۷.۱۲.۸۵

فتوای جناب مرجع علیه همه صوفیه (3) - در باب جامعه روحانیت

در دنباله مطلبی را از عالم جلیل القدر حضرت آیه الله العظمی حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه (قد) که در کتاب تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا (1) مرقوم فرموده اند میآوریم امید است که مفید افتد :

آلودگی جامعه روحانیت (2)

توضیح آنکه بعضی مردم به ظاهر در جرگه روحانیین وارد شده و متشبه به آنها گردیدند ، و وظایف روحانیت و آنچه را به عهده آنان بود که باید انجام داده و جامه را به سوی روحانیت و معنویت سوق دهند ، انجام نداده بدانها عمل نکردند . بلکه در عین حال پا از گلیم خود بیرون کشیده و در امور دنیوی که موظف نبودند دخالت نمودند و احکام ناحق از آنان صادر شد . غالبا بدون تحصیل علوم و کمالات نفسانیه ، یا به اکتفا به خواندن عمل اصول و صرف نظر از سایر علوم دینی و فضایل نفسانی یا خواندن بعض کتب مرثیه و اکتفا بدانها یا ساختن ظاهر و اظهار تقدس و تکفیر و تفسیق و تنجیس مومنین ، بر جامعه ظاهر شدند و مردم ساده لوح هم گاهی فریب ظاهر آنان را خوردند . در صورتی که این دسته در حقیقت از روحانیین نیستند و متشبه به آنان می باشند . کسانی هم از این دسته که دانستند ، به مقتضای علم خود عمل نکردند . این دسته از دنیاخواهان که خود را جزو قائدین روحی جامعه درآوردند ، اعمال ناشایسته آنها در میان افراد جامعه و ملت انعکاساتی پیدا کرده افراد بالطبع از آنان منزجر شدند ، ولی قدرت نداشتند که شانه از زیر بار تهی کنند .
تا آنکه زمانه ایجاب کرد که جامعه روحانیت از این آلودگیها که به توسط اشخاص نااهل وارد شده بود پاک و پاکیزه شود و مقام حقیقی روحانیت نمودار گردد ، لذا دایره روحانیت به ظاهر محدود شد ولی عوام و جهال سوء استفاده کرده گمان بردند که باید با این طبقه به طور کلی مخالفت کرده درصدد اضمحلال و از بین بردن آنها برآمد . این اشخاص وقت را غنیمت شمرده تنفری که از روحانی نماها در آنها بود ظاهر کرده و از بی بصیرتی و نادانی که داشتند ، نسبت به عموم این دسته بی عقیده شده و به دستورات و فرمایشات بزرگان حقیقی روحانیت و علمای واقعی که قائدین می باشند نیز بی اعتنا گردیدند ، نتیجه وخیمه اخلاقی امروزه و فسق و فجور بدین واسطه در میان آنها شیوع یافت . در حقیقت اشخاص غیر اهل که وارد شدند ، عموم روحانیین را ننگین و نزد مردم خوار کردند . در صورتی که وجود روحانیت و روحانیین برای کمال روحی و اخلاقی هر جامعه و برای تربیت افراد آن لازم است و بدون آنان کمال جامعه ممکن نیست ، ولی متشبهین به روحانیت مخرب گردیدند .
و این دسته از علما مراد حضرت امیر (ع) است که فرموده : [« پیامبر (ص) فرمود : زود است که زمانی بیاید که از قرآن باقی نماند جز ظاهر آن و از اسلام جز نامی و آنها دورترین مردم به هدایت هستند ، مساجد آنان به ظاهر آباد ولی از هدایت خراب و دور است ، فقهای آن زمان بدترین فقهای زیر آسمان هستند که فتنه از آنها ظاهر می شود و به خودشان برمی گردد . »] (3) چه اینها عالم علم و دایره روحانیت را ننگین کرده بالاخره به مقاصدشان هم نرسیدند ، جز اینکه مردم را از حقیقت روحانیت و علمای حقیقی متنفر کردند .
وجدان هر کس حاکم است که این صنف بیشتر از تمام اصناف باید مواخذه شوند . در خبر است [« ضرر آنان برای ضعفای شیعه ما بیشتر است از ضرر یزید برای یاران امام حسین (ع) »] (3) چه اینها موجب گمراهی جمعی گردیده و سبب شدند که جامعه امروزه به احکام دیانت بی اعتنا گردیدند . به قسمی که امر به معروف و نهی از منکر به کلی بی تاثیر است ، لذا روحانیین حقیقی نیز چون ( نرود میخ آهنین در سنگ ) از نصیحت و هدایت صرف نظر کرده در گوشه ها نشستند . یکی از بزرگترین دردهای جامعه این است :
بر آن انجمن زار باید گریست / که فریادرس را ندانند کیست
...


(1) خواندن همه این کتاب علی الخصوص بخش « اصلاح مجالس و منابر » آن توصیه میگردد .
(2) ذیل بخش « اصلاح مجالس و منابر » از کتاب « تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا » تالیف عالم جلیل القدر حضرت آیت الله العظمی حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه (قد) قطب سلسله جلیله علویه رضویه نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی ؛ چاپ چهارم (1372) ، ص 364 تا366
(3) به جای متن عربی ، ترجمه آن از پاورقی خود کتاب آورده شده .


ارتباط : صورت فتوای مورد بحث

۲.۱۲.۸۵

خروس و پیامبر

احتمالا فقرا این روایت یا حدیث و لطیفه عرفانی آن را شنیده اند که از پیامبر اکرم سوال شده شما زیباتر میباشید یا یوسف و ایشان فرموده اند من از یوسف بانمکترم ( نقل به مضمون ) .

