارید اگر گروهی باشند که معقتد به مجزا بودن طریقت و شریعت باشند ( که دراویش گنابادی نیستند ) چه ناراحتی برای شما ایجاد میکند که معتقد به چیزی باشند که شما وجودش را منکرید ؟ آیا این دسته از مسلمانان فتوا و سرکوبی فرهنگی و فیزیکی میخواهند ؟ چه مشکلی است ذیلا عرض میشود .
چهارم آورده اند که دراویش ادعا میکنند « مراجع تقلید ما را قبول دارند و تایید میکنند و دلیلش ندادن فتوا علیه دراویش است . »
دراویش ادعا نمیکنند بلکه همیشه برخی مراجع تقلید بوده اند که تصوف را قبول داشته اند و بعضا مدارکی نیز ارائه شده که ذکر آن ذیلا خواهد آمد . اگر اکنون تاییدی از مرجعی شنیده نمیشود از ترس شما حافظان اسلام است که خانمان مردم را به باد میدهید و کسی هم برایتان حرمت ندارد .
در اینکه فتوا علیه دراویش داده نشده گویا حافظه بعضی به مصلحت کار مینماید . پارسال در قم آنهمه ادعا که نمودید از صدر اسلام تا کنون بزرگان شیعه مخالف صوفیه بوده اند . آن دروغ بود یا قسمت راستش بی اعتبار بوده که یکی دیگر نیاز داشتید ؟
پنجم استفتاء نموده دو سوال پرسیده شد . یکی اینکه « آیا شرکت در خانقاه با عقیده به هدایت پیر و قطب درویش و پیروی از اعمال آنان جایز است ؟ » . دوم اینکه « آیا در مذهب حقه ، شریعت و طریقت دو امر جدا از هم هستند ؟ »
در باب سوال اولی عرض میشود که این چه سوال بیمعنی است : اگر صوفیه مورد نظر شیعه باشند که در باب پیروی یا مجالست با شیعیان فتوا دادن معنی ندارد و اگر آن صوفیه شیعه نباشند که آدم شیعه در مجالس غیرشیعه بانظر قبول شرکت نمینماید . اگر هم شرکت کننده شیعه نباشد که فتوا برایش بی اعتبار خواهد بود .
در باب سوال دومی در سلسله گنابادی ( که در محل اجتماعشان این فتوا را چسبانده اند ) به جدایی شریعت و طریقت و حقیقت معتقد نمیباشند . اگر هم چنین کسانی باشد درصورتی که به شریعت با پیروی از مجتهد عمل کنند حدود مسوولیت فقیه را رعایت کرده و امر طریقت هرچه باشد در حیطه تخصص فقیه نمیباشد که بخواهد نظری بدهد .
در پایان هم آورده اند که دل امام زمان (عج) از وجود این شبهات بدرد میآید . عرض میکنیم دل امام زمان از آن چیزی به درد میآید که جدش پیامبر (ص) فرمودند : « قطع ظهری اثنان : جاهل متنسک و عالم متهتک » نه آنچه شما از خود برایشان بفرمایید .
اما با آنچه گفته شد اشکال کار صوفیه از نظر آقایان چه میباشد که تحت هیچ شرایطی قابل صرف نظر نبوده و حتما باید چاره شوند ولو به زیر پا نهادن آنچه خداوند در شرع و اخلاقیات و انسانیت مقرر فرموده ؟
به نظر میرسد که جواب در آنجاست که با اینکه آقایان اقرار مینمایند دسته ای از صوفیان معتقد به ضروریات شرعی با تقلید از مراجع تقلید میباشند و برخی عقاید خاص آنان هم ظاهرا جنبه نظری داشته کاری به عوام الناس ندارد اما آنان « ... عقیده به هدایت پیر و قطب درویش ... » دارند . جواب در این است که چرا با اینهمه طوفانی که برای خاموش کردن چراغ صوفیه به راه میاندازند برخی جوانان آقایان را رها کرده و به یک عمر تربیت آنان پشت پا زده به دنبال چراغ صوفیه میروند . این است که مجالس صوفیه حقه پر میشود ولی مساجد مورد اداره آقایان خالی میباشد . این است که کسی پس از یک عمر مسلمانی دزد و فاسد الاخلاق و ددمنش درمیآید ولی درویش را زجر و آزار میکنند از عقیده و مرامش که همان مرام اسلام و تشیع باشد دست برنمیدارد و به بزرگان دین و مذهب پشت نکرده و عمل خلاف اخلاق و دین نمیکند . و این است که اینهمه توطئه میکنند در دراویش تفرقه بیندازند ولی موفق نمیشوند و آنان به خواست خداوند رفتار مینمایند که « کانهم بنیان المصوص » (سوره صف آیه 4) . مشکل آقایان با تصوف همچون اخلافشان ناشی از ریاست طلبی و حسادت میباشد مشکلی که اکنون به عیان
با دیگران هم دارند .
ادامه - بخش دوم : در باب فتوا
ارتباط : صورت فتوای مورد بحث
۱۵.۱۱.۸۵
گفتمان دوره ای با بیانات جنابان پشمینه (3)
پانزده بهمن 1385
به مناسبت سالروز فتح افتخارآمیز حسینیه شریعت قم و ضرب و شتم صاحبان مسلمان و شیعه آن و تصرف و آتش زدن و تخریب خانه امام حسین چند روز پس از عاشورا و پشت مقبره نواده آنحضرت جنابان پشمینه به جای لااقل لاپوشانی ماجرا با تایید و تاكید بر این حمله افتخارآمیز به « ... طرح مسائل خلاف واقع در جهت تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی برآمده اند .این کار آنقدر برایشان مهم است که حتی ... » یك ذره هم خجالت هم نمیكشند .
در همین رابطه ادعا شده كه هدف برخی وبلاگهای دراویش این است كه بطور زیركانه « ... بتوانند مراجع تقلید را تضعیف کنند ... » . آخر چیز ناحسابی (1) ، شخصی كه زعامت عده ای از شیعیان را به عهده گرفته ولی نه رعایت احكام اولیه اسلام را میكند نه رعایت خون و مال مسلمین را مینماید و نه به عنوان پیشوای یك عده اصول انسانیت را رعایت میكند و از رفتن عابروی شیعیان و مسلمانان كه به داشتن پیامبری چون محمد (ص) و امامی چون علی (ع) نزد مردم دنیا مفتخرند نمیترسد ، چه نزد خدا چه نزد اولیای دین چه نزد زعمای واقعی مذهب و عقلای قوم چه نزد مردم شیعه یا سایر خلق الله چه قوت و اعتباری دارد كه كسی بخواهد با زحمت و زیركی آن را تضعیف كند ؟ گیرم كه مدتی در حكومت قدرت و نفوذی داشته باشد و از این بابت خلقی از ترس ملاحظه اش را بنمایند .
ادعا نموده اند : ساخت حسینیه شریعت بدون مجوز ، تعهد به تعطیلی آن تا زمان مشخص ، اعزام همه دراویش توسط آقای تابنده از همه جای كشور به سوی قم ، برنامه ریزی قبلی دراویش برای حادثه ، آماده كرده « ... اینهمه ابزار ووسایل درگیری توسط دراویش ... »
در این موارد ایشان باید قبلا حلازادگی خود را ثابت مینمودند البته اگر میتوانستند تا حالا میکردند پس نقلی نداریم .
پرسیده اند كه اگر دراویش مدعیند كه اهل درگیری نبودند « ... چرا نگذاشتند موضوع از طریق مراجع قانونی پیگیری شود ... » ؟
عرض میشود یكی از افتخارات در این كشور ( بنا به فرمایش خود رئیس محترم قوه قضائیه ) همین دستگاه عدلیه موجود میباشد كه از هر بیچاره ای كه در این دیار سر و كارش به آن افتاده باشد میتوان از كیفیت آن را سوال نمود . پس لطفا اینطور نفرمایید ...
در ادامه حسب حلالزادگی فرموده اند كه چرا با قطبیت جناب آقای تابنده « ... فرقه گنابادی از یک فرقه به یک حزب سیاسی مخالف نظام تبدیل شد ... » اما چون ترسیدند دراویش كه مورد سوالند چیزی بگویند كه باب طبع نباشد خودشان جواب داده اند : « دکتر نورعلی تابنده هیچ گاه مراحل درویشی را طی ننموده بلکه از جوانی عضو نهضت آزادی بود وبا مرگ مشکوک محبوبعلیشاه قطب قبلی که اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشت ومسمومیت شبانه وی که حتی بدون کالبد شکافی فورا دفن شدند به قطبیت رسیدند این فرقه را تبدیل به یک شاخه از نهضت آزادی نموده وهمراه با استکبار در حال تخریب جمهوری اسلامی است »
بله : جناب حاج دكتر نورعلی تابنده كه مدت طولانی وارد در تصوف بودند ( اما چون درویشی ایشان مورد قبول جنابان پشمینه نبوده حساب نمیشود ) و بطور شخصی با یك گروه سیاسی همكاری میكردند كه چون آن گروه مورد قبول پشمینه مورد بحث نمیباشد قبلا همكاری كردن با آنان سوء سابقه تلقی میشود ، با رحلت جناب محبوبعلیشاه به قطبیت رسیدند . بدین شرح كه چون مرحوم آقای محبوبعلیشاه اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشتند بطور مشكوكی ناگهان مسموم شده از دنیا رفتند و در دولت وقت بدون كالبدشكافی فورا دفن شدند و نشانه روابط حسنه آن مرحوم با دولت هم این بود كه برای اینكه مراسم رحلت ایشان مثل مراسم رحلت جناب رضاعلیشاه باشكوه نباشد وقتی دراویش پیكر ایشان را برای تدفین در مزار سلطانی بیدخت با ماشین به هزار كیلومتری تهران به گناباد انتقال دادند نهایت كوشش در محدود كردن مراسم ارتحال ایشان در شهر كوچك بیدخت انجام شد و پس از مدتی هم خانواده ایشان بر اثر اینكه زیاد مورد مراحمت قرار میگرفتند آب و خاك خود را نهاده در كشور دیگر رحل اقامت افكندند . جملات بعدی درباره استكبار و تخریب جمهوری اسلامی باز مربوط به حلالزادگی گوینده آن است .
یك پیشنهاد هم به جنابان پشیمنه میدهیم اینقدر تصاویر بی معنی كه به درد هیچكس نمیخورد در وبلاگت نگذار آنهم تكراری صفحه دیر باز میشود مشتریت كم میشود آنوقت دق میكنی میمیری .
این قسمت درباره نامه های مجعولی است که از طرف بخشهای مختلف سلسله از قبیل حسینیه ها و كتابخانه ها و انتشارات و غیره به سایر دراویش ارسال شده است .
اولا فرمودند « ... متن نامه مورد ادعا منتشر نشده است ... » ما نفهمیدیم منتشر نشده یعنی چه ، چیزی را كه مقدار زیادی تكثیر كردید و برای تعداد زیادی فرستادید هنوز منتشر نشده ؟ اگر طالب مطالعه این نامه ها میباشید شما كه دسترسی دارید از همان كه نوشته بگیرید كی بود كی بود من نمیباشم را نگه دارید خودتان یا امثال خودتان یا از دار و دسته خودتان بوده است .
در ادامه با اشاره به سخنان جناب مجذوبعلیشاه تحلیل شده « ... بازیرکی قصد دارد که موضوع انی تارک فیکم الثقلین را به قطبیت وولایت درویشی بکشاند وقطبیت را ادامه ولایت اهل بیت بداند ... »
عرض میشود ولایت مورد نظر صوفیه همان ولایت ائمه هست « و لو كره الكافرون » (2) « و لو كره المجرمون » (3) اثبات آن نیاز به كار بردن زیركی (4) ندارد شما باید ثابت بنمایید ولایت مورد نظرتان همان ولایت اهل بیت بوده اگر کسی چنین درخواستی نمینماید از ترس مراحمتان میباشد .
گفته اند « بعد از آن اشاره به دو آیه میکند که آیه اولی را اشتباه تلفظ میکند ... » . این توهین را به حساب بچگی نویسنده میگذاریم كه نشان دهنده بیشعوری و سطح تربیت خانوادگی وی است .
به هرحال عرض میشود كه وقتی كسی از علم خودش سخن میگویند نه علم دیگران و قبل از سخنرانی مطالب را حفظ نمیكند طبعا ممكن است بعضی نقلها را پس و پیش بگوید صد البته منظور از سخن گفتن فقط نقل كردن و لفاظی است و مغز و مفهوم گفته كوچكترین اهمیتی ندارد خصوصا اگر مطلوب ما نباشد .
در باب مطالبی كه از ایشان نقل شده درباره ورود به تصوف و مخالفت زن یا شوهر یا والدین با آن فرض بر این است كه مخاطب راه تصوف را راه خدا و تشیع حقیقی میداند چنانكه جملات بعدی هم این را نشان میدهد بنابر این مخاطب سخن آدمهایی از قبیل نویسنده كه میزان شعورشان در سطور بالا سنجیده شد نبوده كه نیاز به پاسخگویی آنان باشد .
مجددا از روی حلالزادگی نقل شده « ایشان نقد تصوف را تفرقه انداختن بین مومنین میداند. » . باز گفته قلب معنا شده . چنانكه پیداست منظور از تفرقه انداختن همان نامه ها و منظور از مومنین دراویش میباشند . در ادامه آمده « خوب.اگر اینجور است اهل بیت با آنهمه روایات در مذمت تصوف عامل اصلی تفرقه هستند » . توجه فرمودید ؟ ائمه بطور ناشناس نامه علیه تصوف مینوشتند و در آن « زیركانه » سعی در تفرقه انداختن بین پیروان تصوف میكردند و آن نامه ها را از آدرسهای مجعول برای دراویش میفرستادند . درباره احادیث مخالف تصوف هم ما به جای شعار دادن مانند بارها و بارها قبل جواب مستدلش را میگوییم كه بروید در كتاب یا اینترنت پیدا كنید و بخوانید موجود میباشد (5) .
