پانزده بهمن 1385
به مناسبت سالروز فتح افتخارآمیز حسینیه شریعت قم و ضرب و شتم صاحبان مسلمان و شیعه آن و تصرف و آتش زدن و تخریب خانه امام حسین چند روز پس از عاشورا و پشت مقبره نواده آنحضرت جنابان پشمینه به جای لااقل لاپوشانی ماجرا با تایید و تاكید بر این حمله افتخارآمیز به « ... طرح مسائل خلاف واقع در جهت تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی برآمده اند .این کار آنقدر برایشان مهم است که حتی ... » یك ذره هم خجالت هم نمیكشند .
در همین رابطه ادعا شده كه هدف برخی وبلاگهای دراویش این است كه بطور زیركانه « ... بتوانند مراجع تقلید را تضعیف کنند ... » . آخر چیز ناحسابی (1) ، شخصی كه زعامت عده ای از شیعیان را به عهده گرفته ولی نه رعایت احكام اولیه اسلام را میكند نه رعایت خون و مال مسلمین را مینماید و نه به عنوان پیشوای یك عده اصول انسانیت را رعایت میكند و از رفتن عابروی شیعیان و مسلمانان كه به داشتن پیامبری چون محمد (ص) و امامی چون علی (ع) نزد مردم دنیا مفتخرند نمیترسد ، چه نزد خدا چه نزد اولیای دین چه نزد زعمای واقعی مذهب و عقلای قوم چه نزد مردم شیعه یا سایر خلق الله چه قوت و اعتباری دارد كه كسی بخواهد با زحمت و زیركی آن را تضعیف كند ؟ گیرم كه مدتی در حكومت قدرت و نفوذی داشته باشد و از این بابت خلقی از ترس ملاحظه اش را بنمایند .
ادعا نموده اند : ساخت حسینیه شریعت بدون مجوز ، تعهد به تعطیلی آن تا زمان مشخص ، اعزام همه دراویش توسط آقای تابنده از همه جای كشور به سوی قم ، برنامه ریزی قبلی دراویش برای حادثه ، آماده كرده « ... اینهمه ابزار ووسایل درگیری توسط دراویش ... »
در این موارد ایشان باید قبلا
حلازادگی خود را ثابت مینمودند البته اگر میتوانستند تا حالا میکردند پس نقلی نداریم .
پرسیده اند كه اگر دراویش مدعیند كه اهل درگیری نبودند « ... چرا نگذاشتند موضوع از طریق مراجع قانونی پیگیری شود ... » ؟
عرض میشود یكی از افتخارات در این كشور ( بنا به فرمایش خود رئیس محترم قوه قضائیه ) همین دستگاه عدلیه موجود میباشد كه از هر بیچاره ای كه در این دیار سر و كارش به آن افتاده باشد میتوان از كیفیت آن را سوال نمود . پس لطفا اینطور نفرمایید ...
در ادامه حسب حلالزادگی فرموده اند كه چرا با قطبیت جناب آقای تابنده « ... فرقه گنابادی از یک فرقه به یک حزب سیاسی مخالف نظام تبدیل شد ... » اما چون ترسیدند دراویش كه مورد سوالند چیزی بگویند كه باب طبع نباشد خودشان جواب داده اند : « دکتر نورعلی تابنده هیچ گاه مراحل درویشی را طی ننموده بلکه از جوانی عضو نهضت آزادی بود وبا مرگ مشکوک محبوبعلیشاه قطب قبلی که اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشت ومسمومیت شبانه وی که حتی بدون کالبد شکافی فورا دفن شدند به قطبیت رسیدند این فرقه را تبدیل به یک شاخه از نهضت آزادی نموده وهمراه با استکبار در حال تخریب جمهوری اسلامی است »
بله : جناب حاج دكتر نورعلی تابنده كه مدت طولانی وارد در تصوف بودند ( اما چون درویشی ایشان مورد قبول جنابان پشمینه نبوده حساب نمیشود ) و بطور شخصی با یك گروه سیاسی همكاری میكردند كه چون آن گروه مورد قبول پشمینه مورد بحث نمیباشد قبلا همكاری كردن با آنان سوء سابقه تلقی میشود ، با رحلت جناب محبوبعلیشاه به قطبیت رسیدند . بدین شرح كه چون مرحوم آقای محبوبعلیشاه اتفاقا روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی داشتند بطور مشكوكی ناگهان مسموم شده از دنیا رفتند و در دولت وقت بدون كالبدشكافی فورا دفن شدند و نشانه روابط حسنه آن مرحوم با دولت هم این بود كه برای اینكه مراسم رحلت ایشان مثل مراسم رحلت جناب رضاعلیشاه باشكوه نباشد وقتی دراویش پیكر ایشان را برای تدفین در مزار سلطانی بیدخت با ماشین به هزار كیلومتری تهران به گناباد انتقال دادند نهایت كوشش در محدود كردن مراسم ارتحال ایشان در شهر كوچك بیدخت انجام شد و پس از مدتی هم خانواده ایشان بر اثر اینكه زیاد مورد مراحمت قرار میگرفتند آب و خاك خود را نهاده در كشور دیگر رحل اقامت افكندند . جملات بعدی درباره استكبار و تخریب جمهوری اسلامی باز مربوط به حلالزادگی گوینده آن است .
یك پیشنهاد هم به جنابان پشیمنه میدهیم اینقدر تصاویر بی معنی كه به درد هیچكس نمیخورد در وبلاگت نگذار آنهم تكراری صفحه دیر باز میشود مشتریت كم میشود آنوقت دق میكنی میمیری .