حالا به خبر جدیدی توجه بفرمایید که اخیرا سوالات امتحانی در آموزش و پرورش موجت اعتراض شدید وکلای مجلس شده است . خوشبختانه سوالات منتشر شده است و اولین آن این است که عینا رونوشت نموده ایم :

رسول خدا(ص) در مقايسه خود با حضرت يوسف فرمودند:
الف. من از يوسف زيباترم
ب. يوسف از من زيباتر است
ج. من از يوسف بانمك‌ترم
د. يوسف از من زيباتر ولي من بانمك‌تر

یک سوال از این مجموعه که با امید به کرم و بخشایش آن پیامبر بزرگوار نقل مینماییم این میباشد :

کدام يک از گزينه‌هاي زير از خصلت‌هاي خروس است که با خصلت پيامبر سازگار نيست؟
الف. وقت شناسي ـ غيرت مردانه
ج. وقت شناسي ـ سخاوت
ب. شجاعت و کثرت با [...] همسر
د. برچيدن غذا از زمين ـ تند راه رفتن

ما مجددا از ساحت مقدس آنحضرت عذرخواهی مینماییم اما خواستیم این نکته مهم را به یاد آوریم که خالی نمودن دین از دیدگاه معنویت و روحانیت که همان طریقت گفته شده در عرفان و تصوف میباشد کسانی تربیت مینماید که نمود ذهنیت و در نتیجه رفتار آنها را میتوان در این سوالات ملاحظه نمود .
البته هرکس آزاد میباشد که هرطور فهمید فکر و رفتار کند اما اگر خواست آن را به هرنوعی به دیگران تحمیل و سایرین را از خلاف فهم خود منع نماید نتیجه اش همین میشود که ملاحظه میشود و با رویه ای که در مقابله با عرفان و تصوف اسلامی در پیش گرفته شده ما پیشبینی مینماییم که از این پس بیشتر هم خواهد شد و عواقب آن دامن همه را خواهد گرفت که گرفته است و ما پیشبینی مینماییم که از این پس بیشتر هم خواهد شد .

وقتی مربیان معنوی اسلام که پس از معصومین صوفیه بوده اند کافر و خارج از اسلام شده از تربیت جامعه کنار گذاشته شوند اول به صرف خواندن هزار رکعت نماز بهشت میرویم بعد تمام گرفتاری امام حسین در صحرای کربلا یک قلپ آب میشود و ساقط کردن یزید ( توام با صداهای گوشخراش بخوانید ) بعد هم کسی که « لولاک لما خلقت الافلاک » درباره وی گفته شده با خروس مقایسه میگردد خدا به داد بقیه اش برسد .

عرض سوال مینماییم شما که داعیه مسلمانی و تشیعتان گوش همه دنیا را منهدم نموده با این نحوه معرفی پیامبر اکرم (ص) مسلمانتر و شیعه تر میباشید یا مثلا سعدی که وقتی به نام مقدس آنحضرت میرسد واله و شیدا میگوید « حسنت جمیع خصاله / صلوا علیه و آله » یا عطار که گفته « آفتاب شرع و دریای یقین / نور عالم رحمه للعالمین » ؟

توصیه میگردد توصیفات صوفیه از پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) را با توصیفات سایرین از آن بزرگواران مقایسه نموده و به اختلاف نگرشی که ناشی از نظرگاه آنان به دین و مذهب است پی برده و در این باب تفکر نمایید .


ارتباط : روز آنلاین ؛ چهارشنبه 2 اسفند : اعتراض گسترده به وزیر آموزش و پرورش

۲۹.۱۱.۸۵

فتوای جناب مرجع علیه تصوف (2) - در باب فتوا

در باب فتوا

در متن فتوا همان اول لب مطلب ذکر شده که « صوفیه و همه مذاهب منسوب به آن باطل و غیرصحیح است » . مرقوم فرموده اند ائمه از صوفیه بیزاری جسته اند و در حالیکه غیر از شریعت اصلا چیز دیگری به نام طریقت نداریم و جعل آن برای تضعیف اصل شریعت بوده تفکیک شریعت از طریقت از بدعتهای صوفیه میباشد . سپس به جوانان عزیز توصیه نموده اند که « ... بدانند اسلام حقیقی و معرفت حق تعالی و قرب به او جز از طریق تمسک به قرآن و پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام امکان ندارد و فهم این دو منبع خود از طریق کسانی که آشنا به آن هستند و عمر خود را در فهم آن سپری نموده اند یعنی علما و مجتهدین ، میسر نیست و از این جهت است که در زمان غیبت ، مردم موظف شده اند به رجوع به علما و فقها ... » .
چه خوب میبود که ایشان در عبارت « صوفیه و همه مذاهب منسوب به آن باطل و غیرصحیح است » تجدید نظر میفرمودند . چه ما میتوانیم قدیما و جدیدا صوفیانی را به همگان نشان بدهیم که خصوصیات مذمومی را که ذکر نموده اند نداشته و در عوض همانند خود صاحب فتوای محترم و بلکه بسیار بیشتر و مضافا با رعایت تقوای الهی از طریق تمسک به قرآن و پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام عالم و مجتهد بوده و عمری را در فهم قرآن و پیروی ائمه سپری نموده و با تجلیل فراوان از مراجع عظام شیعه کسب اجتهاد و اجازه فتوا نموده اند .
البته نظرات ایشان به احترام شان علمی و زحمات سختی که در حصول به آن کشیده اند و کسوت روحانیت که دارند محترم میباشد . اما ما به عنوان نادان این حق را به گردن شخص دانا داریم که اگر سوالاتی داشتیم بپرسیم و پاسخ بگیریم خصوصا که از کسانی باشد که در زمان غیبت مردم موظف به رجوع به ایشان شده اند و به همین جهت سوالات زیر را از صاحب فتوای محترم مینماییم :