اما درباره « ترس عجیب » مورد اشاره در آخر مطلب جهت اطلاع خوانندگان عرض میشود مرحوم كیوان قزوینی شیخ سلسله گنابادی بودند و از ایشان كرامات نقل میشود و خلق زیادی به دست وی وارد در تصوف در سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی شدند كه در زمان ماموریت ارشاد وی علاقه زیادی به وی داشتند اما وقتی برگشت و سر مخالفت برداشت و به راه دشمنی با اقطاب این سلسله گام نهاد حتی یك نفر هم به دنبال او از پیروی سلسله گنابادی بیرون نرفت . « ترس عجیب » كه گفته شده نشان از خوشبحالی مرتكبین چنین اعمال شیطانی دارد ولی خداوند فرمود : « و یابی الله الا ان یتم نوره و لو كره الكافرون » (6) آن كه راه خدا را میرود ترس ندارد كه در این باره فرمود « لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » ترس مال كافران و مجرمان است .
( تصور بفرمایید چگونه جنابان پشمینه روز عاشورا از هیات یا دسته بدو بدو خود را به اینترنت رسانده تا به مناسبت این روز نشان بدهد طرف کدام گروه در صحرای کربلا میباشد . )
این بخش مربوط به ولایت از نظر شیعه و تصوف است .
خلاصه آن همان اول آمده که « واین مسئله باعث شده تصوف در ابتدا در بطن اهل تسنن بوجود بیاید. » و قصه آن ذكر شده كه مطابق معمول كاملا علمی ، تاریخی و محققانه ( ما دیگر از رو میرویم آنقدر حلالزاده میباشد ) و ناشی از میزان آگاهی و درك نویسنده از تصوف و اصول و فروع آن میباشد . در این مطلب محققان كبیر پشمینه به تقسیم ولایت به اقسام مورد نظر پرداخته اند و روشن نموده اند كه كدام به كدام ( تصوف و تشیع و تسنن ) مرتبط است . سپس از جانب صوفیان ولایت را تعریف نموده از جانب شیعه آن را رد كرده اند . آنگاه انواع ولی را از جانب صوفیان برشمرده از جانب شیعه رد كرده اند زیرا « در نزد شیعه ولایت اهل بیت منحصر در دوازده امام است » (7) و مجددا هم بر رد آن تاكید نموده اند .
چنانكه عرض شده اظهار نظر در باب ولایت در تصوف در شان امثال جنابان پشمینه كه سطح سواد و شعور و طرز سخن گفتنشان قبلا و فعلا و بعدا از اظهاراتشان و رفتارشان پیداست نمیباشد كه با این پایه از تقوا و دانش كه به ظهور رسانده اند بزرگان سلف از عارف و صوفی و فیلسوف و عالم و استاد را نقد و رد میكنند . توصیه مینماییم كه به همان جاسوس بازیتان مشغول باشید كه تخصص داشته و طاقت ترك آن را ندارید که نانش را میخورید .
اما از آنجا كه ممكن است نویسنده از طایفه گربه سانان باشد كه از هر طرف ول میشوند از همان طرف میافتند سرآخر سراغ سلسله گنابادی رفته اند كه در سلسله « گنابادی گاهی این مقام [قطب] تا خداوندی نیز بالا می رود » و بعد از جناب سلطانعلیشاه جملاتی نقل كرده اند .
میپرسیم كدام آدم فهمیده بیغرضی چنین ادعاهایی را كه به صوفیه نسبت میدهند قبول میكند خصوصا از قول عالم جلیل القدری چون جناب سلطانعلیشاه كه خود مورد تایید فقیه بزرگ شیعه معاصر خود آیت الله حاج میراز حسن شیرازی بوده اند .
ضمنا از اینجا معلوم میشود كه جنابان پشمینه و دار و دسته ایشان مدعی انحصاری زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی امام زمان میباشند چه اتهاماتی را با ادعای دفاع از تشیع به صوفیه و بزرگان و پیروان تصوف نسبت میدهند كه مخالفان دوآتشه تصوف قبل از این به فكرشان نرسیده بود كه نسبت بدهند . تصور بنمایید كه در زمان جناب سلطانعلیشاه یكی از مخالفان تصوف به فكرش میرسید كه ایشان ادعای مقام خدایی برای خود و جانشینانش دارد گمان مینمایید چكار میكرد ( یا چه كار نمیكرد ) ؟
همچنین از همین ادعای زعامت انحصاری تشیع و بلكه مسلمین كه دارند معلوم میشود كه چرا اینقدر روی واژه « ولایت » و معنای آن حساسیت دارند چون آن را منحصر به خود میدانند و طاقت مدعی دیگر را به هرشكلی ندارند .
در این قسمت حسینیه شریعت قم را به مسجد ضرار تشبیه نموده اند تا به یورش و فتح آن حسینیه افتخار نموده باشند كه خدای ناكرده كسی در آن شك نكند .
اگر كسانی چنان عملی شنیعی را به نام دین و مذهب و قانون به آن شكل كه همگی دانستند انجام دادند و به آن افتخار هم نمودند ، عقاید و شخصیت درونی و اجتماعیشان را نشان داده اند و جای گفتگو ندارد .
اما در باب تشبیه آن مكان مقدس به مسجد ضرار به آیا قرآن توجه مینماییم :
« خدا شهادت میدهد : آنهایی كه مسجدی میسازند تا به مومنان زیان رسانند و میانشان كفر و تفرقه اندازند و تا برای كسانی كه میخواهند با خدا و پیامبرش جنگ كنند كمینگاهی باشد ، آنگاه سوگند میخورند كه ما را قصدی جز نكوكاری نبوده است ؛ دروغ می گویند - هرگز در آن مسجد نماز مگذار . مسجدی كه از روز نخست بر پرهیزگاری بنیان شده شایسته تر است كه در آنجا نماز كنی . در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند ، زیرا خدا پاكیزگان را دوست دارد » (8)
خداوند مسجد ضرار را تقبیه مینماید زیرا كه ایجاد شده برای زیان رساندن به مومنان ، اشاعه كفر و تفرقه بین مومنان و اینكه كمینگاهی برای دشمنان پیامبر باشد . و مسجد النبی را تحسین مینماید زیرا بر پرهیزگاری بنیان شده برای نماز و اینكه در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند كه خدا پاكیزگان را دوست دارد .
چنین خطاهایی كه در بخش اول ذكر شده امروزه جرم اجتماعی محسوب میشود ( حتی اگر جامعه اسلامی نباشد ) و در صورت اثبات آن مجازات مشخص قانونی دارد . آیا چنین جرمهایی برای دراویش اثبات شده است ؟ به آخرین حكم صادر شده برای دراویش مرتبط با حادثه قم توسط مراجع قانونی توجه بفرمایید .
از اینجا حرف ما درباره ادعای انحصار زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی از سوی خدا بر تمام بشریت توسط جنابان پشمینه و امثالهم ثابت میشود چه خود را فراتر از قوانین مسلم اسلام و مملكت اسلامی دانسته رفتار میكنند و به همین دلیل نیز میتوان ادعا كرد كه این گروه از مخالفان تصوف میباشند كه ادعای برابری با مقام خداوندی را دارند ( نه صوفیه ) و گرنه چگونه كسی خود را از همه این چیزهای بالاتر میداند؟
اما آنچه در بخش دوم ذكر شده كه چرا مسجد النبی مورد عنایت الهی میباشد تقوا و علاقه به پاکیزگی نفس و نماز ذکر فرموده . این صفاتی که در تحسین و تایید مسجد النبی بیان فرموده خواست و شعار و رفتار صوفیه بوده است یا این آقایان مخالف و مدعی تشیع ؟ در تقوای ایشان همین بس که اول خانمان و جان و عابروی مردم را به بازی میگیرند (9) بعد به دادگاه همان قانون که سنگش را به سینه میزنند میفرستند که هیچکدام ثابت نمیشود . یقین تاوانش را هم حواله به مرتکب این اعمال که همانا شیطان باشد کرده اند . چنین عملی در کدام شریعت و کدام قانون انسانی مورد قبول میباشد که به تقوا در مذهب حقه تشیع نسبت میدهند ؟
اکنون « قضاوت با مردم » که چه كسانی از مسجد ضرار میآیند و چه كسانی در مسجد النبی پرورده میشوند . آنها که میگویند آخرالزمان شده بیراه نمیگویند که در صدر اسلام پیامبر مسجد ضرار را خراب کرد و به مسجد النبی رفت و اکنون برعکس مسجد پیروان حقیقی آن بزرگوار خراب میشود .
(1) چون ثابت شده كه ایشان سزاوار كلمه « مرد » یا خصوصا « آدم » نمیباشند .
(2) سوره توبه ، آیه 32
(3) سوره انفال ، آیه 8
(4) خوانندگان توجه فرمودند كه كلمه « زیركی » این اخیرا چقدر برای جنابان پشمینه جالب شده ؟
(5) مثلا مطلب جناب آقای رضاعلیشاه در اینجا .
(6) سوره توبه ، آیه 32
(7) انگار ولایت اهل بیت ممكن بوده جای دیگر هم باشد .
(8) سوره توبه ، آیات 107 و 108
(9) یادمان هست که آن اول چه تهمتهای شرم آوری به آن سید بزرگوار و دراویش وارد کردند .
ارتباط : در عنوان هربخش
به مناسبت سالروز فتح افتخارآمیز حسینیه شریعت قم و ضرب و شتم صاحبان مسلمان و شیعه آن و تصرف و آتش زدن و تخریب خانه امام حسین چند روز پس از عاشورا و پشت مقبره نواده آنحضرت جنابان پشمینه به جای لااقل لاپوشانی ماجرا با تایید و تاكید بر این حمله افتخارآمیز به « ... طرح مسائل خلاف واقع در جهت تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی برآمده اند .این کار آنقدر برایشان مهم است که حتی ... » یك ذره هم خجالت هم نمیكشند .
در همین رابطه ادعا شده كه هدف برخی وبلاگهای دراویش این است كه بطور زیركانه « ... بتوانند مراجع تقلید را تضعیف کنند ... » . آخر چیز ناحسابی (1) ، شخصی كه زعامت عده ای از شیعیان را به عهده گرفته ولی نه رعایت احكام اولیه اسلام را میكند نه رعایت خون و مال مسلمین را مینماید و نه به عنوان پیشوای یك عده اصول انسانیت را رعایت میكند و از رفتن عابروی شیعیان و مسلمانان كه به داشتن پیامبری چون محمد (ص) و امامی چون علی (ع) نزد مردم دنیا مفتخرند نمیترسد ، چه نزد خدا چه نزد اولیای دین چه نزد زعمای واقعی مذهب و عقلای قوم چه نزد مردم شیعه یا سایر خلق الله چه قوت و اعتباری دارد كه كسی بخواهد با زحمت و زیركی آن را تضعیف كند ؟ گیرم كه مدتی در حكومت قدرت و نفوذی داشته باشد و از این بابت خلقی از ترس ملاحظه اش را بنمایند .
ادعا نموده اند : ساخت حسینیه شریعت بدون مجوز ، تعهد به تعطیلی آن تا زمان مشخص ، اعزام همه دراویش توسط آقای تابنده از همه جای كشور به سوی قم ، برنامه ریزی قبلی دراویش برای حادثه ، آماده كرده « ... اینهمه ابزار ووسایل درگیری توسط دراویش ... »
در این موارد ایشان باید قبلا حلازادگی خود را ثابت مینمودند البته اگر میتوانستند تا حالا میکردند پس نقلی نداریم .
پرسیده اند كه اگر دراویش مدعیند كه اهل درگیری نبودند « ... چرا نگذاشتند موضوع از طریق مراجع قانونی پیگیری شود ... » ؟
عرض میشود یكی از افتخارات در این كشور ( بنا به فرمایش خود رئیس محترم قوه قضائیه ) همین دستگاه عدلیه موجود میباشد كه از هر بیچاره ای كه در این دیار سر و كارش به آن افتاده باشد میتوان از كیفیت آن را سوال نمود . پس لطفا اینطور نفرمایید ...
در ادامه حسب حلالزادگی فرموده اند كه چرا با قطبیت جناب آقای تابنده « ... فرقه گنابادی از یک فرقه به یک حزب سیاسی مخالف نظام تبدیل شد ... » اما چون ترسیدند دراویش كه مورد سوالند چیزی بگویند كه باب طبع نباشد خودشان جواب داده اند : « دکتر نورعلی تابنده هیچ گاه مراحل درویشی را طی ننموده بلکه از جوانی عضو نهضت آزادی بود وبا مرگ مشکوک محبوبعلیشاه قطب قبلی که اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشت ومسمومیت شبانه وی که حتی بدون کالبد شکافی فورا دفن شدند به قطبیت رسیدند این فرقه را تبدیل به یک شاخه از نهضت آزادی نموده وهمراه با استکبار در حال تخریب جمهوری اسلامی است »
بله : جناب حاج دكتر نورعلی تابنده كه مدت طولانی وارد در تصوف بودند ( اما چون درویشی ایشان مورد قبول جنابان پشمینه نبوده حساب نمیشود ) و بطور شخصی با یك گروه سیاسی همكاری میكردند كه چون آن گروه مورد قبول پشمینه مورد بحث نمیباشد قبلا همكاری كردن با آنان سوء سابقه تلقی میشود ، با رحلت جناب محبوبعلیشاه به قطبیت رسیدند . بدین شرح كه چون مرحوم آقای محبوبعلیشاه اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشتند بطور مشكوكی ناگهان مسموم شده از دنیا رفتند و در دولت وقت بدون كالبدشكافی فورا دفن شدند و نشانه روابط حسنه آن مرحوم با دولت هم این بود كه برای اینكه مراسم رحلت ایشان مثل مراسم رحلت جناب رضاعلیشاه باشكوه نباشد وقتی دراویش پیكر ایشان را برای تدفین در مزار سلطانی بیدخت با ماشین به هزار كیلومتری تهران به گناباد انتقال دادند نهایت كوشش در محدود كردن مراسم ارتحال ایشان در شهر كوچك بیدخت انجام شد و پس از مدتی هم خانواده ایشان بر اثر اینكه زیاد مورد مراحمت قرار میگرفتند آب و خاك خود را نهاده در كشور دیگر رحل اقامت افكندند . جملات بعدی درباره استكبار و تخریب جمهوری اسلامی باز مربوط به حلالزادگی گوینده آن است .
