۳.۱.۸۶

دین و عرفان و تصوف

شخص محترمی که ظاهرا از علاقه مندان به عرفان و تصوف میباشد طی نامه ای جایی از اینترنت را به ما نشان داد که جنابان پشمینه در آنجا شروع به اظهار نظر نموده اند و از نظرات ایشان و بدفهمی دیگران در آنجا اظهار نگرانی نموده اند .
قبل از هرچیز ما در همینجا سال نو را به همگان و خصوصا این دوست محترممان تبریک عرض نموده و از توجه و اظهار علاقه ایشان تشکر مینماییم .

اما درباب آن مطلب به ایشان ( و به خوانندگان محترم ) عرض مینماییم :
البته این جنابان پشمینه مصداق این ضرب المثل است که میگوید « گر کنی سمم ور کنی دمم من ز جای خود نمیجنبم » و اگر احیانا خود امام زمان هم بر او ظاهر شده و چیزی بگویند که خلاف نظر جنابان پشمینه باشد راپورتش را خواهد داد تا دوستان وی حاضر شوند و با زبان خاصی از ایشان درخواست شود که مطابق نظر بعضیها که جنابان پشمینه حرف آنها را میگوید نظر بدهند وگرنه عواقب آن را بپذیرند . در این جای خاص هم که شما فرموده اید هیچ چیز جدیدی گفته نشده و بلکه در مقابل آنچه او و یاران وی گفته و میگویند اصلا چیزی گفته نشده است .

اما درباب آنچه ظاهرا خود شما در آنجا بیان نموده اید جساراتا عرایضی میشود :
اولا از نظر عرفا و صوفیه حقیقی عرفان و تصوف دو روی یک سکه هستند چنانکه مکرر گفته شده و مرحوم مطهری هم بیان نموده اند .
ثانیا تصوف و عرفان حقیقی از نظر عرفای اسلامی داخل دین بوده و به عبارتی برخلاف آنچه در دنیای امروز رایج شده هرآنچه در داخل یک دین الهی ( هر کدام که بوده باشد ) نباشد عرفان و تصوف حقیقی نیست و این نکته ای است که بزرگان سلسله گنابادی من جمله جناب سلطانعلیشاه نیز صراحتا آن را بیان نموده اند .
ثالثا در توضیح معنی مطلب فوق فرق صوفیه با غیرصوفیه ( یا مخالفان تصوف ) این است که صوفیه بر خلاف غیرصوفیه که فقط اعتقاد به جنبه ظاهری دین دارند معتقد به شریعت و طریقت و حقیقت در دین هستند و میگویند برای حصول به حقیقت اولا باید وارد در دین شد یعنی باید آداب ظاهر دین را که شریعت باشد پذیرفت و به آن عمل کرد سپس وارد در طریقت شد که در آن علاوه بر رعایت آداب شریعت به دستورات طریقت در آن دین هم رفتار کرد تا پس از طی مراحل سلوک به حقیقت دست یافت . خلاصه آن این است که شریعت و طریقت از هم جدا نمیشود چنانکه پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) که کاملترین انسانها بودند و در بالاترین مراتب عرفانی قرار داشته اند تا آخرین لحظه حیات مبادی آداب شریعت بوده اند پس کسی نمیتواند ادعا کند که با وجود طریقت در زمان حیات شریعت از او ساقط میشود .