سوال : با وجود اینکه بحمدالله مجتهدان شیعه زیادی در عالم اسلام خصوصا ایران پراکنده میباشند یک نفر شیعه از کدام مرجع باید تقلید بنماید ؟
سوال : آیا ممکن است دو نفر از مراجع تقلید در یک مورد مشخص در فتوای خود اخلاف نظر داشته باشند ؟
سوال : اگر تعدادی از مراجع تقلید شیعه در باب مساله ای فتوایی صادر نمودند که تعدادی دیگر از مراجع تقلید شیعه اظهار نظر ننموده باشند یا در فتوای خود نظری مخالف و ضد نظر گروه اول داشته باشند تکلیف شیعیان رفتار به کدام نظریه میباشد ؟
سوال : در حالت سوال قبلی آیا همه باید از یک نظریه پیروی کنند ؟ اگر بله از کدام یک نظریه پیروی شود ؟ و اگر یک گروه از شیعیان از مرجع تقلید صاحب نظریه اول و گروه دیگر از شیعیان از مرجع تقلید صاحب نظریه مخالف پیروی کنند کدام گروه خطاکار و گنهکار بوده و کدام گروه درستکارند و رستگار میشوند ؟
سوال : آیا هر شخص مرجع تقلید در شیعه میتواند نظریه خود را از نظر سایر مراجع و علما بالاتر دانسته و آن را برای کافه شیعیان لازم الاجرا بداند ؟
سوال : آیا همه مراجع تقلید و علمای شیعه میتوانند عقاید سایر علما و مراجع دیگر را بطور تکفیر یا تفسیق رد کنند ؟ عالم و مرجع تقلیدی که چنین اختیاری دارد چه خصوصیاتی دارد ؟ لطفا بطوری این خصوصیات را بفرمایید که هر شیعه عامی بتواند چنین مجتهدی را تشخیص بدهد چرا که به امر آخرت او وابستگی دارد .
سوال : اگر مرجع تقلیدی فتوایی صادر کرد که مرجع تقلید دیگر آن نظریه را قبول نداشت و مقلدان مرجع تقلید اول با توسل به فتوای او متعرض مقلدان مرجع تقلید دوم شدند در این اختلاف حق با کیست و چگونه حل میشود .
سوال : در حالت سوال قبل اگر اختلاف بین مقلدان به ضایع شدن جان وعابرو و مال شیعیان انجامید در این اختلاف که بین مسلمین ایجاد شده مسوول کیست ؟

توضیح : برخی از بزرگان صوفیه قدیما و جدیدا دارای مراتب عالیه علمی در مذهب شیعه بوده و عالم و مجتهد و صاحب فتوا میباشند و مراتب علمی را مانند سایر علمای و مراجع شیعه طی کرده و اجازه نامه خود را از علمای بزرگ دریافت نموده اند که با علم و احترام به درویشی و مقام تصوف ایشان به آنان داده اند و این تایید را در اجازه نامه آنان نیز مذکور نموده اند .
نمونه آنچه درباره جناب سلطانمحمد سلطانعلیشاه آمده (1) یا آنچه در اینجا از مدارج و مدارک علمی آقای حاج سلطانحسین تابنده آمده است (2) .

سوال : نظر جنابعالی درباره کسانی که متمسک به قرآن و ائمه معصومین میباشند و عمر خود را در فهم آن دو منبع سپری نموده و از طریق تمسک به قرآن و پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام به مقام علمی و اجتهاد ( همچون جنابعالی ) رسیده اند که بنا به فرموده شما مردم موظفند در زمان غیبت به آنان مراجعه کنند ولی در عین حال صوفی هم باشند چه میباشد ؟
سوال : نظر جنابعالی راجع به علمایی که با علم به تصوف شان به چنین اشخاصی اجازه اجتهاد و فتوا داده اند چه میباشد ؟
سوال : آیا ممکن است یک نفر شیعه مدارج عالیه علمیه را طی نموده به مقام والای اجتهاد و فتوا برسد اما سپس گرفتار مذهب باطل شود ؟ و اگر ممکن است امکان لغزشهای اعتقادی و رفتاری در سایر علما نیز هست ؟ در صورتی که هست عامه شیعیان چطور تشخیص میدهند که کدام عالم و مجتهد شیعه بر راه صحیح میباشد و کدام گرفتار عقاید باطله شده ؟ لطفا بطوری بفرمایید که برای هر مقلد شیعه عامی دقیقا قابل تشخیص باشد چرا که به امر آخرت او وابستگی دارد .

(1) در کتاب نابغه علم و عرفان تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه مذکور است .
(2) اذن روایت و اجازات جناب رضاعلیشاه :
- از جانب آیت الله محمد حسین آل کاشف الغطاء .
- از جانب آیت الله سید مهدی درچه ای .
- از جانب آیت الله محمدرضا مسجدشاهی .
- از جانب آیت الله محمدرضا مسجدشاهی (تصویر) .
- از جانب آیت الله محمد موسوی نجف آبادی .
- از جانب آیت الله محمد موسوی نجف آبادی (تصویر) .

ادامه - بخش سوم : در باب جامعه روحانیت

ارتباط : صورت فتوای مورد بحث

۲۴.۱۱.۸۵

تبریک سالگرد فتح حسینیه شریعت قم

روز 24 بهمن ماه برابر 13 محرم الحرام سالروز حمله به حسینیه شریعت قم میباشد .
بیانات حضرت آقای مجذوبعلیشاه را که در این باره فرموده اند مطالعه بنمایید فایل صوتی آن هم موجود است میتوان شنید .
ما به همین مناسبت این حادثه را هم به کسانی که مرتکب آن عمل شدند از آمر و عامل و کسانی که با سکوت خود آنرا تایید کردند یا مخالفت نکردند و هم به دراویش این سلسله تبریک عرض مینماییم .