یك پیشنهاد هم به جنابان پشیمنه میدهیم اینقدر تصاویر بی معنی كه به درد هیچكس نمیخورد در وبلاگت نگذار آنهم تكراری صفحه دیر باز میشود مشتریت كم میشود آنوقت دق میكنی میمیری .
این قسمت درباره نامه های مجعولی است که از طرف بخشهای مختلف سلسله از قبیل حسینیه ها و كتابخانه ها و انتشارات و غیره به سایر دراویش ارسال شده است .
اولا فرمودند « ... متن نامه مورد ادعا منتشر نشده است ... » ما نفهمیدیم منتشر نشده یعنی چه ، چیزی را كه مقدار زیادی تكثیر كردید و برای تعداد زیادی فرستادید هنوز منتشر نشده ؟ اگر طالب مطالعه این نامه ها میباشید شما كه دسترسی دارید از همان كه نوشته بگیرید كی بود كی بود من نمیباشم را نگه دارید خودتان یا امثال خودتان یا از دار و دسته خودتان بوده است .
در ادامه با اشاره به سخنان جناب مجذوبعلیشاه تحلیل شده « ... بازیرکی قصد دارد که موضوع انی تارک فیکم الثقلین را به قطبیت وولایت درویشی بکشاند وقطبیت را ادامه ولایت اهل بیت بداند ... »
عرض میشود ولایت مورد نظر صوفیه همان ولایت ائمه هست « و لو كره الكافرون » (2) « و لو كره المجرمون » (3) اثبات آن نیاز به كار بردن زیركی (4) ندارد شما باید ثابت بنمایید ولایت مورد نظرتان همان ولایت اهل بیت بوده اگر کسی چنین درخواستی نمینماید از ترس مراحمتان میباشد .
گفته اند « بعد از آن اشاره به دو آیه میکند که آیه اولی را اشتباه تلفظ میکند ... » . این توهین را به حساب بچگی نویسنده میگذاریم كه نشان دهنده بیشعوری و سطح تربیت خانوادگی وی است .
به هرحال عرض میشود كه وقتی كسی از علم خودش سخن میگویند نه علم دیگران و قبل از سخنرانی مطالب را حفظ نمیكند طبعا ممكن است بعضی نقلها را پس و پیش بگوید صد البته منظور از سخن گفتن فقط نقل كردن و لفاظی است و مغز و مفهوم گفته كوچكترین اهمیتی ندارد خصوصا اگر مطلوب ما نباشد .
در باب مطالبی كه از ایشان نقل شده درباره ورود به تصوف و مخالفت زن یا شوهر یا والدین با آن فرض بر این است كه مخاطب راه تصوف را راه خدا و تشیع حقیقی میداند چنانكه جملات بعدی هم این را نشان میدهد بنابر این مخاطب سخن آدمهایی از قبیل نویسنده كه میزان شعورشان در سطور بالا سنجیده شد نبوده كه نیاز به پاسخگویی آنان باشد .
مجددا از روی حلالزادگی نقل شده « ایشان نقد تصوف را تفرقه انداختن بین مومنین میداند. » . باز گفته قلب معنا شده . چنانكه پیداست منظور از تفرقه انداختن همان نامه ها و منظور از مومنین دراویش میباشند . در ادامه آمده « خوب.اگر اینجور است اهل بیت با آنهمه روایات در مذمت تصوف عامل اصلی تفرقه هستند » . توجه فرمودید ؟ ائمه بطور ناشناس نامه علیه تصوف مینوشتند و در آن « زیركانه » سعی در تفرقه انداختن بین پیروان تصوف میكردند و آن نامه ها را از آدرسهای مجعول برای دراویش میفرستادند . درباره احادیث مخالف تصوف هم ما به جای شعار دادن مانند بارها و بارها قبل جواب مستدلش را میگوییم كه بروید در كتاب یا اینترنت پیدا كنید و بخوانید موجود میباشد (5) .
اما درباره « ترس عجیب » مورد اشاره در آخر مطلب جهت اطلاع خوانندگان عرض میشود مرحوم كیوان قزوینی شیخ سلسله گنابادی بودند و از ایشان كرامات نقل میشود و خلق زیادی به دست وی وارد در تصوف در سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی شدند كه در زمان ماموریت ارشاد وی علاقه زیادی به وی داشتند اما وقتی برگشت و سر مخالفت برداشت و به راه دشمنی با اقطاب این سلسله گام نهاد حتی یك نفر هم به دنبال او از پیروی سلسله گنابادی بیرون نرفت . « ترس عجیب » كه گفته شده نشان از خوشبحالی مرتكبین چنین اعمال شیطانی دارد ولی خداوند فرمود : « و یابی الله الا ان یتم نوره و لو كره الكافرون » (6) آن كه راه خدا را میرود ترس ندارد كه در این باره فرمود « لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » ترس مال كافران و مجرمان است .
( تصور بفرمایید چگونه جنابان پشمینه روز عاشورا از هیات یا دسته بدو بدو خود را به اینترنت رسانده تا به مناسبت این روز نشان بدهد طرف کدام گروه در صحرای کربلا میباشد . )
این بخش مربوط به ولایت از نظر شیعه و تصوف است .
خلاصه آن همان اول آمده که « واین مسئله باعث شده تصوف در ابتدا در بطن اهل تسنن بوجود بیاید. » و قصه آن ذكر شده كه مطابق معمول كاملا علمی ، تاریخی و محققانه ( ما دیگر از رو میرویم آنقدر حلالزاده میباشد ) و ناشی از میزان آگاهی و درك نویسنده از تصوف و اصول و فروع آن میباشد . در این مطلب محققان كبیر پشمینه به تقسیم ولایت به اقسام مورد نظر پرداخته اند و روشن نموده اند كه كدام به كدام ( تصوف و تشیع و تسنن ) مرتبط است . سپس از جانب صوفیان ولایت را تعریف نموده از جانب شیعه آن را رد كرده اند . آنگاه انواع ولی را از جانب صوفیان برشمرده از جانب شیعه رد كرده اند زیرا « در نزد شیعه ولایت اهل بیت منحصر در دوازده امام است » (7) و مجددا هم بر رد آن تاكید نموده اند .
چنانكه عرض شده اظهار نظر در باب ولایت در تصوف در شان امثال جنابان پشمینه كه سطح سواد و شعور و طرز سخن گفتنشان قبلا و فعلا و بعدا از اظهاراتشان و رفتارشان پیداست نمیباشد كه با این پایه از تقوا و دانش كه به ظهور رسانده اند بزرگان سلف از عارف و صوفی و فیلسوف و عالم و استاد را نقد و رد میكنند . توصیه مینماییم كه به همان جاسوس بازیتان مشغول باشید كه تخصص داشته و طاقت ترك آن را ندارید که نانش را میخورید .
اما از آنجا كه ممكن است نویسنده از طایفه گربه سانان باشد كه از هر طرف ول میشوند از همان طرف میافتند سرآخر سراغ سلسله گنابادی رفته اند كه در سلسله « گنابادی گاهی این مقام [قطب] تا خداوندی نیز بالا می رود » و بعد از جناب سلطانعلیشاه جملاتی نقل كرده اند .
میپرسیم كدام آدم فهمیده بیغرضی چنین ادعاهایی را كه به صوفیه نسبت میدهند قبول میكند خصوصا از قول عالم جلیل القدری چون جناب سلطانعلیشاه كه خود مورد تایید فقیه بزرگ شیعه معاصر خود آیت الله حاج میراز حسن شیرازی بوده اند .
ضمنا از اینجا معلوم میشود كه جنابان پشمینه و دار و دسته ایشان مدعی انحصاری زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی امام زمان میباشند چه اتهاماتی را با ادعای دفاع از تشیع به صوفیه و بزرگان و پیروان تصوف نسبت میدهند كه مخالفان دوآتشه تصوف قبل از این به فكرشان نرسیده بود كه نسبت بدهند . تصور بنمایید كه در زمان جناب سلطانعلیشاه یكی از مخالفان تصوف به فكرش میرسید كه ایشان ادعای مقام خدایی برای خود و جانشینانش دارد گمان مینمایید چكار میكرد ( یا چه كار نمیكرد ) ؟
همچنین از همین ادعای زعامت انحصاری تشیع و بلكه مسلمین كه دارند معلوم میشود كه چرا اینقدر روی واژه « ولایت » و معنای آن حساسیت دارند چون آن را منحصر به خود میدانند و طاقت مدعی دیگر را به هرشكلی ندارند .
در این قسمت حسینیه شریعت قم را به مسجد ضرار تشبیه نموده اند تا به یورش و فتح آن حسینیه افتخار نموده باشند كه خدای ناكرده كسی در آن شك نكند .
اگر كسانی چنان عملی شنیعی را به نام دین و مذهب و قانون به آن شكل كه همگی دانستند انجام دادند و به آن افتخار هم نمودند ، عقاید و شخصیت درونی و اجتماعیشان را نشان داده اند و جای گفتگو ندارد .
اما در باب تشبیه آن مكان مقدس به مسجد ضرار به آیا قرآن توجه مینماییم :
« خدا شهادت میدهد : آنهایی كه مسجدی میسازند تا به مومنان زیان رسانند و میانشان كفر و تفرقه اندازند و تا برای كسانی كه میخواهند با خدا و پیامبرش جنگ كنند كمینگاهی باشد ، آنگاه سوگند میخورند كه ما را قصدی جز نكوكاری نبوده است ؛ دروغ می گویند - هرگز در آن مسجد نماز مگذار . مسجدی كه از روز نخست بر پرهیزگاری بنیان شده شایسته تر است كه در آنجا نماز كنی . در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند ، زیرا خدا پاكیزگان را دوست دارد » (8)
خداوند مسجد ضرار را تقبیه مینماید زیرا كه ایجاد شده برای زیان رساندن به مومنان ، اشاعه كفر و تفرقه بین مومنان و اینكه كمینگاهی برای دشمنان پیامبر باشد . و مسجد النبی را تحسین مینماید زیرا بر پرهیزگاری بنیان شده برای نماز و اینكه در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند كه خدا پاكیزگان را دوست دارد .
چنین خطاهایی كه در بخش اول ذكر شده امروزه جرم اجتماعی محسوب میشود ( حتی اگر جامعه اسلامی نباشد ) و در صورت اثبات آن مجازات مشخص قانونی دارد . آیا چنین جرمهایی برای دراویش اثبات شده است ؟ به آخرین حكم صادر شده برای دراویش مرتبط با حادثه قم توسط مراجع قانونی توجه بفرمایید .
از اینجا حرف ما درباره ادعای انحصار زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی از سوی خدا بر تمام بشریت توسط جنابان پشمینه و امثالهم ثابت میشود چه خود را فراتر از قوانین مسلم اسلام و مملكت اسلامی دانسته رفتار میكنند و به همین دلیل نیز میتوان ادعا كرد كه این گروه از مخالفان تصوف میباشند كه ادعای برابری با مقام خداوندی را دارند ( نه صوفیه ) و گرنه چگونه كسی خود را از همه این چیزهای بالاتر میداند؟
اما آنچه در بخش دوم ذكر شده كه چرا مسجد النبی مورد عنایت الهی میباشد تقوا و علاقه به پاکیزگی نفس و نماز ذکر فرموده . این صفاتی که در تحسین و تایید مسجد النبی بیان فرموده خواست و شعار و رفتار صوفیه بوده است یا این آقایان مخالف و مدعی تشیع ؟ در تقوای ایشان همین بس که اول خانمان و جان و عابروی مردم را به بازی میگیرند (9) بعد به دادگاه همان قانون که سنگش را به سینه میزنند میفرستند که هیچکدام ثابت نمیشود . یقین تاوانش را هم حواله به مرتکب این اعمال که همانا شیطان باشد کرده اند . چنین عملی در کدام شریعت و کدام قانون انسانی مورد قبول میباشد که به تقوا در مذهب حقه تشیع نسبت میدهند ؟
اکنون « قضاوت با مردم » که چه كسانی از مسجد ضرار میآیند و چه كسانی در مسجد النبی پرورده میشوند . آنها که میگویند آخرالزمان شده بیراه نمیگویند که در صدر اسلام پیامبر مسجد ضرار را خراب کرد و به مسجد النبی رفت و اکنون برعکس مسجد پیروان حقیقی آن بزرگوار خراب میشود .
(1) چون ثابت شده كه ایشان سزاوار كلمه « مرد » یا خصوصا « آدم » نمیباشند .
(2) سوره توبه ، آیه 32
(3) سوره انفال ، آیه 8
(4) خوانندگان توجه فرمودند كه كلمه « زیركی » این اخیرا چقدر برای جنابان پشمینه جالب شده ؟
(5) مثلا مطلب جناب آقای رضاعلیشاه در اینجا .
(6) سوره توبه ، آیه 32
(7) انگار ولایت اهل بیت ممكن بوده جای دیگر هم باشد .
(8) سوره توبه ، آیات 107 و 108
(9) یادمان هست که آن اول چه تهمتهای شرم آوری به آن سید بزرگوار و دراویش وارد کردند .
ارتباط : در عنوان هربخش
۵.۱۱.۸۵
گفتمان دوره ای با بیانات جنابان پشمینه (2)
پنجم بهمن 1385
در این قسمت در رد سماع و برخی حالات و حرکات که از برخی صوفیه ذکر شده سخن گفته اند :
« در این فضای عرفانی حقیقی دست افشانی وپای بازی ورقص ودستک زدن وحرکتهای سبک ودور از وقار(هر چند به بهانه عشق حق) معنی ندارد ... خوب.کدام یک از اهل بیت در حالات خود اینچنین کارهایی مینمودند کی وکجا رسول گرامی اسلام با آن عظمت روح در اینچنین مجالسی حضور داشتند . عرفان را تبدیل به محلی برای اجابت خواسته های نفس نمودن چقدر زشت است » .