نکته چهارم درباره آن چیزهایی است که امروزه در جهان شهرت به عرفان و تصوف و طریقت یافته اما چنانکه در مطلبی که شما اشاره نموده اید آمده داخل هیچ دین الهی به آن معنی که ذکر شد نیستند و از چهارچوب ادیان الهی پیروی نمیکنند .
البته این روشها اکثرا از جنبه های معنوی و طریقت ادیان الهی سابق گرفته شده هرچند معلوم نباشد از کدام دین ، چه اهل نظر از عارف و دانشمند میگویند نشان از روش و منش اولیای الهی در گذشته های دور در تعالیم آنها مشاهده میشود .
اما یک نکته مهم در دین و تصوف و عرفان وجود دارد و آن اتصال به منبع الهی از طریق اولیای زنده ( که در دسترس باشند ) میباشد و دلیل آن هم در این فهمیده میشود که گفته شده وقتی امام زمان (عج) ظهور بفرمایند و دین و جامعه را اصلاح نمایند آنچه ایشان از اسلام نشان میدهند آنقدر با آنچه در وقت ظهور ایشان به نام اسلام شناخته میشود تفاوت دارد که گویا آنحضرت دین جدید آورده باشند . اگر در اسلامی که قرآن را دارد که تحریف نشده و اینهمه حدیث و روایت و اینهمه عالم و فقیه و دانشمند دارد بدون اعتقاد به اتصال از طریق ولیی که در دسترس باشد چنین شود چه درباره ادیان پیشین میتوان گفت چنانکه اکنون نزد بسیار از علمای اسلام و اغلب مردم از دین فقط ظاهر بدون معنویت ( تصوف ) آن شناخته میشود و به آنجا رسیده که بسیاری مردم به این نتیجه رسیده اند که معنویت مورد نظر فطرت بشر در دین یافت نمیشود و باید آن را در جاهای دیگر از قبیل آنچه مورد سخن ماست یافت .
در اینجا ما از چیزهایی که در این نوع طریقه های غیردینی وجود دارد و با هیچ دین و مذهبی و بلکه گاهی عقل سلیم هم سازگار نیست سخنی نگفتیم .
ممکن است گفته شود که آنها که در این طریقه ها وارد میشوند از حسن آثار آن بهره مند میشود . البته عمل به دستورات الهی به هرشکلی که باشد و از هرکجا که رسیده باشد حداقل آثار ظاهری و دنیوی دارد چنانکه مردم غیرمسلمان یا حتی مردمی که دشمن هر دینی میباشند به دستورات اجتماعی که در دین مقدس اسلام آمده رفتار میکنند و از فواید ظاهری و دنیوی آن بهره مند شده و زندگی متمدنانه ای دارند .
اما آیا هدف دین و تصوف و عرفان این است که مثلا مردم آرامش درونی پیدا کنند تا بهتر فکر نموده با دیگر مردم رفتار کرده و زندگی دنیوی بهتری داشته باشند ؟ یا اینکه به قدرتهای خارق العاده فرامادی دست یابند و نور و فرشته و ارواح مردگان را ببینند یا ذهن مردم را بخوانند یا در اشیاء تصرف نموده آنها را جابجا کرده یا تغییر دهند یا چنانکه در فیلمها نشان میدهند به لشکر خدا پیوسته و شمشیر به دست گرفته برای بیرون کردن شیاطین از سرزمین خدا بجنگند انگار خدا و شیطان دو نیروی مقابل هم هستند که با هم جنگ دارند و اگر کسی کمک خدا نکند ممکن است از شیطان شکست بخورد یا شیطان اختیار بندگان را از دستش بگیرد ؟
چنانکه در کتب تعریف شده عرفان علم شناخت خداوند است از راه کشف و شهود و تصوف ( حقیقی ) نیز راه و روشی است که خداوند برای حصول به آن مقرر فرموده و طبعا حصول به چنین چیزی هیچ راهی غیر از آنچه خدا خود مقرر فرموده باشد ندارد . حال آنچه از تاثیرات بر زندگی ظاهری بشر از آن حاصل شود و هرچه از کشف و شهود و قدرتهای فرامادی از آن ظاهر شود فرع است و بود و نبود آن برای هر فرد ( یا دیدن و ندیدن آن از کسی ) دلیل بر چیزی نمیشود و از اصل آن نیست . البته شخصی که در راه خدا قدم میزند و عمر به بندگی و عبادت و یاد خدا و معاشرت با اولیای الهی میگذراند و مراتب باطنی عرفان را طی میکند طبعا ظاهر وی از باطنش متاثر میشود چنانکه حتی گفته میشود که اجساد بزرگان دین و عرفا و اولیای الهی پس از قرنها پوسیده و خاک نمیشود به دلیل تاثیری که روحانیتشان در زمان حیات بر جسمشان گذارده است .

در این مقال آنچه به نظر رسید و در وسع ما بود به عرض خواننده رسید . البته این مقوله چیزی نیست که در وسع امثال بنده بگنجد و کار صحیح این است که آستین همت را بالا زده و از خود عرفای حقه و کتب آنان قدیما و خصوصا جدیدا تحقیق و مطالعه نمود . خواننده علاقه مند میتواند درصورت تمایل به نشانیهایی که در سمت راست وبلاگ قرار گرفته و منابع و مطالب و کتبی که آنها معرفی نموده اند مراجعه نماید .


ارتباط : عرفان یا تصوف