مبارک آقایان و دار و دسته مربوطه باشد که در ماه حرام سه روز پس از سالگرد قتل امام حسین (ع) و خانواده و اصحابش در کنار حرم نواده امام حسین (ع) در شهر مقدس قم و دو روز پس از سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مکانی را که تعلق به مسلمانان و شیعیان و پیروان امام حسین (ع) داشت و برای اجرای مناسک اسلامی و یاد خدا احداث شده بود مانند دار و دسته کشندگان امام حسین به نام اسلام و با نمونه گرفتن از همان سبعیتی که در روز عاشورا دیده شد آتش زدند و خراب کردند و مسلمان شیعه را از زن و مرد و کودک و جوان و پیر به جرم درویشی همه را کتک زده ( اما توفیق نداشتند کسی را بکشند ) و به اسارت بردند و حین این کارها گروهی نیز به یاد حادثه کربلا جمع شده و مرتکبین را با سوت زدن و صدا کردن و شعار دادن تشویق و همراهی مینمودند تا در آن ثواب بی بهره نمانند . و در توضیح این عمل هم مانند اخلاف خود دلیل آوردند که اینها از دین پیامبر اسلام خارج شده اند و همه نوع تهمت ناموسی و اخلاقی و دینی و قانونی وارد آوردند و مال و جان آنها و آبروی خود را ضایع نمودند . پس از آن نیز قدرت روحی عجیبی از ایشان به ظهور رسید که چون اتهامات و رفتارشان مقبول سایر علما از شیعیان و سایر مسلمانان و قانون و مردم واقع نگردید کوتاهی ننموده و برای اثبات آن اتهامات یک سال آنها را تکرار و بر عمل خود تاکید و خصوصا تحسین نمودند که با خراب کردن خانه دراویش و بیرون کردن آنان از قم اسلام را از این شهر مقدس نجات داده اند .

اما مبارک دراویش این سلسله باشد چرا که بزرگمان فرمودند که از این امتحانی الهی خوب درآمدیم و رفتار فقرا را در این حادثه با حلم امام حسن (ع) نسبتی دادند که همینها برای تبریک گفتن به فقرا کافی میباشد . انشاءالله همگی در کسب رضای پروردگار موفق باشیم .

دعا مینماییم که زعمای دین و جامعه به سخن ناصحان و مشفقان گوش فرا دهند که انشاءالله همگی عاقبت به خیر بشویم نه که به قهر الهی دچار شویم که سابقا به جهت بی توجهی به نصایح بزرگان دین برای مسلمانان حادث گردیده است .

۲۲.۱۱.۸۵

فتوای جناب مرجع علیه تصوف (1) - در باب استفتاء

بتازگی فتوایی از یکی از آقایان مراجع ملاحظه نمودیم که در آن تصوف و همه صوفیه را باطل دانسته اند . با توجه به اینکه سالگرد حادثه قم میباشد و چنین فتاوایی دستاویز آن حادثه بوده اند بجا دیدیم عرایضی در این باب بنماییم .
البته ما متعرض مقام شامخ مرجعیت نمیشویم اما از بیانات ایشان سوالاتی نیز برای ما پیدا شده است که میپرسیم لکن قبل از آن متعرض کسانی که استفتاء نموده اند خواهیم شد . لازم به یادآوری نیست که مطلب در دفاع از طریقه صوفیه نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی است که این فتوا را در معرض دید آنان قرار داده اند و با این کار آنان را مخاطب ساخته اند والا عمل دیگران به عهده خودشان میباشد .

درباب استفتاء
اولا صورت فتوای مذکور چنین است که یک برگه تایپ شده و مهر و امضای جناب مرجع در پایین آن ملاحظه میشود . این چه سوال و جوابی است که به چنین ظاهری میباشد ؟ ما گمان مینمودیم که استفتاء چنین باشد که یک نفر سوال را مینویسد و مرجع مورد پرسش در پای آن یا جداگانه پاسخ میفرماید . به نظر میرسد اینجا چنین بوده باشد که کسی همه آن را ( با جواب ) نوشته و بعد جناب مرجع امضا نموده اند یا اینکه جناب مرجع فرموده اند کسی بنویسد ما امضا مینماییم . یعنی چنان مقرر بوده که چنین گفته شود نه که پرسش و پاسخی در میان باشد .

دوم در استفتاء آورده اند : « ... در این دریای تاریک و طوفانی تبلیغات صوفیان و درویشان ، جوانهای ما فانوس هدایت را پیدا نمیکنند ... » .
عرض میشود اگر به قول خودتان چند سال است « ... که فرقه های مختلف و متعدد تصوف ... فعالیتهای آشکار و وسیعی را برای جذب جوانان ایرانی به سوی خانقاهها ، سامان داده اند . » شما نزدیک سی سال است که تمام رسانه ها را در این مملکت در اختیار دارید و حتی رسانه های غیرخودتان را هم آنهمه تفتیش و نظارت مینمایید چطور شده که از چهار صفحه در اینترنت و چند کتاب طوفان به راه افتاده است و چطور شده که شما با در اختیار داشتن عمر کامل یک نسل و با آنهمه امکانات تربیتی از جمله مدرسه و دانشگاه نتوانسته اید این جوانان را چنان تربیت کنید که دچار طوفان تبلیغات صوفیان نشوند که با چند صفحه وبلاگ و کتاب به راه انداخته اند ؟
در باب طوفان بنظر میرسد شما بوده اید که پارسال با قضیه حسینیه شریعت قم برای خاموش کردن چراغی را که ایزد برفروخته طوفان بپا نموده اید و اگر جوانان چراغی را که نزد صوفیه میابند نزد شما پیدا نمینمایند تقصیر از آنان یا صوفیه نمیباشد .

سوم آورده اند که « بعضی نماز و روزه و حج را از ضروریات دین میدانند و بعضی هم از ضروریات دین نمیدانند و باعث ترک واجبات شده اند وجه اشتراک همه آنها در این عقیده است که امر دین را به دو امر مجزا تجزیه کرده اند و میگویند امر شریعت با مراجع تقلید است و امر طریقت یا تربیت روحی و راه و روش عمل صالح در زندگی با قطب و پیر خانقاه است و باید روحتان را به او بسپارید تا همچون فقیری از شما دستگیری نماید . »
ما میپرسیم اگر گروهی باشند که در چهارچوب شریعت ( با تقلید از مراجع تقلید ) معتقد به ضرورت تربیت نفس و تکمیل روحی باشند با پیروی از استاد راهنمایی که بتواند و از سوی خداوند مجاز به هدایت خلق باشد ؛ چه ایرادی به این گروه وارد میشود ؟ تربیت نفس خلاف اسلام است یا « راه و روش عمل صالح » ؟ شما که امر طریقت را قبول ندارید اگر گروهی باشند که معقتد به مجزا بودن طریقت و شریعت باشند ( که دراویش گنابادی نیستند ) چه ناراحتی برای شما ایجاد میکند که معتقد به چیزی باشند که شما وجودش را منکرید ؟ آیا این دسته از مسلمانان فتوا و سرکوبی فرهنگی و فیزیکی میخواهند ؟ چه مشکلی است ذیلا عرض میشود .