اولا سخن از عرفان و تصوف و نقد صوفیان در شان دانشمندانی مثل شما که سنایی و عطار و مولوی را « سنی کافر » میدانید نبوده و اظهار نظر غیرکارشناسانه فاقد اعتبار علمی میباشد .
ثانیا وقتی میگوییم یک عده آدم بیکار در این وبلاگ مطلب مینویسند دلیلش همین است که اینهمه قلنبه بفرمایند و از این و آن نقل کنند که رد سماع و غنا بشود ؛ این را که هر آدم مسلمان معتقدی قبول دارد و اگر هم طبق معمول قرار است به سلسله گنابادی چسبانیده شود که رد این چیزها در این سلسله اظهر من الشمس است و از قدما هم تاکید شده که اگر رفتار غیرمعمولی بر اثر حالتی از کسی سربزند که اختیاری باشد نکوهیده بوده و نزد خدا و اولیا رد میباشد و اگر غیر اختیاری باشد کسی که بفهمد چیست و چگونه است درباره اش سخن بگوید .
ثالثا از سخنان این پیرو حقیقی راه تشیع در این قسمت نتیجه میگیریم که هیچکدام از ائمه « در حالات خود اینچنین کارهایی » نمینمودند ولی عقاید و رفتار خلاف به مردم نسبت میدادند و جاسوسی میکردند و مال و اموال و جان مردم را به بازی فنا میگرفتند و بعد هم اظهار افتخار مینمودند .
در این قسمت به اظهار محبت غیرمتعارف یکی از فقرا به بزرگش ایراد وارد شده .
البته بزرگان ما بارها گفته اند که اشخاص نباید حالات و عقاید درونی و خاص خودشان را اظهار کنند و خلاف میباشد . چنانکه حکم قتل حلاج را جنید نیز که از بزرگان عرفا و صوفیه بود در لباس فقاهت که ناظر بر امر شریعت است امضا نمود .
اما درباره حدیثی که از حضرت علی ذکر شده عرض میشود چه خوب است آدم محب ائمه و اولیا باشد هرچند غلو کند و از آن حرفها بزند و در جهنم هلاک شود نه که به آنها اهانت کند و در ذهن مخبط خود آنها را با مردم دیگر مقایسه کرده و در کوی و برزن در بوق و کرنا حرف زن و بچه و خاندان عصمت را بزند و هرچه از دهانش در بیاید بگوید آنهم به شیوه ناصواب مطربان نافرهیخته نامسلمان ینگه دنیا که همگی گریه کنند و به بهشت بروند .
در این قسمت نیز مانند بخش قبلی سعی وافر در اثبات واضحات درباره « ... ویژگی ((هدایت گری))و ((حجت باطنی))بودن عقل ... » شده و آنچه قبلا عرض شد درباره آن صادق میباشد .
اما اصل مطلب آنجاست که فرمایش شده « ... به تعبیر بعضی از صوفیان [عقل] دشمن ((دل)) ... » است .
گفتگو در این باره هم چنانکه قبلا عرض شد در شان آقایان نیست ولی برای علاقه مندان عرض میشود باید در این باره دو سوال زیر را به دقت پاسخ داد که اولا « عقل » در لسان صوفیه یعنی چه ؟ ثانیا « دل » یا « قلب » در لسان صوفیه یعنی چه ؟ اگر معنی این دو واژه را به تعریف و به روایت خود صوفیه ( و نه به تعریف غیرصوفیه یا به روایت مخالفان تصوف ) روشن کنید خیلی مسائل حل خواهد شد .
در ادامه جمله ای ذکر شده که ناشی از حلالزادگی جنابان پشمینه میباشد : « ... در بحث شهود در خود صوفیان وعارفان اختلاف وتعارض زیادی وجود دارد که بسا به تکفیر یکدیگر نیز می رسد ... » . نویسنده بفرمایند کجا صوفیه هم را تکفیر کرده اند ؟ هرچه بوده برخی آقایان فقها فلاسفه و صوفیه را تکفیر کرده اند از قبیل آقایانی که دوش حمام و آسفالت خیابان را حرام میدانستند .
ضمنا کسی میداند چرا هر پست این وبلاگ با یک فونت و یک شکل نوشته شده ؟
پس از اظهار محبتهای معمول ناشی از حلالزادگی نسبت به تصوف و سلسله گنابادی فرمایش نموده اند « درآستانه سالگرد برچیده شدن خانقاه فرقه گنابادی از شهر ولایت قم مجددا سایتهای این فرقه با هدف فشار به جمهوری اسلامی وتشویش اذهان عمومی ... » دروغ شاخدار « ... مساله کمیته بررسی کننده ماجرای غائله قم ومحکومیت تخریب خانقاه توسط نظام ... » را مطرح کرده اند . و اینکه کسی این گزارش را تایید نکرده و توسط فلانی تکذیب هم شده است .
سپس فرمایش شده که « سوال دیگر بنده اینست که شما روزانه در اخبارتان مدعی فشار جمهوری اسلامی به این فرقه وبازداشت اتباع خود می شوید ووزارت اطلاعات وهمه دستگاه های نظام را متهم می نمایید واز سوی دیگر می گویید نظام شما را همراه با خود می داند واز شما حمایت می کند »
اولا اینکه خبر اولیه و بعد طرح مجدد آن در آستانه سالگرد حادثه توسط سایتهای خبری مانند روز بوده و وبلاگی که نام آن آمده از آنجا نقل کرده است . یقین جنابان پشمینه سایتهای خبری مورد نظر را وابسته به سلسله گنابادی فرض کرده اند . لطفا یکنفر این مساله غامض را به ایشان توضیح دهد که اگر کسی یا کسانی از روی نیات انساندوستانه یا هر نیت دیگری درباره موضوعی خبری در جایی منتشر کردند کسانی که مورد آن خبر بوده اند صاحب یا ذینفع در آن رسانه نخواهند بود .
ثانیا جنابان پشمینه و دار و دسته مربوطه اصلا نگران نباشند افتخار آتش زدن و خراب کردن خانه امام حسین (ع) در ماه محرم در پشت حرم حضرت معصومه (س) و ضرب و شتم پیروان ایشان و از بین بردن مال و اموال آنان و زدن تهمت و افترای بی محابا به شیعیان مال خودتان بوده و کسی آنرا از شما نخواهد گرفت ، در تاریخ ثبت شده و به نام شما خوانده خواهد شد تا وقتی که تاوانش را نداده اید و بعد هم که دادید تا روزی که تاریخ باشد .
ثالثا درباره بحث تکذیب کردن عرض میکنیم اگر خبر کذب بود باید مقامات بالاتر از شخص مذکور یا کسانی که خود مسبب آن حادثه نبودند تکذیب میکردند نه کسی که خودش متهم به راه انداختن شر است .
رابعا پرسش شده در گزارش مورد بحث آمده که « دراویش گنابادی یکی از فرق همراه با اسلام و تشیع و انقلاب بوده و از جانب آنان هیچ خطری متوجه جامعه شیعی نیست » پس چرا مدعی فشار برخی نهادهای بر خود میشوید ؟
عرض شود اگر دراویش گنابادی آنطور که شما فرمایش میکنید مخالف نظام بوده و برای آن خطر داشته اند جلوتر از این حرفها کاری انجام میشد چنانکه با کمتر از مورد ادعا کارها شده است . و اگر بگویید به هر دلیلی نظام در این سی ساله نتوانسته یا نمیتواند کاری کند باید عرض کرد وای بر نظامی که نتواند چنین ضرر داخلی را ( که شما میگویید ) از خود دور کند آنهم در سی سال .
ظاهرا در این مورد هم دو « نظام » داریم . یکی آن است که دراویش گنابادی را دوست خود میداند و به حقوق قانونی شان احترام میگذارد و یکی آن است که صوفیه را دشمن خود دانسته و از بیخ کافر و بلکه « سنی کافری » میداند و این عبارت که توسط یکی از آقایان بیان شده نشان میدهد که در نظام مزبور غیر از مقلدان خودشان همه کافر دانسته میشوند و این مساله مختص دراویش گنابادی نیست .
در این قسمت پس از مقداری نقل قول درباره خاستگاه تصوف ( که صحت و سقم هر نقل اگر درست واگو شده باشد به عهده گوینده آن است ) ضمن ادعاهایی که بطور معمول بدون ارائه سند و مدرک بهم رسیده خودشان نظر خودشان را تایید کرده و بر نظریات سایرین که قبلا ذکر کرده اند رجحان داده آورده اند که « این جریان با اهل بیت (ع) شروع نشده است هر چند ادعا کنند که حسن بصری از دست علی (ع) خرقه گرفت و ... » .
جنابان پشمینه اولا خودشان و سوابق و مدارج علمیشان را معرفی بفرمایند تا ما بفهمیم با کدامیک از موجوداتی که قبلا شناسایی کرده ایم طرف میباشیم و بدانیم چه کس یا کسانی هستند که نظرشان بر تمامی نظریات پشینیان ( هرچه که هست ) از محققین و فضلا رجحان دارد و میتواند به ضرس قاطع بگوید صوفیه شیعه نیستند حتی اگر گفته شود حسن بصری از دست علی (ع) خرقه گرفته است .
ثانیا یکی از نشانه های حقانیت هر مکتبی بزرگان و تربیت شدگان آن مکتب هستند که نشانه مکتب تعلیم دهنده آنها میباشد چنانکه ما میگوییم هرکس در زندگی پیامبر و ائمه و اصحاب آنها مداقه کند تصدیق خواهد کرد که آنها مردان خدا بوده و راهشان راه خدا و حق میباشد .
در مکتب تصوف بسیاری اشاخص بوده و هستند که باعث فخر جامعه مسلمین و بلکه همه جهانیان میباشند و این خاصیت را از مولای خود علی (ع) به ارث برده اند که مسلمان و غیرمسلمان تحسینش مینمایند .
ما از شما سوال میکنیم که این شیعه گری مورد ادعای شما که با آن تمام تاریخ اسلام را رد و تمام مسلمانان را تکفیر و غیرمسلمانان را از جرگه آدمیان خارج مینمایید چه افتخاری آفریده و چه انسانیتی پدید آورده که نشانه حقانیتش باشد غیر از اینکه افتخار تکفیر کردن و کشتن غیر پیروان خود را داشته و اینکه یک عده درنده خو تربیت کرده که در انجام خواسته های اشخاصی به نام اسلام با زیرپا گذاشتن اصول اولیه اسلامی و انسانی بدون کوچکترین تاسفی میکوشند و امثال تکفیر و آزار و کشتن عرفا و صوفیه را در تاریخ تکرار کرده و افتخار هم مینمایند که نمونه آن واقعه سال قبل در قم میباشد ؟
توجه بنمایید آدم عاقل لازم است قبل از رد کردن دیگران خودش را ثابت کند تا گفته نشود آنکه کاسه اش خالی است لگد به ظرف غذای دیگران میزند .
در این قسمت با مقایسه کشتن حلاج با مساله هولوکاست رد عقاید و شخصیت حلاج شده .
اول درباره هولوکاست صوفیه عرض شود که این عبارت موید عرایض قبلی ما میباشد که اگر آدم خودش را ثابت کند نیاز به رد دیگران ندارد . همگی آقایان در شهر با خانواده طرف آشنایی دارند از رفتار خواهر و مادر دیگران انتقاد مینماید .
اما در باب آنچه از حلاج گفته اند این بار از صوفیه یک نفر را پیدا کرده اند که قبلا خاکسترش را هم به آب داده اند اما گویا این مساله دل ایشان را خنک ننموده و میخواهند یک طوری بیشتر او را منهدم نمایند .
به هرحال پیشنهاد میکنیم به همین مناسبت یک کنفرانسی ترتیب بدهند و از همه کسانی که با ایشان همرای هستند دعوت کنند که در آن مجددا حلاج را تکفیر و زندانی کرده و سپس بر دار نموده و سوزانیده و خاکسترش را بر آب دهند شاید دلشان خنک بشود اما مواظب باشند که برخی از این خاکسترها به آب دادنها خاکستر آدم را به باد میدهد .
ارتباط : در عنوان هربخش
در این قسمت در رد سماع و برخی حالات و حرکات که از برخی صوفیه ذکر شده سخن گفته اند :
« در این فضای عرفانی حقیقی دست افشانی وپای بازی ورقص ودستک زدن وحرکتهای سبک ودور از وقار(هر چند به بهانه عشق حق) معنی ندارد ... خوب.کدام یک از اهل بیت در حالات خود اینچنین کارهایی مینمودند کی وکجا رسول گرامی اسلام با آن عظمت روح در اینچنین مجالسی حضور داشتند . عرفان را تبدیل به محلی برای اجابت خواسته های نفس نمودن چقدر زشت است » .
اولا سخن از عرفان و تصوف و نقد صوفیان در شان دانشمندانی مثل شما که سنایی و عطار و مولوی را « سنی کافر » میدانید نبوده و اظهار نظر غیرکارشناسانه فاقد اعتبار علمی میباشد .
ثانیا وقتی میگوییم یک عده آدم بیکار در این وبلاگ مطلب مینویسند دلیلش همین است که اینهمه قلنبه بفرمایند و از این و آن نقل کنند که رد سماع و غنا بشود ؛ این را که هر آدم مسلمان معتقدی قبول دارد و اگر هم طبق معمول قرار است به سلسله گنابادی چسبانیده شود که رد این چیزها در این سلسله اظهر من الشمس است و از قدما هم تاکید شده که اگر رفتار غیرمعمولی بر اثر حالتی از کسی سربزند که اختیاری باشد نکوهیده بوده و نزد خدا و اولیا رد میباشد و اگر غیر اختیاری باشد کسی که بفهمد چیست و چگونه است درباره اش سخن بگوید .
ثالثا از سخنان این پیرو حقیقی راه تشیع در این قسمت نتیجه میگیریم که هیچکدام از ائمه « در حالات خود اینچنین کارهایی » نمینمودند ولی عقاید و رفتار خلاف به مردم نسبت میدادند و جاسوسی میکردند و مال و اموال و جان مردم را به بازی فنا میگرفتند و بعد هم اظهار افتخار مینمودند .
در این قسمت به اظهار محبت غیرمتعارف یکی از فقرا به بزرگش ایراد وارد شده .
البته بزرگان ما بارها گفته اند که اشخاص نباید حالات و عقاید درونی و خاص خودشان را اظهار کنند و خلاف میباشد . چنانکه حکم قتل حلاج را جنید نیز که از بزرگان عرفا و صوفیه بود در لباس فقاهت که ناظر بر امر شریعت است امضا نمود .
اما درباره حدیثی که از حضرت علی ذکر شده عرض میشود چه خوب است آدم محب ائمه و اولیا باشد هرچند غلو کند و از آن حرفها بزند و در جهنم هلاک شود نه که به آنها اهانت کند و در ذهن مخبط خود آنها را با مردم دیگر مقایسه کرده و در کوی و برزن در بوق و کرنا حرف زن و بچه و خاندان عصمت را بزند و هرچه از دهانش در بیاید بگوید آنهم به شیوه ناصواب مطربان نافرهیخته نامسلمان ینگه دنیا که همگی گریه کنند و به بهشت بروند .
در این قسمت نیز مانند بخش قبلی سعی وافر در اثبات واضحات درباره « ... ویژگی ((هدایت گری))و ((حجت باطنی))بودن عقل ... » شده و آنچه قبلا عرض شد درباره آن صادق میباشد .
اما اصل مطلب آنجاست که فرمایش شده « ... به تعبیر بعضی از صوفیان [عقل] دشمن ((دل)) ... » است .
گفتگو در این باره هم چنانکه قبلا عرض شد در شان آقایان نیست ولی برای علاقه مندان عرض میشود باید در این باره دو سوال زیر را به دقت پاسخ داد که اولا « عقل » در لسان صوفیه یعنی چه ؟ ثانیا « دل » یا « قلب » در لسان صوفیه یعنی چه ؟ اگر معنی این دو واژه را به تعریف و به روایت خود صوفیه ( و نه به تعریف غیرصوفیه یا به روایت مخالفان تصوف ) روشن کنید خیلی مسائل حل خواهد شد .
در ادامه جمله ای ذکر شده که ناشی از حلالزادگی جنابان پشمینه میباشد : « ... در بحث شهود در خود صوفیان وعارفان اختلاف وتعارض زیادی وجود دارد که بسا به تکفیر یکدیگر نیز می رسد ... » . نویسنده بفرمایند کجا صوفیه هم را تکفیر کرده اند ؟ هرچه بوده برخی آقایان فقها فلاسفه و صوفیه را تکفیر کرده اند از قبیل آقایانی که دوش حمام و آسفالت خیابان را حرام میدانستند .
ضمنا کسی میداند چرا هر پست این وبلاگ با یک فونت و یک شکل نوشته شده ؟
پس از اظهار محبتهای معمول ناشی از حلالزادگی نسبت به تصوف و سلسله گنابادی فرمایش نموده اند « درآستانه سالگرد برچیده شدن خانقاه فرقه گنابادی از شهر ولایت قم مجددا سایتهای این فرقه با هدف فشار به جمهوری اسلامی وتشویش اذهان عمومی ... » دروغ شاخدار « ... مساله کمیته بررسی کننده ماجرای غائله قم ومحکومیت تخریب خانقاه توسط نظام ... » را مطرح کرده اند . و اینکه کسی این گزارش را تایید نکرده و توسط فلانی تکذیب هم شده است .
سپس فرمایش شده که « سوال دیگر بنده اینست که شما روزانه در اخبارتان مدعی فشار جمهوری اسلامی به این فرقه وبازداشت اتباع خود می شوید ووزارت اطلاعات وهمه دستگاه های نظام را متهم می نمایید واز سوی دیگر می گویید نظام شما را همراه با خود می داند واز شما حمایت می کند »
اولا اینکه خبر اولیه و بعد طرح مجدد آن در آستانه سالگرد حادثه توسط سایتهای خبری مانند روز بوده و وبلاگی که نام آن آمده از آنجا نقل کرده است . یقین جنابان پشمینه سایتهای خبری مورد نظر را وابسته به سلسله گنابادی فرض کرده اند . لطفا یکنفر این مساله غامض را به ایشان توضیح دهد که اگر کسی یا کسانی از روی نیات انساندوستانه یا هر نیت دیگری درباره موضوعی خبری در جایی منتشر کردند کسانی که مورد آن خبر بوده اند صاحب یا ذینفع در آن رسانه نخواهند بود .
ثانیا جنابان پشمینه و دار و دسته مربوطه اصلا نگران نباشند افتخار آتش زدن و خراب کردن خانه امام حسین (ع) در ماه محرم در پشت حرم حضرت معصومه (س) و ضرب و شتم پیروان ایشان و از بین بردن مال و اموال آنان و زدن تهمت و افترای بی محابا به شیعیان مال خودتان بوده و کسی آنرا از شما نخواهد گرفت ، در تاریخ ثبت شده و به نام شما خوانده خواهد شد تا وقتی که تاوانش را نداده اید و بعد هم که دادید تا روزی که تاریخ باشد .
ثالثا درباره بحث تکذیب کردن عرض میکنیم اگر خبر کذب بود باید مقامات بالاتر از شخص مذکور یا کسانی که خود مسبب آن حادثه نبودند تکذیب میکردند نه کسی که خودش متهم به راه انداختن شر است .
رابعا پرسش شده در گزارش مورد بحث آمده که « دراویش گنابادی یکی از فرق همراه با اسلام و تشیع و انقلاب بوده و از جانب آنان هیچ خطری متوجه جامعه شیعی نیست » پس چرا مدعی فشار برخی نهادهای بر خود میشوید ؟
عرض شود اگر دراویش گنابادی آنطور که شما فرمایش میکنید مخالف نظام بوده و برای آن خطر داشته اند جلوتر از این حرفها کاری انجام میشد چنانکه با کمتر از مورد ادعا کارها شده است . و اگر بگویید به هر دلیلی نظام در این سی ساله نتوانسته یا نمیتواند کاری کند باید عرض کرد وای بر نظامی که نتواند چنین ضرر داخلی را ( که شما میگویید ) از خود دور کند آنهم در سی سال .
ظاهرا در این مورد هم دو « نظام » داریم . یکی آن است که دراویش گنابادی را دوست خود میداند و به حقوق قانونی شان احترام میگذارد و یکی آن است که صوفیه را دشمن خود دانسته و از بیخ کافر و بلکه « سنی کافری » میداند و این عبارت که توسط یکی از آقایان بیان شده نشان میدهد که در نظام مزبور غیر از مقلدان خودشان همه کافر دانسته میشوند و این مساله مختص دراویش گنابادی نیست .
در این قسمت پس از مقداری نقل قول درباره خاستگاه تصوف ( که صحت و سقم هر نقل اگر درست واگو شده باشد به عهده گوینده آن است ) ضمن ادعاهایی که بطور معمول بدون ارائه سند و مدرک بهم رسیده خودشان نظر خودشان را تایید کرده و بر نظریات سایرین که قبلا ذکر کرده اند رجحان داده آورده اند که « این جریان با اهل بیت (ع) شروع نشده است هر چند ادعا کنند که حسن بصری از دست علی (ع) خرقه گرفت و ... » .
جنابان پشمینه اولا خودشان و سوابق و مدارج علمیشان را معرفی بفرمایند تا ما بفهمیم با کدامیک از موجوداتی که قبلا شناسایی کرده ایم طرف میباشیم و بدانیم چه کس یا کسانی هستند که نظرشان بر تمامی نظریات پشینیان ( هرچه که هست ) از محققین و فضلا رجحان دارد و میتواند به ضرس قاطع بگوید صوفیه شیعه نیستند حتی اگر گفته شود حسن بصری از دست علی (ع) خرقه گرفته است .
ثانیا یکی از نشانه های حقانیت هر مکتبی بزرگان و تربیت شدگان آن مکتب هستند که نشانه مکتب تعلیم دهنده آنها میباشد چنانکه ما میگوییم هرکس در زندگی پیامبر و ائمه و اصحاب آنها مداقه کند تصدیق خواهد کرد که آنها مردان خدا بوده و راهشان راه خدا و حق میباشد .
در مکتب تصوف بسیاری اشاخص بوده و هستند که باعث فخر جامعه مسلمین و بلکه همه جهانیان میباشند و این خاصیت را از مولای خود علی (ع) به ارث برده اند که مسلمان و غیرمسلمان تحسینش مینمایند .
ما از شما سوال میکنیم که این شیعه گری مورد ادعای شما که با آن تمام تاریخ اسلام را رد و تمام مسلمانان را تکفیر و غیرمسلمانان را از جرگه آدمیان خارج مینمایید چه افتخاری آفریده و چه انسانیتی پدید آورده که نشانه حقانیتش باشد غیر از اینکه افتخار تکفیر کردن و کشتن غیر پیروان خود را داشته و اینکه یک عده درنده خو تربیت کرده که در انجام خواسته های اشخاصی به نام اسلام با زیرپا گذاشتن اصول اولیه اسلامی و انسانی بدون کوچکترین تاسفی میکوشند و امثال تکفیر و آزار و کشتن عرفا و صوفیه را در تاریخ تکرار کرده و افتخار هم مینمایند که نمونه آن واقعه سال قبل در قم میباشد ؟
توجه بنمایید آدم عاقل لازم است قبل از رد کردن دیگران خودش را ثابت کند تا گفته نشود آنکه کاسه اش خالی است لگد به ظرف غذای دیگران میزند .
در این قسمت با مقایسه کشتن حلاج با مساله هولوکاست رد عقاید و شخصیت حلاج شده .
اول درباره هولوکاست صوفیه عرض شود که این عبارت موید عرایض قبلی ما میباشد که اگر آدم خودش را ثابت کند نیاز به رد دیگران ندارد . همگی آقایان در شهر با خانواده طرف آشنایی دارند از رفتار خواهر و مادر دیگران انتقاد مینماید .
اما در باب آنچه از حلاج گفته اند این بار از صوفیه یک نفر را پیدا کرده اند که قبلا خاکسترش را هم به آب داده اند اما گویا این مساله دل ایشان را خنک ننموده و میخواهند یک طوری بیشتر او را منهدم نمایند .
به هرحال پیشنهاد میکنیم به همین مناسبت یک کنفرانسی ترتیب بدهند و از همه کسانی که با ایشان همرای هستند دعوت کنند که در آن مجددا حلاج را تکفیر و زندانی کرده و سپس بر دار نموده و سوزانیده و خاکسترش را بر آب دهند شاید دلشان خنک بشود اما مواظب باشند که برخی از این خاکسترها به آب دادنها خاکستر آدم را به باد میدهد .
ارتباط : در عنوان هربخش
۲۶.۱۰.۸۵
پرسش و پاسخ درباره تصوف در سایت مذکور - قسمت چهارم موخره
ابتدا عرض شود گذشته از هرچیز انشاءالله لیست سوالاتی که در اینجا درباره تصوف ارائه شد مورد استفاده علاقه مندان و محققان قرار بگیرد و با پیدا کردن پاسخهای آنها اطلاعات درست و کافی درباره تصوف به دست آورند که از منابع صحیح قابل دسترس میباشد .
اما پس از ملاحظه پرسشها و پاسخهای ارائه شده در سایت مذکور عرض میشود :
البته معلوم است که عده ای با داشتن نام صوفیه این عقاید و صفات مضموم را دارند ولی این مساله این معنی را دارد که عده ای هم ندارند و بنابراین برای هر یک مدعی تصوفی باید این اتهامات ثابت شود .
به همین دلیل و برای نشان دادن تربیت دینی و برای رعایت عدم انصاف و آموزش روش علمی در سایت مورد نظر به این مساله توجه شده و کل تصوف و صوفیان را از اول تا کنون خارج از تشیع و اسلام و بلکه هر دین و مذهبی معرفی نموده و میفرماید که صوفیه و تربیت صوفیانه هیچگاه هیچ نوع خدمتی به جامعه نکرده و باعث تباهی دین و دنیا میباشد و در ادامه پس از محکوم کردن تصوف در دادگاه اجرای حکم را نیز خواستار شده و در یک جای آن متعرض دولت گردیده که شما که زور دارید چرا صوفیه را از صفحه روزگار محو نمینمایید .
در این باره چند نکته به نظر میرسد :
اولا اینکه اگر خواستیم درباره کسی چیزی بدانیم ، اول از خودش بپرسیم نه همسایه اش که با او خرده حساب دارد .
ثانیا از بررسی این پرسش و پاسخها که در موسسه علمیی تهیه شده که آدمهای زیادی را تربیت میکند ، نقد علمی و بیطرفانه و عادلانه و اخلاقی را که مطابق مسوولیت الهی و اخلاقی باشد آموختیم .
ثالثا اگر یک عده ای باشند که ما را ثقه بدانند و هرچه بگوییم بدون تحقیق قبول کنند عده زیادی هم هستند که اتفاقا هرچه بگوییم چون ما گفته ایم رد میکنند یا تا قطعا مطمئن نشوند نمیپذیرند خصوصا در این دوره که دسترسی به اطلاعات خصوصا از طریق اینترنت ملعون برای همه کس ممکن میباشد ( اگر بگذارند همینطور بنماند ) و هرکس میتواند خودش تحقیق کند .
مرتبط با نکته آخر مطالعه بخشی از نامه یکی از مشایخ سلسله گنابادی که خطاب به یکی از همین آقایان اخیرا صد سال پیشتر نوشته شده مفید میباشد . شرح :
پس اعتبار هرکس به دست خودش بوده و آدم باید خودش احترام خودش را نگه دارد .
زیاده باعث گرفتاری میباشد ...