چهارم آورده اند که دراویش ادعا میکنند « مراجع تقلید ما را قبول دارند و تایید میکنند و دلیلش ندادن فتوا علیه دراویش است . »
دراویش ادعا نمیکنند بلکه همیشه برخی مراجع تقلید بوده اند که تصوف را قبول داشته اند و بعضا مدارکی نیز ارائه شده که ذکر آن ذیلا خواهد آمد . اگر اکنون تاییدی از مرجعی شنیده نمیشود از ترس شما حافظان اسلام است که خانمان مردم را به باد میدهید و کسی هم برایتان حرمت ندارد .
در اینکه فتوا علیه دراویش داده نشده گویا حافظه بعضی به مصلحت کار مینماید . پارسال در قم آنهمه ادعا که نمودید از صدر اسلام تا کنون بزرگان شیعه مخالف صوفیه بوده اند . آن دروغ بود یا قسمت راستش بی اعتبار بوده که یکی دیگر نیاز داشتید ؟

پنجم استفتاء نموده دو سوال پرسیده شد . یکی اینکه « آیا شرکت در خانقاه با عقیده به هدایت پیر و قطب درویش و پیروی از اعمال آنان جایز است ؟ » . دوم اینکه « آیا در مذهب حقه ، شریعت و طریقت دو امر جدا از هم هستند ؟ »
در باب سوال اولی عرض میشود که این چه سوال بیمعنی است : اگر صوفیه مورد نظر شیعه باشند که در باب پیروی یا مجالست با شیعیان فتوا دادن معنی ندارد و اگر آن صوفیه شیعه نباشند که آدم شیعه در مجالس غیرشیعه بانظر قبول شرکت نمینماید . اگر هم شرکت کننده شیعه نباشد که فتوا برایش بی اعتبار خواهد بود .
در باب سوال دومی در سلسله گنابادی ( که در محل اجتماعشان این فتوا را چسبانده اند ) به جدایی شریعت و طریقت و حقیقت معتقد نمیباشند . اگر هم چنین کسانی باشد درصورتی که به شریعت با پیروی از مجتهد عمل کنند حدود مسوولیت فقیه را رعایت کرده و امر طریقت هرچه باشد در حیطه تخصص فقیه نمیباشد که بخواهد نظری بدهد .

در پایان هم آورده اند که دل امام زمان (عج) از وجود این شبهات بدرد میآید . عرض میکنیم دل امام زمان از آن چیزی به درد میآید که جدش پیامبر (ص) فرمودند : « قطع ظهری اثنان : جاهل متنسک و عالم متهتک » نه آنچه شما از خود برایشان بفرمایید .

اما با آنچه گفته شد اشکال کار صوفیه از نظر آقایان چه میباشد که تحت هیچ شرایطی قابل صرف نظر نبوده و حتما باید چاره شوند ولو به زیر پا نهادن آنچه خداوند در شرع و اخلاقیات و انسانیت مقرر فرموده ؟
به نظر میرسد که جواب در آنجاست که با اینکه آقایان اقرار مینمایند دسته ای از صوفیان معتقد به ضروریات شرعی با تقلید از مراجع تقلید میباشند و برخی عقاید خاص آنان هم ظاهرا جنبه نظری داشته کاری به عوام الناس ندارد اما آنان « ... عقیده به هدایت پیر و قطب درویش ... » دارند . جواب در این است که چرا با اینهمه طوفانی که برای خاموش کردن چراغ صوفیه به راه میاندازند برخی جوانان آقایان را رها کرده و به یک عمر تربیت آنان پشت پا زده به دنبال چراغ صوفیه میروند . این است که مجالس صوفیه حقه پر میشود ولی مساجد مورد اداره آقایان خالی میباشد . این است که کسی پس از یک عمر مسلمانی دزد و فاسد الاخلاق و ددمنش درمیآید ولی درویش را زجر و آزار میکنند از عقیده و مرامش که همان مرام اسلام و تشیع باشد دست برنمیدارد و به بزرگان دین و مذهب پشت نکرده و عمل خلاف اخلاق و دین نمیکند . و این است که اینهمه توطئه میکنند در دراویش تفرقه بیندازند ولی موفق نمیشوند و آنان به خواست خداوند رفتار مینمایند که « کانهم بنیان المصوص » (سوره صف آیه 4) . مشکل آقایان با تصوف همچون اخلافشان ناشی از ریاست طلبی و حسادت میباشد مشکلی که اکنون به عیان
با دیگران هم دارند .