(1) متن نامه ( حدود سال ۱۳۱۲ قمری )
ارتباط : پرسش و پاسخ درباره تصوف
اما پس از ملاحظه پرسشها و پاسخهای ارائه شده در سایت مذکور عرض میشود :
البته معلوم است که عده ای با داشتن نام صوفیه این عقاید و صفات مضموم را دارند ولی این مساله این معنی را دارد که عده ای هم ندارند و بنابراین برای هر یک مدعی تصوفی باید این اتهامات ثابت شود .
به همین دلیل و برای نشان دادن تربیت دینی و برای رعایت عدم انصاف و آموزش روش علمی در سایت مورد نظر به این مساله توجه شده و کل تصوف و صوفیان را از اول تا کنون خارج از تشیع و اسلام و بلکه هر دین و مذهبی معرفی نموده و میفرماید که صوفیه و تربیت صوفیانه هیچگاه هیچ نوع خدمتی به جامعه نکرده و باعث تباهی دین و دنیا میباشد و در ادامه پس از محکوم کردن تصوف در دادگاه اجرای حکم را نیز خواستار شده و در یک جای آن متعرض دولت گردیده که شما که زور دارید چرا صوفیه را از صفحه روزگار محو نمینمایید .
در این باره چند نکته به نظر میرسد :
اولا اینکه اگر خواستیم درباره کسی چیزی بدانیم ، اول از خودش بپرسیم نه همسایه اش که با او خرده حساب دارد .
ثانیا از بررسی این پرسش و پاسخها که در موسسه علمیی تهیه شده که آدمهای زیادی را تربیت میکند ، نقد علمی و بیطرفانه و عادلانه و اخلاقی را که مطابق مسوولیت الهی و اخلاقی باشد آموختیم .
ثالثا اگر یک عده ای باشند که ما را ثقه بدانند و هرچه بگوییم بدون تحقیق قبول کنند عده زیادی هم هستند که اتفاقا هرچه بگوییم چون ما گفته ایم رد میکنند یا تا قطعا مطمئن نشوند نمیپذیرند خصوصا در این دوره که دسترسی به اطلاعات خصوصا از طریق اینترنت ملعون برای همه کس ممکن میباشد ( اگر بگذارند همینطور بنماند ) و هرکس میتواند خودش تحقیق کند .
مرتبط با نکته آخر مطالعه بخشی از نامه یکی از مشایخ سلسله گنابادی که خطاب به یکی از همین آقایان اخیرا صد سال پیشتر نوشته شده مفید میباشد . شرح :
« ... ولی شخص مسلمان تا زبان دارد و زنده است در هر جا باشد اسلام خود را ثابت می کند . و دیگر اینکه مردم این افتراها که مقدسین به ما می زنند تحقیق می کنند وقتی فهمیدند دروغ است ، دیگر هیچ اعتقادی برای کسی باقی نمی ماند بلکه اسباب دخول مردم در باب ضلالت ضالین واقعی می شود . ... »
(1)پس اعتبار هرکس به دست خودش بوده و آدم باید خودش احترام خودش را نگه دارد .
زیاده باعث گرفتاری میباشد ...
(1) متن نامه ( حدود سال ۱۳۱۲ قمری )
ارتباط : پرسش و پاسخ درباره تصوف
۲۳.۱۰.۸۵
گفتمان دوره ای با بیانات جنابان پشمینه (1)
دوم دی 1385
در این قسمت آمده که « پیدایش تصوف و گسترش آن ... منجر به ایجاد فرقه هایی همچون شیطان پرستان یا یزیدیان شد ... صوفیان با مخالفت با کلام الهی او [ شیطان ] را تقدیس میکنند ... » و برای تایید آن به مطلبی از دکتر زرین کوب « ... که از مدافعان تصوف است ... » استناد شده است که « ... همدردی با ابلیس که مبلغان صوفی آن را با ضشور و حرارتی تمام تعلیم می کنند ربطی به یزیدیان شیطان پرست دارد ... » . (1)
گذشته از سابقه نقل قول کردن جنابان پشمینه و استخراج مطلب از هر قولی عرض میکنیم استدلال کردن چیز خوبی است اما عقل سالم از آن واجبتر است . البته حق با ایشان است صوفیه با تقدیس و پیروی از شیطان کسانی از قبیل سنایی و عطار و مولوی و سعدی و ابن عربی و سید حیدر آملی و ملاصدرا و بسیاری دیگر از متقدمان و متاخران را تربیت کرده اند و آنها با همان اعتقاد چنان میراث مکتوبی از فرهنگ غنی دینی بجا گذاشته اند و با همین اعتقاد به شیطان موفق شده اند گروهی از مردم مسلمان عامل به دستورات الهی بسازند وگرنه به وجود آمدن چنین چیزهایی راه دیگر نداشته و ندارد .
در این قسمت پول و اعمال عام المنفعه یکی از سلاسل صوفیه باعث ناراحتی ایشان شده است . ما که آنها را نمیشناسیم که هستند و چه میکنند اما میدانیم طبق قوانین فقه اسلام اگر کسی چیزی را وقف کرد دیگری حق ندارد در شرایط معین شده توسط واقف تغییری بدهد حتی نام آن مکان را عوض کند . البته در مملکت ما همینطور رفتار میشود مثل حسینیه شریعت قم که به ضرب گلوله و چماق از دست مالک و واقف آن گرفته شده و با صاف کردن آن تبدیل به احسن شد و پارکینگ گردید .
در این قسمت مجددا به قضیه نقل قول برخورد میکنیم که امر مهمی است . توصیه میشود آدرس نقلها را بردارند و بروند خود کتاب را بخوانند و البته خودشان تصمیم بگیرند که منظور گوینده چیست ( خصوصا ما به نقلی که از جناب سلطانعلیشاه شده کار داریم ) .
اما در بخش افاضات جنابان پشمینه فرمایش گردیده که تصوف از دوره صفویه بنابه مقتضیات اجتماعی از اعتقادات شیعه استفاده کرده و مصلحتی آن را پذیرفته است . به ایشان عرض میشود در آن اوقاتی نظیر آنوقت که ناصرخسرو در ری نزد کفاشی از جد و آباد جنابان پشمینه رفت و دید تکه ای از گوشت آدم سر درفش میآورد و پرسید چیست گفتند رافضی گرفته ایم ... ، صوفیه به ولایت به آن معنا که اساس شیعه است اعتقاد داشتند و در کتابهایشان هم نوشته اند و برخی مانند مولوی صراحتا اظهار ارادت به اهل بیت کرده اند و گفته اند که در امر ولایت بزرگان اهل سنت راه ندارند . و شاه نعمت الله ولی هم که اسم سلسله نعمت اللهیه از ایشان گرفته شده و پیرو ایشان هستند قبل از صفویه صراحتا اظهار تشیع کرده و در کتابهایشان نوشته اند و چنانکه مشهور است علنا به نشانه دوازده امامی بودن کلاه دوازده ترک برسر مینهادند .
چنانکه پیداست جنابان پشمینه به راه اجدادشان ( مثل آن کفاش ) میروند .
در این قسمت عید غدیر که عید ولایت است با اشعاری تبرک گفته شده . خوب بود این اشعار را از مثنوی مولوی برای نمونه در اینجا میآوردند ( یک بیت از این ابیات را شهرداری به در و دیوار زده بود ) تا نشانه سنی بودن صوفیه باشد :
این هم را میتوانست بیاورد :
در ادامه همین ابیات این قسمت هم برای جنابان پشمینه گفته شده است :
در این قسمت و در راستای اشعار فوق ، فرمایش شده « ... اگر به قران توجه کنیم ... مولوی نیز با اینکه ایشان مطالب خوبی هم دارد ولی انحرافات جدی ایشان نیز غیر قابل انکار است ... گفتید امام و علامه طباطبائی وغیره مثنوی را قران پارسی میدانند . برادر دروغ نگو . این سخن سران متصوفه است ... » .
برادر به قربانت بشود درست فرمایش نمودید ادعای قرآن پارسی دانستن مثنوی از بزرگان صوفیه میباشد مثل شیخ بهایی که از بزرگان تصوف بوده و یکی از مشهورترین اظهارنظرها را در این باره کرده و شعر معروف زیر را گفته است :
یادتان باشد اینجا چه گفتید بعدا نگویید شیخ بهایی از صوفیه نبوده . ضمنا یادآوری میشود بنا به اذعان کارشناسان امر اکثر بزرگان از علمای شیعه بعد از شیخ بهایی اجازه فتوای خود را از طریق ایشان و سید حیدر آملی ( عالم شیعه دیگری که به صراحت تصوف و تشیع را یکی دانسته ) دارند .
در این قسمت عکس جالبی از جنابان پشمینه دیده میشود . دست سازنده درد نکند ما هر وقت با دیدن تصویر جنابان پشمینه در وبلاگشان وضع مزاجمان متغیر میشود . دوستان صبر کنند آن مجسمه ایشان را که وعده داده بودیم از سنگ پای مرغوب قزوین ساخته میشود آماده شود از ایشان خواهش میکنیم به جای تصویرشان در وبلاگ نصب کنند شاید بهتر از این که هست دربیاد .
اول از همه مهمترین موضوع در این قسمت آن علامت سوالهایی است که جلوی عنوان آن قرار دارد ، این یادتان باشد برای بعد .
عرض شود فرموده اند « یکی از ضربه های صوفیه به پیکره اسلام دور نمودن مردم از مساجد با ترفند گسترش وساخت خانقاه بود ... اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است در مقابل آن خانقاه همیشه پایگاه مخالفین اسلام وکانون توطئه علیه اسلام بوده است ... » .
نکته اول : باز هم فرمایش شما صحیح میباشد مسجد پایگاه رسمی اسلام بوده است . ایراد کار در این است که از امام حسن (ع) به بعد مساجد در دست حکام از قبیل بنی امیه و اخلاف آنها بوده . کسی بگوید اختیار کدام مسجد با یکی از ائمه بوده است که هرچه میخواهند بگویند و هرکار خواستند بکنند ؟ شما چون جد و آبادتان ( از قبیل آن کفاش ) به مسجد میرفته اند نیاز نداشته اید به جای دیگری بروید و طبق رویه اجداتان فقط همانجا را میشناسید و با جاهای دیگر مخالفید .
نکته دوم : قطعا مسجد جایی است که اسمش مسجد است و احتمالا گنبد دارد و در و دیوارش کاشیکاری شده باقی اماکن از قبیل تکیه ، حسینه ، مهدیه ، هیات یا خانقاه یا هرمکان دیگری چون اسم مسجد ندارند و خصوصا چون از صدر اسلام نبوده « پایگاه مخالفین اسلام وکانون توطئه علیه اسلام » خواهد بود . (3) همین میباشد که ما گفتیم کاری نداریم در آن مکان چه کار میکنند اسمش باید مسجد باشد و خصوصا پایگاه رسمی اسلام هم باشد و گرنه هرطور شده ثابت میکنیم که « وکانون توطئه علیه اسلام » است و عکس قسمتی از در و دیوار آن را نشان میدهیم که اسم ائمه را ندارد بعد آن قسمتهایی را هم که اسم ائمه دارد با آنجاهایی که روی آن قرآن نوشته شده با خود قرآنها و کتب دعا و علائم عزاداری امام حسین آتش زده و خراب کرده و پارکینگ میکنیم و از آدمهای توی آن هم با زن و بچه هایشان به روشی کاملا اسلامی و اخلاقی و انسانی با آجر و سنگ و چماق و گلوله و آتش و گاز اشک آور و هرچیز دیگر که شد پذیرایی میکنیم . کسی چیزی گفت ؟
نکته سوم : مشهورترین سیاست انگلیسی « تفرقه بینداز و حکومت کن » میباشد که به هر طریقی اعمال نموده و به همین روش مدتها آفتاب در ممالک اعلیحضرت پادشاه انگلستان غروب نمینمود .
با این وصف شما فکر میکنید چطور شده که همه جا رفتار انگلیسی برای تفرقه بین مسلمین است ولی برای جنابان خرقه و دار و دسته شان وقت منکوب کردن صوفیه حرف انگلیسی سند میشود ؟ آن علامت سوالها را که عرض کردم اینجا جلوی این سوال بگذارید ، گذاشتن تعدادی علامت تعجب و علامت سوال اضافی بلامانع میباشد .
(1) البته اول این نقل از دکتر زرین کوب به صورت « آیا این همدردی با ابلیس ... » است که آورده شده ولی چون منظور جنابان پشمینه سوال و احتمالا اظهار تردید نبوده ما هم در متن نیاوردیم .
(2) این شعر از حافظه آورده شده اگر پس و پیش دارد اصل آن در کلیات شیخ بهایی مذکور است .
(3) این مساله شامل هر مسجدی هم که « پایگاه رسمی اسلام » نباشد میشود .
ارتباط : در عنوان هربخش
در این قسمت آمده که « پیدایش تصوف و گسترش آن ... منجر به ایجاد فرقه هایی همچون شیطان پرستان یا یزیدیان شد ... صوفیان با مخالفت با کلام الهی او [ شیطان ] را تقدیس میکنند ... » و برای تایید آن به مطلبی از دکتر زرین کوب « ... که از مدافعان تصوف است ... » استناد شده است که « ... همدردی با ابلیس که مبلغان صوفی آن را با ضشور و حرارتی تمام تعلیم می کنند ربطی به یزیدیان شیطان پرست دارد ... » . (1)
گذشته از سابقه نقل قول کردن جنابان پشمینه و استخراج مطلب از هر قولی عرض میکنیم استدلال کردن چیز خوبی است اما عقل سالم از آن واجبتر است . البته حق با ایشان است صوفیه با تقدیس و پیروی از شیطان کسانی از قبیل سنایی و عطار و مولوی و سعدی و ابن عربی و سید حیدر آملی و ملاصدرا و بسیاری دیگر از متقدمان و متاخران را تربیت کرده اند و آنها با همان اعتقاد چنان میراث مکتوبی از فرهنگ غنی دینی بجا گذاشته اند و با همین اعتقاد به شیطان موفق شده اند گروهی از مردم مسلمان عامل به دستورات الهی بسازند وگرنه به وجود آمدن چنین چیزهایی راه دیگر نداشته و ندارد .
در این قسمت پول و اعمال عام المنفعه یکی از سلاسل صوفیه باعث ناراحتی ایشان شده است . ما که آنها را نمیشناسیم که هستند و چه میکنند اما میدانیم طبق قوانین فقه اسلام اگر کسی چیزی را وقف کرد دیگری حق ندارد در شرایط معین شده توسط واقف تغییری بدهد حتی نام آن مکان را عوض کند . البته در مملکت ما همینطور رفتار میشود مثل حسینیه شریعت قم که به ضرب گلوله و چماق از دست مالک و واقف آن گرفته شده و با صاف کردن آن تبدیل به احسن شد و پارکینگ گردید .
در این قسمت مجددا به قضیه نقل قول برخورد میکنیم که امر مهمی است . توصیه میشود آدرس نقلها را بردارند و بروند خود کتاب را بخوانند و البته خودشان تصمیم بگیرند که منظور گوینده چیست ( خصوصا ما به نقلی که از جناب سلطانعلیشاه شده کار داریم ) .
اما در بخش افاضات جنابان پشمینه فرمایش گردیده که تصوف از دوره صفویه بنابه مقتضیات اجتماعی از اعتقادات شیعه استفاده کرده و مصلحتی آن را پذیرفته است . به ایشان عرض میشود در آن اوقاتی نظیر آنوقت که ناصرخسرو در ری نزد کفاشی از جد و آباد جنابان پشمینه رفت و دید تکه ای از گوشت آدم سر درفش میآورد و پرسید چیست گفتند رافضی گرفته ایم ... ، صوفیه به ولایت به آن معنا که اساس شیعه است اعتقاد داشتند و در کتابهایشان هم نوشته اند و برخی مانند مولوی صراحتا اظهار ارادت به اهل بیت کرده اند و گفته اند که در امر ولایت بزرگان اهل سنت راه ندارند . و شاه نعمت الله ولی هم که اسم سلسله نعمت اللهیه از ایشان گرفته شده و پیرو ایشان هستند قبل از صفویه صراحتا اظهار تشیع کرده و در کتابهایشان نوشته اند و چنانکه مشهور است علنا به نشانه دوازده امامی بودن کلاه دوازده ترک برسر مینهادند .
چنانکه پیداست جنابان پشمینه به راه اجدادشان ( مثل آن کفاش ) میروند .
در این قسمت عید غدیر که عید ولایت است با اشعاری تبرک گفته شده . خوب بود این اشعار را از مثنوی مولوی برای نمونه در اینجا میآوردند ( یک بیت از این ابیات را شهرداری به در و دیوار زده بود ) تا نشانه سنی بودن صوفیه باشد :
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود وان علی مولا نهاد
گفت هرکو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا ؟ آنکه آزادت کند
بند رقیت ز پایت برکند
چون به آزادی نبوت هادیست
مومنان را ز انبیا آزادیت
ای گروه مومنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید ...
نام خود وان علی مولا نهاد
گفت هرکو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا ؟ آنکه آزادت کند
بند رقیت ز پایت برکند
چون به آزادی نبوت هادیست
مومنان را ز انبیا آزادیت
ای گروه مومنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید ...
این هم را میتوانست بیاورد :
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه ...
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی ...
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه ای واگو از آنچه دیده ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانکه بی شمشیر کشتن کار اوست ...
بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار ...
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاظران بردوخته ...
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه ...
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی ...
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه ای واگو از آنچه دیده ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانکه بی شمشیر کشتن کار اوست ...
بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار ...
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاظران بردوخته ...
در ادامه همین ابیات این قسمت هم برای جنابان پشمینه گفته شده است :
تا ز درویشی نیابی تو گهر
کی گهر جویی ز درویشی دگر
سالها گر ظن دود با پای خویش
نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش
تا به بینی نایدت از غیب بو
غیر بینی هیچ می بینی ؟ بگو
کی گهر جویی ز درویشی دگر
سالها گر ظن دود با پای خویش
نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش
تا به بینی نایدت از غیب بو
غیر بینی هیچ می بینی ؟ بگو
در این قسمت و در راستای اشعار فوق ، فرمایش شده « ... اگر به قران توجه کنیم ... مولوی نیز با اینکه ایشان مطالب خوبی هم دارد ولی انحرافات جدی ایشان نیز غیر قابل انکار است ... گفتید امام و علامه طباطبائی وغیره مثنوی را قران پارسی میدانند . برادر دروغ نگو . این سخن سران متصوفه است ... » .
برادر به قربانت بشود درست فرمایش نمودید ادعای قرآن پارسی دانستن مثنوی از بزرگان صوفیه میباشد مثل شیخ بهایی که از بزرگان تصوف بوده و یکی از مشهورترین اظهارنظرها را در این باره کرده و شعر معروف زیر را گفته است :
من چه گویم وصف آن عالیجناب
نیست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی او چو قرآن مدل
هست بعضی هادی و بعضی مضل (2)
نیست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی او چو قرآن مدل
هست بعضی هادی و بعضی مضل (2)
یادتان باشد اینجا چه گفتید بعدا نگویید شیخ بهایی از صوفیه نبوده . ضمنا یادآوری میشود بنا به اذعان کارشناسان امر اکثر بزرگان از علمای شیعه بعد از شیخ بهایی اجازه فتوای خود را از طریق ایشان و سید حیدر آملی ( عالم شیعه دیگری که به صراحت تصوف و تشیع را یکی دانسته ) دارند .
در این قسمت عکس جالبی از جنابان پشمینه دیده میشود . دست سازنده درد نکند ما هر وقت با دیدن تصویر جنابان پشمینه در وبلاگشان وضع مزاجمان متغیر میشود . دوستان صبر کنند آن مجسمه ایشان را که وعده داده بودیم از سنگ پای مرغوب قزوین ساخته میشود آماده شود از ایشان خواهش میکنیم به جای تصویرشان در وبلاگ نصب کنند شاید بهتر از این که هست دربیاد .
اول از همه مهمترین موضوع در این قسمت آن علامت سوالهایی است که جلوی عنوان آن قرار دارد ، این یادتان باشد برای بعد .
عرض شود فرموده اند « یکی از ضربه های صوفیه به پیکره اسلام دور نمودن مردم از مساجد با ترفند گسترش وساخت خانقاه بود ... اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است در مقابل آن خانقاه همیشه پایگاه مخالفین اسلام وکانون توطئه علیه اسلام بوده است ... » .
نکته اول : باز هم فرمایش شما صحیح میباشد مسجد پایگاه رسمی اسلام بوده است . ایراد کار در این است که از امام حسن (ع) به بعد مساجد در دست حکام از قبیل بنی امیه و اخلاف آنها بوده . کسی بگوید اختیار کدام مسجد با یکی از ائمه بوده است که هرچه میخواهند بگویند و هرکار خواستند بکنند ؟ شما چون جد و آبادتان ( از قبیل آن کفاش ) به مسجد میرفته اند نیاز نداشته اید به جای دیگری بروید و طبق رویه اجداتان فقط همانجا را میشناسید و با جاهای دیگر مخالفید .
نکته دوم : قطعا مسجد جایی است که اسمش مسجد است و احتمالا گنبد دارد و در و دیوارش کاشیکاری شده باقی اماکن از قبیل تکیه ، حسینه ، مهدیه ، هیات یا خانقاه یا هرمکان دیگری چون اسم مسجد ندارند و خصوصا چون از صدر اسلام نبوده « پایگاه مخالفین اسلام وکانون توطئه علیه اسلام » خواهد بود . (3) همین میباشد که ما گفتیم کاری نداریم در آن مکان چه کار میکنند اسمش باید مسجد باشد و خصوصا پایگاه رسمی اسلام هم باشد و گرنه هرطور شده ثابت میکنیم که « وکانون توطئه علیه اسلام » است و عکس قسمتی از در و دیوار آن را نشان میدهیم که اسم ائمه را ندارد بعد آن قسمتهایی را هم که اسم ائمه دارد با آنجاهایی که روی آن قرآن نوشته شده با خود قرآنها و کتب دعا و علائم عزاداری امام حسین آتش زده و خراب کرده و پارکینگ میکنیم و از آدمهای توی آن هم با زن و بچه هایشان به روشی کاملا اسلامی و اخلاقی و انسانی با آجر و سنگ و چماق و گلوله و آتش و گاز اشک آور و هرچیز دیگر که شد پذیرایی میکنیم . کسی چیزی گفت ؟
نکته سوم : مشهورترین سیاست انگلیسی « تفرقه بینداز و حکومت کن » میباشد که به هر طریقی اعمال نموده و به همین روش مدتها آفتاب در ممالک اعلیحضرت پادشاه انگلستان غروب نمینمود .
با این وصف شما فکر میکنید چطور شده که همه جا رفتار انگلیسی برای تفرقه بین مسلمین است ولی برای جنابان خرقه و دار و دسته شان وقت منکوب کردن صوفیه حرف انگلیسی سند میشود ؟ آن علامت سوالها را که عرض کردم اینجا جلوی این سوال بگذارید ، گذاشتن تعدادی علامت تعجب و علامت سوال اضافی بلامانع میباشد .
(1) البته اول این نقل از دکتر زرین کوب به صورت « آیا این همدردی با ابلیس ... » است که آورده شده ولی چون منظور جنابان پشمینه سوال و احتمالا اظهار تردید نبوده ما هم در متن نیاوردیم .
(2) این شعر از حافظه آورده شده اگر پس و پیش دارد اصل آن در کلیات شیخ بهایی مذکور است .
(3) این مساله شامل هر مسجدی هم که « پایگاه رسمی اسلام » نباشد میشود .
ارتباط : در عنوان هربخش
۱۹.۱۰.۸۵
خرشیعه و سگ سنی ، صوفی کافر - بوی خون
در پی اعدام صدام در اخبار ملاحظه نمودیم که در کشورهای عربی برخی برادران سنی مذهب ما ( که از برخی جهات فکری شباهت خاصی با برخی برادران شیعه ما دارند ) برای مخاطب قرار دادن ایران با لحن دشمنانه به عنوان شیعیان از عبارات « صفوی » ، « صفویها » ، « اسلام صفوی » و « شیعه صفوی » استفاده کرده اند . از طرفی گویا دولت فعلی ایران هم از جهت ادعای پیشتاز بودن در تشیع که دارد از این مقایسه خوشش میآید . هرچند این اشاره در این گفتمان که بوی خون میدهد جنبه سیاسی و اجتماعی دارد نه اعتقادی ، ولی در آن یادآوری این نکته نهفته میباشد که تشیع را صوفیان صفوی در ایران دین رسمی کرده اند و حکومت شیعی قدرتمندی تشکیل دادند که پس از سالها داغ آن بر قدرت سیاسی سنی مذهب همزمانش ( حکومت عثمانی ) باعث چنین مقایسه ای در شرایط فعلی شده است .
این مساله که منظور آن دسته از برادران عرب سنی مذهب ما از گفتن عبارت « صفوی » به ایرانیان این میباشد که ایرانیان را شیعه تندرو میدانند یاد ما درویشها میاندازد که عده ای از برادران دانشمند شیعه ما صوفیه را از بیخ سنی میدانند .
بنده بالشخصه به جهت رفتار و بی تدبیری برخی شیعیان که باعث بالا گرفتن اختلاف شیعه و سنی تا به این حد شده و از اینکه از عبارت « صفوی » که در اذهان برخی یادآور صوفیه میباشد برای توصیف این دسته از شیعیان استفاده شده شرمسار میباشم ، صوفیه ای که به گواهی تاریخ و تعالیمشان همواره پرچمدار صلح بین ادیان و مذاهب و مدارای با خلق الله بوده و هستند .
با این توصیفات گمان میکنم که خداوند امت مرحومه را غضب فرموده چون چنانکه پیداست در و تخته به هم جفت شده و در دنیای اسلام قدرت اجتماعی - سیاسی و رسانه ها در دو مذهب شیعه و سنی به دست کسانی افتاده که صوفیه آنها را به دلیل خشک مغزی و سطحی نگریشان از قدیم با تندترین لحن نکوهش کرده اند .
اینطور که ما میبینم اگر خداوند رحم نکند عنقریب است که جوی خون راه بیفتاد چون اینها که به همکیشان و هموطنان خودشان رحم نمیکنند به مردم دیگر از دین و مذهب دیگر اصلا رحم نخواهند کرد .
بنده نمیفهمم چرا مسلمانان اینقدر اصرار دارند که خلاف رای بزرگان اسلام و موافق منویات دشمنان اسلام اینهمه سعی و تلاش کنند و دنیا و آخرت خودشان را تباه نمایند .
ارتباط : این صفحه
این مساله که منظور آن دسته از برادران عرب سنی مذهب ما از گفتن عبارت « صفوی » به ایرانیان این میباشد که ایرانیان را شیعه تندرو میدانند یاد ما درویشها میاندازد که عده ای از برادران دانشمند شیعه ما صوفیه را از بیخ سنی میدانند .
بنده بالشخصه به جهت رفتار و بی تدبیری برخی شیعیان که باعث بالا گرفتن اختلاف شیعه و سنی تا به این حد شده و از اینکه از عبارت « صفوی » که در اذهان برخی یادآور صوفیه میباشد برای توصیف این دسته از شیعیان استفاده شده شرمسار میباشم ، صوفیه ای که به گواهی تاریخ و تعالیمشان همواره پرچمدار صلح بین ادیان و مذاهب و مدارای با خلق الله بوده و هستند .
با این توصیفات گمان میکنم که خداوند امت مرحومه را غضب فرموده چون چنانکه پیداست در و تخته به هم جفت شده و در دنیای اسلام قدرت اجتماعی - سیاسی و رسانه ها در دو مذهب شیعه و سنی به دست کسانی افتاده که صوفیه آنها را به دلیل خشک مغزی و سطحی نگریشان از قدیم با تندترین لحن نکوهش کرده اند .