ادامه - بخش دوم : در باب فتوا

ارتباط : صورت فتوای مورد بحث

۱۵.۱۱.۸۵

گفتمان دوره ای با بیانات جنابان پشمینه (3)

پانزده بهمن 1385



به مناسبت سالروز فتح افتخارآمیز حسینیه شریعت قم و ضرب و شتم صاحبان مسلمان و شیعه آن و تصرف و آتش زدن و تخریب خانه امام حسین چند روز پس از عاشورا و پشت مقبره نواده آنحضرت جنابان پشمینه به جای لااقل لاپوشانی ماجرا با تایید و تاكید بر این حمله افتخارآمیز به « ... طرح مسائل خلاف واقع در جهت تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی برآمده اند .این کار آنقدر برایشان مهم است که حتی ... » یك ذره هم خجالت هم نمیكشند .
در همین رابطه ادعا شده كه هدف برخی وبلاگهای دراویش این است كه بطور زیركانه « ... بتوانند مراجع تقلید را تضعیف کنند ... » . آخر چیز ناحسابی (1) ، شخصی كه زعامت عده ای از شیعیان را به عهده گرفته ولی نه رعایت احكام اولیه اسلام را میكند نه رعایت خون و مال مسلمین را مینماید و نه به عنوان پیشوای یك عده اصول انسانیت را رعایت میكند و از رفتن عابروی شیعیان و مسلمانان كه به داشتن پیامبری چون محمد (ص) و امامی چون علی (ع) نزد مردم دنیا مفتخرند نمیترسد ، چه نزد خدا چه نزد اولیای دین چه نزد زعمای واقعی مذهب و عقلای قوم چه نزد مردم شیعه یا سایر خلق الله چه قوت و اعتباری دارد كه كسی بخواهد با زحمت و زیركی آن را تضعیف كند ؟ گیرم كه مدتی در حكومت قدرت و نفوذی داشته باشد و از این بابت خلقی از ترس ملاحظه اش را بنمایند .
ادعا نموده اند : ساخت حسینیه شریعت بدون مجوز ، تعهد به تعطیلی آن تا زمان مشخص ، اعزام همه دراویش توسط آقای تابنده از همه جای كشور به سوی قم ، برنامه ریزی قبلی دراویش برای حادثه ، آماده كرده « ... اینهمه ابزار ووسایل درگیری توسط دراویش ... »
در این موارد ایشان باید قبلا حلازادگی خود را ثابت مینمودند البته اگر میتوانستند تا حالا میکردند پس نقلی نداریم .
پرسیده اند كه اگر دراویش مدعیند كه اهل درگیری نبودند « ... چرا نگذاشتند موضوع از طریق مراجع قانونی پیگیری شود ... » ؟
عرض میشود یكی از افتخارات در این كشور ( بنا به فرمایش خود رئیس محترم قوه قضائیه ) همین دستگاه عدلیه موجود میباشد كه از هر بیچاره ای كه در این دیار سر و كارش به آن افتاده باشد میتوان از كیفیت آن را سوال نمود . پس لطفا اینطور نفرمایید ...
در ادامه حسب حلالزادگی فرموده اند كه چرا با قطبیت جناب آقای تابنده « ... فرقه گنابادی از یک فرقه به یک حزب سیاسی مخالف نظام تبدیل شد ... » اما چون ترسیدند دراویش كه مورد سوالند چیزی بگویند كه باب طبع نباشد خودشان جواب داده اند : « دکتر نورعلی تابنده هیچ گاه مراحل درویشی را طی ننموده بلکه از جوانی عضو نهضت آزادی بود وبا مرگ مشکوک محبوبعلیشاه قطب قبلی که اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشت ومسمومیت شبانه وی که حتی بدون کالبد شکافی فورا دفن شدند به قطبیت رسیدند این فرقه را تبدیل به یک شاخه از نهضت آزادی نموده وهمراه با استکبار در حال تخریب جمهوری اسلامی است »
بله : جناب حاج دكتر نورعلی تابنده كه مدت طولانی وارد در تصوف بودند ( اما چون درویشی ایشان مورد قبول جنابان پشمینه نبوده حساب نمیشود ) و بطور شخصی با یك گروه سیاسی همكاری میكردند كه چون آن گروه مورد قبول پشمینه مورد بحث نمیباشد قبلا همكاری كردن با آنان سوء سابقه تلقی میشود ، با رحلت جناب محبوبعلیشاه به قطبیت رسیدند . بدین شرح كه چون مرحوم آقای محبوبعلیشاه اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشتند بطور مشكوكی ناگهان مسموم شده از دنیا رفتند و در دولت وقت بدون كالبدشكافی فورا دفن شدند و نشانه روابط حسنه آن مرحوم با دولت هم این بود كه برای اینكه مراسم رحلت ایشان مثل مراسم رحلت جناب رضاعلیشاه باشكوه نباشد وقتی دراویش پیكر ایشان را برای تدفین در مزار سلطانی بیدخت با ماشین به هزار كیلومتری تهران به گناباد انتقال دادند نهایت كوشش در محدود كردن مراسم ارتحال ایشان در شهر كوچك بیدخت انجام شد و پس از مدتی هم خانواده ایشان بر اثر اینكه زیاد مورد مراحمت قرار میگرفتند آب و خاك خود را نهاده در كشور دیگر رحل اقامت افكندند . جملات بعدی درباره استكبار و تخریب جمهوری اسلامی باز مربوط به حلالزادگی گوینده آن است .
یك پیشنهاد هم به جنابان پشیمنه میدهیم اینقدر تصاویر بی معنی كه به درد هیچكس نمیخورد در وبلاگت نگذار آنهم تكراری صفحه دیر باز میشود مشتریت كم میشود آنوقت دق میكنی میمیری .



این قسمت درباره نامه های مجعولی است که از طرف بخشهای مختلف سلسله از قبیل حسینیه ها و كتابخانه ها و انتشارات و غیره به سایر دراویش ارسال شده است .
اولا فرمودند « ... متن نامه مورد ادعا منتشر نشده است ... » ما نفهمیدیم منتشر نشده یعنی چه ، چیزی را كه مقدار زیادی تكثیر كردید و برای تعداد زیادی فرستادید هنوز منتشر نشده ؟ اگر طالب مطالعه این نامه ها میباشید شما كه دسترسی دارید از همان كه نوشته بگیرید كی بود كی بود من نمیباشم را نگه دارید خودتان یا امثال خودتان یا از دار و دسته خودتان بوده است .
در ادامه با اشاره به سخنان جناب مجذوبعلیشاه تحلیل شده « ... بازیرکی قصد دارد که موضوع انی تارک فیکم الثقلین را به قطبیت وولایت درویشی بکشاند وقطبیت را ادامه ولایت اهل بیت بداند ... »
عرض میشود ولایت مورد نظر صوفیه همان ولایت ائمه هست « و لو كره الكافرون » (2) « و لو كره المجرمون » (3) اثبات آن نیاز به كار بردن زیركی (4) ندارد شما باید ثابت بنمایید ولایت مورد نظرتان همان ولایت اهل بیت بوده اگر کسی چنین درخواستی نمینماید از ترس مراحمتان میباشد .
گفته اند « بعد از آن اشاره به دو آیه میکند که آیه اولی را اشتباه تلفظ میکند ... » . این توهین را به حساب بچگی نویسنده میگذاریم كه نشان دهنده بیشعوری و سطح تربیت خانوادگی وی است .
به هرحال عرض میشود كه وقتی كسی از علم خودش سخن میگویند نه علم دیگران و قبل از سخنرانی مطالب را حفظ نمیكند طبعا ممكن است بعضی نقلها را پس و پیش بگوید صد البته منظور از سخن گفتن فقط نقل كردن و لفاظی است و مغز و مفهوم گفته كوچكترین اهمیتی ندارد خصوصا اگر مطلوب ما نباشد .
در باب مطالبی كه از ایشان نقل شده درباره ورود به تصوف و مخالفت زن یا شوهر یا والدین با آن فرض بر این است كه مخاطب راه تصوف را راه خدا و تشیع حقیقی میداند چنانكه جملات بعدی هم این را نشان میدهد بنابر این مخاطب سخن آدمهایی از قبیل نویسنده كه میزان شعورشان در سطور بالا سنجیده شد نبوده كه نیاز به پاسخگویی آنان باشد .
مجددا از روی حلالزادگی نقل شده « ایشان نقد تصوف را تفرقه انداختن بین مومنین میداند. » . باز گفته قلب معنا شده . چنانكه پیداست منظور از تفرقه انداختن همان نامه ها و منظور از مومنین دراویش میباشند . در ادامه آمده « خوب.اگر اینجور است اهل بیت با آنهمه روایات در مذمت تصوف عامل اصلی تفرقه هستند » . توجه فرمودید ؟ ائمه بطور ناشناس نامه علیه تصوف مینوشتند و در آن « زیركانه » سعی در تفرقه انداختن بین پیروان تصوف میكردند و آن نامه ها را از آدرسهای مجعول برای دراویش میفرستادند . درباره احادیث مخالف تصوف هم ما به جای شعار دادن مانند بارها و بارها قبل جواب مستدلش را میگوییم كه بروید در كتاب یا اینترنت پیدا كنید و بخوانید موجود میباشد (5) .
اما درباره « ترس عجیب » مورد اشاره در آخر مطلب جهت اطلاع خوانندگان عرض میشود مرحوم كیوان قزوینی شیخ سلسله گنابادی بودند و از ایشان كرامات نقل میشود و خلق زیادی به دست وی وارد در تصوف در سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی شدند كه در زمان ماموریت ارشاد وی علاقه زیادی به وی داشتند اما وقتی برگشت و سر مخالفت برداشت و به راه دشمنی با اقطاب این سلسله گام نهاد حتی یك نفر هم به دنبال او از پیروی سلسله گنابادی بیرون نرفت . « ترس عجیب » كه گفته شده نشان از خوشبحالی مرتكبین چنین اعمال شیطانی دارد ولی خداوند فرمود : « و یابی الله الا ان یتم نوره و لو كره الكافرون » (6) آن كه راه خدا را میرود ترس ندارد كه در این باره فرمود « لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » ترس مال كافران و مجرمان است .



( تصور بفرمایید چگونه جنابان پشمینه روز عاشورا از هیات یا دسته بدو بدو خود را به اینترنت رسانده تا به مناسبت این روز نشان بدهد طرف کدام گروه در صحرای کربلا میباشد . )
این بخش مربوط به ولایت از نظر شیعه و تصوف است .
خلاصه آن همان اول آمده که « واین مسئله باعث شده تصوف در ابتدا در بطن اهل تسنن بوجود بیاید. » و قصه آن ذكر شده كه مطابق معمول كاملا علمی ، تاریخی و محققانه ( ما دیگر از رو میرویم آنقدر حلالزاده میباشد ) و ناشی از میزان آگاهی و درك نویسنده از تصوف و اصول و فروع آن میباشد . در این مطلب محققان كبیر پشمینه به تقسیم ولایت به اقسام مورد نظر پرداخته اند و روشن نموده اند كه كدام به كدام ( تصوف و تشیع و تسنن ) مرتبط است . سپس از جانب صوفیان ولایت را تعریف نموده از جانب شیعه آن را رد كرده اند . آنگاه انواع ولی را از جانب صوفیان برشمرده از جانب شیعه رد كرده اند زیرا « در نزد شیعه ولایت اهل بیت منحصر در دوازده امام است » (7) و مجددا هم بر رد آن تاكید نموده اند .
چنانكه عرض شده اظهار نظر در باب ولایت در تصوف در شان امثال جنابان پشمینه كه سطح سواد و شعور و طرز سخن گفتنشان قبلا و فعلا و بعدا از اظهاراتشان و رفتارشان پیداست نمیباشد كه با این پایه از تقوا و دانش كه به ظهور رسانده اند بزرگان سلف از عارف و صوفی و فیلسوف و عالم و استاد را نقد و رد میكنند . توصیه مینماییم كه به همان جاسوس بازیتان مشغول باشید كه تخصص داشته و طاقت ترك آن را ندارید که نانش را میخورید .
اما از آنجا كه ممكن است نویسنده از طایفه گربه سانان باشد كه از هر طرف ول میشوند از همان طرف میافتند سرآخر سراغ سلسله گنابادی رفته اند كه در سلسله « گنابادی گاهی این مقام [قطب] تا خداوندی نیز بالا می رود » و بعد از جناب سلطانعلیشاه جملاتی نقل كرده اند .
میپرسیم كدام آدم فهمیده بیغرضی چنین ادعاهایی را كه به صوفیه نسبت میدهند قبول میكند خصوصا از قول عالم جلیل القدری چون جناب سلطانعلیشاه كه خود مورد تایید فقیه بزرگ شیعه معاصر خود آیت الله حاج میراز حسن شیرازی بوده اند .
ضمنا از اینجا معلوم میشود كه جنابان پشمینه و دار و دسته ایشان مدعی انحصاری زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی امام زمان میباشند چه اتهاماتی را با ادعای دفاع از تشیع به صوفیه و بزرگان و پیروان تصوف نسبت میدهند كه مخالفان دوآتشه تصوف قبل از این به فكرشان نرسیده بود كه نسبت بدهند . تصور بنمایید كه در زمان جناب سلطانعلیشاه یكی از مخالفان تصوف به فكرش میرسید كه ایشان ادعای مقام خدایی برای خود و جانشینانش دارد گمان مینمایید چكار میكرد ( یا چه كار نمیكرد ) ؟
همچنین از همین ادعای زعامت انحصاری تشیع و بلكه مسلمین كه دارند معلوم میشود كه چرا اینقدر روی واژه « ولایت » و معنای آن حساسیت دارند چون آن را منحصر به خود میدانند و طاقت مدعی دیگر را به هرشكلی ندارند .