اینطور که ما میبینم اگر خداوند رحم نکند عنقریب است که جوی خون راه بیفتاد چون اینها که به همکیشان و هموطنان خودشان رحم نمیکنند به مردم دیگر از دین و مذهب دیگر اصلا رحم نخواهند کرد .
بنده نمیفهمم چرا مسلمانان اینقدر اصرار دارند که خلاف رای بزرگان اسلام و موافق منویات دشمنان اسلام اینهمه سعی و تلاش کنند و دنیا و آخرت خودشان را تباه نمایند .
ارتباط : این صفحه
۱۴.۱۰.۸۵
پرسش و پاسخ درباره تصوف در سایت مذکور - قسمت سوم
عقاید تصوف
۱. آیا عشق که رکن اصلی تصوف است با عقل سازگار است ؟
منظور به صراحت : در تصوف عقل و استدلال عقلی مردود است و فقط عشق عامل تکامل انسان شمرده میشود .
یک سوال دیگر : اگر عقل در تصوف مردود است چگونه بعضی صوفیه در اداره برخی از جوامع موفق بوده و هستند ؟
سوال برای فهمیدن : عقیده صوفیه درباره عقل و عشق و جمع کردن آنها با هم چیست ؟
۲. آیا مکتب تصوف قائل به پلورالیسم دینی است ؟
منظور به صراحت : تصوف ریشه اسلامی ندارد .
یک سوال دیگر : مسلمانان هند و آسیای صغیر ( ترکیه ) و اروپا و آفریقا توسط چه کسانی مسلمان شده اند و در غیر این صورت الان چه دینی داشتند ؟
سوال برای فهمیدن : دلیل مدارای تصوف با ادیان و مذاهب دیگر چیست ؟
۳. آیا گفتههای قطب و مرشد میتواند حجت شرعی باشد ؟
منظور به صراحت : مشایخ و بزرگان صوفیه در هیچ زمینه ای صلاحیت ندارند .
یک سوال دیگر : آیا برای اظهار نظر در امور شرعی برای هر شخص بجز داشتن اجتهاد یا اجازه فتوا ( طبق مراتب تحصیلات دینی ) شرط دیگری هم لازم است ؟
سوال برای فهمیدن : نظرات بزرگان صوفیه در چه زمینه ای حجت است ؟
۴. اگر تشیع عبارت است از قبول ولایت پس مترادف با تصوف است ؟
منظور به صراحت : در شیعه تصوف نداریم .
یک سوال دیگر : اگر تصوف عبارت است از قبول ولایت ( چنانکه در تشیع ) پس چطور نسبتی با تشیع ندارد ؟
سوال برای فهمیدن : با توجه به اینکه اصل ولایت در تشیع و تصوف از اصول اولیه و مبانی مهم است ، ارتباط تشیع و تصوف چگونه است ؟
۵. چرا حلول و اتحاد که بطلانش بر کسی پوشیده نیست از ارکان تصوف قرار داده شده است ؟
منظور به صراحت : صوفیه به عقاید ضاله معتقدند ، مانند حلول و اتحاد .
یک سوال دیگر : چرا حلول و اتحاد که بطلانش بر کسی پوشیده نیست را بعضی صوفیه از ارکان تصوف قرار نداده اند و آن را رد میکنند ؟
سوال برای فهمیدن : نظر صوفیه درباره حلول و اتحاد که از عقاید باطله در اسلام است چیست ؟
۶. آیا تصوف مثل فیدئیسم افراطی عقلستیز است یا عقلگریز ؟
منظور به صراحت : در تصوف عقل و استدلال عقلی مردود است .
یک سوال دیگر : اگر عقل و استدلال عقلی در تصوف مردود است صوفیه در کتب خود با چه وسیله ای به تبیین عقاید خود برای غیر صوفیه پرداخته اند ( از قبیل مثنوی ، منطق الطیر و آثار ابن عربی ) ؟
سوال برای فهمیدن : عقیده صوفیه درباره علم و عقل چیست ؟
۷. آیا چون « ولی » اسم خدا است و تعطیلبردار نیست بعد از ائمه ـ علیهم السلام ـ این ولایت باید با قطب ادامه یابد ؟
منظور به صراحت : مشایخ و بزرگان صوفیه در هیچ زمینه ای صلاحیت ندارند و اولیای مورد نظر صوفیه باطل اند .
یک سوال دیگر : در طول تاریخ اسلام چه کسانی بیشتر و عمیقتر به مساله ولایت به معنی شیعی آن معتقد بوده و آن را تبیین کرده اند ؟
سوال برای فهمیدن : با توجه به اینکه ولایت الهی تعطیل نمیشود اولیای خدا در زمان غیبت چه نوع کسانی هستند و چه خصوصیاتی دارند ؟
۸. تاویلی که صوفیه از آیات قرآن ارائه میدهند با تاویل متکلمین عدلیه چه فرقی دارد ؟
منظور به صراحت : مشایخ و بزرگان صوفیه در هیچ زمینه ای صلاحیت ندارند از جمله در تفسیر قرآن .
یک سوال دیگر : « تفسیر السلطان ، سلطان التفاسیر » درباره کدام تفسیر قرآن شیعی گفته شده و چند ایراد قابل قبول از تفسیر بیان السعاده تالیف جناب سلطانلعیشاه گرفته شده است ؟
سوال برای فهمیدن : تفاسیر صوفیه با غیرصوفیه چه تفاوتی دارند ؟
۹. اگر صوفیه عقل را قبول دارند چرا پای آن را چوبین میدانند ؟
منظور به صراحت : در تصوف عقل و استدلال عقلی مردود است .
یک سوال دیگر : به چه دلیل برای برخی افراد بعضی آثار صوفیان با فلسفه نزدیک به نظر میرسد و چگونه بعضی اشخاص هم در فلسفه و علوم عقلی و هم در تصوف صاحب نام هستند ؟
سوال برای فهمیدن : عقیده صوفیه درباره علم و عقل چیست ؟
۱۰. اگر برخی از صوفیه که ادعای تشیع میکنند راست میگویند چرا اقطاب سنی دارند ؟
منظور به صراحت : در شیعه تصوف نداریم و مربوط به اهل سنت است .
یک سوال دیگر : چطور امکان دارد کسی سنی باشد ولی علاقه مندان و پیروان راه او شیعه باشد ؟
سوال برای فهمیدن : چگونه در تاریخ تصوف تا برهه زمانی خاصی اقطاب به داشتن مذهب اهل سنت شهرت دارند در حالی که جانشینان و پیروان آنان مذهب تشیع دارند ؟
انتقادات وارد بر صوفیه
۱. اگر ریاضتهای مورد ادعای صوفیه راهبر بودند چرا در اسلام به آنها توصیه نشده است ؟
منظور به صراحت : ریاضت هایی که صوفیه به پیروان خود میدهند غیرشرعی هستند .
یک سوال دیگر : آیا اگر صوفیه دستور ریاضتهایی بدهند که در شرع توصیه شده ؛ آن ریاضتها در شرع توصیه نشده است ؟
سوال برای فهمیدن : در تصوف برای تربیت نفس و سلوک چه نوع ریاضتهایی دستور میدهند و این ریاضتها را از کجا اخذ کرده اند ؟
۲. چه نقدهای کلی بر فرقه تصوف وارد است ؟
منظور به صراحت : تصوف ریشه اسلامی ندارد .
یک سوال دیگر : به نظر شما به نظرآنها چه انتقادی بر تصوف وارد نمیباشد ؟
سوال برای فهمیدن : آیا تصوف با اسلام منافات دارد ؟
۳. اگر عشق مفهوم معنوی دارد چرا صوفیه در عمل آن را به امور مادی و حتی جنسی منطبق میکنند ؟
منظور به صراحت : عشق مورد نظر صوفیه مردود است .
یک سوال دیگر : چطور میتوان طعم چیزی را برای کسی که هرگز آن را نخورده شرح داد ؟
سوال برای فهمیدن : نظرصوفیه درباره عشق چیست و چرا عشق معنوی را با توسل به امور مادی و ظاهری ( مجازی ) توضیح داده اند ؟
مباحث خاص فقهی صوفیه
۱. اگر غنا حرام است چرا صوفیه آن را یکی از ارکان مرام خود قرار دادهاند ؟
منظور به صراحت : صوفیه به مسائل خلاف شرع و حرام مانند غنا اعتقاد دارند .
یک سوال دیگر : اگر غنا که حرام است یکی از ارکان صوفیه است چرا گروهی از صوفیه آن را حرام میدانند ؟
سوال برای فهمیدن : نظر صوفیه درباره موسیقی چیست ؟
سایر مباحث تصوف
۱. آیا میتوان گفت که تصوف همان مفهوم زهد در فرهنگ اسلامی را دارد ؟
منظور به صراحت : تصوف ریشه اسلامی ندارد و همان رهبانیت مردود در اسلام است .
یک سوال دیگر : آیا میتوان گفت که تصوف اسلامی همان مفهوم زهد در فرهنگ اسلامی را ندارد ؟
سوال برای فهمیدن : تعریف زهد در تصوف چیست و آیا با زهد توصیه شده در اسلام تفاوت دارد ؟
۲. آیا شعر « پس به هر دوری ولیی قائم است / تا قیامت آزمایش دائم است » دلالت بر جدائی تشیع از تصوف نمیکند ؟
منظور به صراحت : در شیعه تصوف نداریم و مربوط به اهل سنت است و هیچ دلیلی بر یکی بودن تصوف و تشیع قابل قبول نیست .
یک سوال دیگر : چطور شعر صوفیانه «پس به هر دوری ولیی قائم است / تا قیامت آزمایش دائم است » دلالت بر جدائی تشیع از تصوف میکند ؟
سوال برای فهمیدن : معنی شعر « پس به هر دوری ولیی قائم است / تا قیامت آزمایش دائم است » از نظر صوفیه چیست ؟
۳. چرا بیشتر قریب به اتفاق صوفیه مذهب اهل سنت دارند ؟
منظور به صراحت : در شیعه تصوف نداریم و مربوط به اهل سنت است .
یک سوال دیگر : چرا گروهی از شخصیتهای مهم صوفیه شیعه بوده اند و چطور برخی از شخصیتهای مهم شیعه اهل تصوف بوده اند ؟
سوال برای فهمیدن : چرا بزرگان صوفیه از قدما به داشتن مذهب تسنن شهرت یافته اند ؟
۴. بزرگان فرقه صوفیه (فرقه علی شاه) حالات روحی و عرفانی عجیبی دارند ، اگر این فرقهها از نظر اسلام رد بود نباید چنین حالاتی به آنها از طرف خدا اعطا میشد ؟
منظور به صراحت : مشایخ و بزرگان صوفیه در هیچ زمینه ای صلاحیت ندارند و کرامتشان هم قابل قبول نیست .
یک سوال دیگر : فرقه علی شاه کدام فرقه هستند و نظر آقایان درباره کرامت کسانی که مورد تایید خودشان میباشد چیست ؟
سوال برای فهمیدن : نظر صوفیه درباره کرامت چیست و آیا از نظر صوفیه کرامت معیار حقانیت مدعی میشود ؟
۵. آیا دولت جمهوری اسلامی ایران از برنامه های فرقه دراویش اطلاعی دارند و چرا از این فرقه گمراه کننده مردم جلوگیری نمی کنند ؟
منظور به صراحت : چرا این صوفیها را جمع نمیکنید ؟
یک سوال دیگر : آیا دولت که از برنامه های فرقه های گمراه کننده مردم اطلاعی دارند چرا از وجود این فرقه ها برای جلوگیری از کسانی که مورد تایید ما نیستند استفاده کافی نمی کند ؟
برای فهمیدن : به دقت عبارات سوال و پاسخش را بخوانید و در آن تامل نمایید .
۶. چرا بزرگان اصحاب ائمه گرایشی به تصوف نداشتند ؟
منظور به صراحت : در شیعه تصوف نداریم و مربوط به اهل سنت است .
یک سوال دیگر : چرا رفتار و عقاید ائمه و بزرگان اصحاب ایشان نشان از عقاید صوفیه دارد ؟
سوال برای فهمیدن : ارتباط ائمه و بزرگان اصحاب ایشان با تصوف چگونه بوده است ؟
۷. صوفی با عارف و زاهد و درویش چه فرقی دارد که نام خود را صوفی نهاده است ؟
منظور به صراحت : تصوف ریشه اسلامی ندارد و صوفیه هرقدر هم که خصوصیات ممدوح و مورد تایید در اسلام داشته باشند مردود هستند .
یک سوال دیگر : خداوند در روز قیامت بر اساس اسم مردم داوری میکند یا صفات آنها ؟
سوال برای فهمیدن : از نظر صوفیه ، صوفی واقعی چه خصوصیاتی باید داشته باشد که سزاوار داشتن این نام باشد ؟
۸. تلقی احادیث از تصوف چیست ؟
منظور به صراحت : چگونه میتوان با احادیث تصوف را رد کرد ؟
یک سوال دیگر : معیار قضاوت در امری که احادیث هم در رد و هم در تایید آن آمده چیست و آیا برداشت یک یا چند صاحبنظر در چنین موردی باید معیار قضاوت عموم علما و مسلمین یا شیعیان قرار گیرد ؟
سوال برای فهمیدن : چگونه اخباری را که در رد و تایید تصوف وارد شده است را میتوان با هم جمع کرد ؟
۹. چگونه است که تصوف با همه فرقههای کلامی سازگاری دارد و در هر کجا باشند خود را تابع فرقه کلامی مردم آن منطقه معرفی میکنند ؟
منظور به صراحت : در شیعه تصوف نداریم .
یک سوال دیگر : چگونه میتوان مردم را بطوری که کشته نشد به حقیقت دعوت کرد ؟
سوال برای فهمیدن : ارتباط تصوف با علم کلام و فقه و سایر علوم اسلامی چیست و چگونه صوفیه در طی تاریخ اسلام ، مذاهب فقهی و کلامی مختلف داشته اند ؟
ادامه قسمت چهارم
ارتباط : پرسش و پاسخ درباره تصوف
اشتراک در:
پستها (Atom)