در این قسمت حسینیه شریعت قم را به مسجد ضرار تشبیه نموده اند تا به یورش و فتح آن حسینیه افتخار نموده باشند كه خدای ناكرده كسی در آن شك نكند .
اگر كسانی چنان عملی شنیعی را به نام دین و مذهب و قانون به آن شكل كه همگی دانستند انجام دادند و به آن افتخار هم نمودند ، عقاید و شخصیت درونی و اجتماعیشان را نشان داده اند و جای گفتگو ندارد .
اما در باب تشبیه آن مكان مقدس به مسجد ضرار به آیا قرآن توجه مینماییم :
« خدا شهادت میدهد : آنهایی كه مسجدی میسازند تا به مومنان زیان رسانند و میانشان كفر و تفرقه اندازند و تا برای كسانی كه میخواهند با خدا و پیامبرش جنگ كنند كمینگاهی باشد ، آنگاه سوگند میخورند كه ما را قصدی جز نكوكاری نبوده است ؛ دروغ می گویند - هرگز در آن مسجد نماز مگذار . مسجدی كه از روز نخست بر پرهیزگاری بنیان شده شایسته تر است كه در آنجا نماز كنی . در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند ، زیرا خدا پاكیزگان را دوست دارد » (8)
خداوند مسجد ضرار را تقبیه مینماید زیرا كه ایجاد شده برای زیان رساندن به مومنان ، اشاعه كفر و تفرقه بین مومنان و اینكه كمینگاهی برای دشمنان پیامبر باشد . و مسجد النبی را تحسین مینماید زیرا بر پرهیزگاری بنیان شده برای نماز و اینكه در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند كه خدا پاكیزگان را دوست دارد .
چنین خطاهایی كه در بخش اول ذكر شده امروزه جرم اجتماعی محسوب میشود ( حتی اگر جامعه اسلامی نباشد ) و در صورت اثبات آن مجازات مشخص قانونی دارد . آیا چنین جرمهایی برای دراویش اثبات شده است ؟ به آخرین حكم صادر شده برای دراویش مرتبط با حادثه قم توسط مراجع قانونی توجه بفرمایید .
از اینجا حرف ما درباره ادعای انحصار زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی از سوی خدا بر تمام بشریت توسط جنابان پشمینه و امثالهم ثابت میشود چه خود را فراتر از قوانین مسلم اسلام و مملكت اسلامی دانسته رفتار میكنند و به همین دلیل نیز میتوان ادعا كرد كه این گروه از مخالفان تصوف میباشند كه ادعای برابری با مقام خداوندی را دارند ( نه صوفیه ) و گرنه چگونه كسی خود را از همه این چیزهای بالاتر میداند؟
اما آنچه در بخش دوم ذكر شده كه چرا مسجد النبی مورد عنایت الهی میباشد تقوا و علاقه به پاکیزگی نفس و نماز ذکر فرموده . این صفاتی که در تحسین و تایید مسجد النبی بیان فرموده خواست و شعار و رفتار صوفیه بوده است یا این آقایان مخالف و مدعی تشیع ؟ در تقوای ایشان همین بس که اول خانمان و جان و عابروی مردم را به بازی میگیرند (9) بعد به دادگاه همان قانون که سنگش را به سینه میزنند میفرستند که هیچکدام ثابت نمیشود . یقین تاوانش را هم حواله به مرتکب این اعمال که همانا شیطان باشد کرده اند . چنین عملی در کدام شریعت و کدام قانون انسانی مورد قبول میباشد که به تقوا در مذهب حقه تشیع نسبت میدهند ؟
اکنون « قضاوت با مردم » که چه كسانی از مسجد ضرار میآیند و چه كسانی در مسجد النبی پرورده میشوند . آنها که میگویند آخرالزمان شده بیراه نمیگویند که در صدر اسلام پیامبر مسجد ضرار را خراب کرد و به مسجد النبی رفت و اکنون برعکس مسجد پیروان حقیقی آن بزرگوار خراب میشود .



(1) چون ثابت شده كه ایشان سزاوار كلمه « مرد » یا خصوصا « آدم » نمیباشند .
(2) سوره توبه ، آیه 32
(3) سوره انفال ، آیه 8
(4) خوانندگان توجه فرمودند كه كلمه « زیركی » این اخیرا چقدر برای جنابان پشمینه جالب شده ؟
(5) مثلا مطلب جناب آقای رضاعلیشاه در اینجا .
(6) سوره توبه ، آیه 32
(7) انگار ولایت اهل بیت ممكن بوده جای دیگر هم باشد .
(8) سوره توبه ، آیات 107 و 108
(9) یادمان هست که آن اول چه تهمتهای شرم آوری به آن سید بزرگوار و دراویش وارد کردند .

ارتباط : در عنوان هربخش