این قسمت درباره نامه های مجعولی است که از طرف بخشهای مختلف سلسله از قبیل حسینیه ها و كتابخانه ها و انتشارات و غیره به سایر دراویش ارسال شده است .
اولا فرمودند « ... متن نامه مورد ادعا منتشر نشده است ... » ما نفهمیدیم منتشر نشده یعنی چه ، چیزی را كه مقدار زیادی تكثیر كردید و برای تعداد زیادی فرستادید هنوز منتشر نشده ؟ اگر طالب مطالعه این نامه ها میباشید شما كه دسترسی دارید از همان كه نوشته بگیرید كی بود كی بود من نمیباشم را نگه دارید خودتان یا امثال خودتان یا از دار و دسته خودتان بوده است .
در ادامه با اشاره به سخنان جناب مجذوبعلیشاه تحلیل شده « ... بازیرکی قصد دارد که موضوع انی تارک فیکم الثقلین را به قطبیت وولایت درویشی بکشاند وقطبیت را ادامه ولایت اهل بیت بداند ... »
عرض میشود ولایت مورد نظر صوفیه همان ولایت ائمه هست « و لو كره الكافرون » (2) « و لو كره المجرمون » (3) اثبات آن نیاز به كار بردن زیركی (4) ندارد شما باید ثابت بنمایید ولایت مورد نظرتان همان ولایت اهل بیت بوده اگر کسی چنین درخواستی نمینماید از ترس مراحمتان میباشد .
گفته اند « بعد از آن اشاره به دو آیه میکند که آیه اولی را اشتباه تلفظ میکند ... » . این توهین را به حساب بچگی نویسنده میگذاریم كه نشان دهنده بیشعوری و سطح تربیت خانوادگی وی است .
به هرحال عرض میشود كه وقتی كسی از علم خودش سخن میگویند نه علم دیگران و قبل از سخنرانی مطالب را حفظ نمیكند طبعا ممكن است بعضی نقلها را پس و پیش بگوید صد البته منظور از سخن گفتن فقط نقل كردن و لفاظی است و مغز و مفهوم گفته كوچكترین اهمیتی ندارد خصوصا اگر مطلوب ما نباشد .
در باب مطالبی كه از ایشان نقل شده درباره ورود به تصوف و مخالفت زن یا شوهر یا والدین با آن فرض بر این است كه مخاطب راه تصوف را راه خدا و تشیع حقیقی میداند چنانكه جملات بعدی هم این را نشان میدهد بنابر این مخاطب سخن آدمهایی از قبیل نویسنده كه میزان شعورشان در سطور بالا سنجیده شد نبوده كه نیاز به پاسخگویی آنان باشد .
مجددا از روی حلالزادگی نقل شده « ایشان نقد تصوف را تفرقه انداختن بین مومنین میداند. » . باز گفته قلب معنا شده . چنانكه پیداست منظور از تفرقه انداختن همان نامه ها و منظور از مومنین دراویش میباشند . در ادامه آمده « خوب.اگر اینجور است اهل بیت با آنهمه روایات در مذمت تصوف عامل اصلی تفرقه هستند » . توجه فرمودید ؟ ائمه بطور ناشناس نامه علیه تصوف مینوشتند و در آن « زیركانه » سعی در تفرقه انداختن بین پیروان تصوف میكردند و آن نامه ها را از آدرسهای مجعول برای دراویش میفرستادند . درباره احادیث مخالف تصوف هم ما به جای شعار دادن مانند بارها و بارها قبل جواب مستدلش را میگوییم كه بروید در كتاب یا اینترنت پیدا كنید و بخوانید موجود میباشد (5) .
اما درباره « ترس عجیب » مورد اشاره در آخر مطلب جهت اطلاع خوانندگان عرض میشود مرحوم كیوان قزوینی شیخ سلسله گنابادی بودند و از ایشان كرامات نقل میشود و خلق زیادی به دست وی وارد در تصوف در سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی شدند كه در زمان ماموریت ارشاد وی علاقه زیادی به وی داشتند اما وقتی برگشت و سر مخالفت برداشت و به راه دشمنی با اقطاب این سلسله گام نهاد حتی یك نفر هم به دنبال او از پیروی سلسله گنابادی بیرون نرفت . « ترس عجیب » كه گفته شده نشان از خوشبحالی مرتكبین چنین اعمال شیطانی دارد ولی خداوند فرمود : « و یابی الله الا ان یتم نوره و لو كره الكافرون » (6) آن كه راه خدا را میرود ترس ندارد كه در این باره فرمود « لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » ترس مال كافران و مجرمان است .
( تصور بفرمایید چگونه جنابان پشمینه روز عاشورا از هیات یا دسته بدو بدو خود را به اینترنت رسانده تا به مناسبت این روز نشان بدهد طرف کدام گروه در صحرای کربلا میباشد . )
این بخش مربوط به ولایت از نظر شیعه و تصوف است .
خلاصه آن همان اول آمده که « واین مسئله باعث شده تصوف در ابتدا در بطن اهل تسنن بوجود بیاید. » و قصه آن ذكر شده كه مطابق معمول كاملا علمی ، تاریخی و محققانه ( ما دیگر از رو میرویم آنقدر حلالزاده میباشد ) و ناشی از میزان آگاهی و درك نویسنده از تصوف و اصول و فروع آن میباشد . در این مطلب محققان كبیر پشمینه به تقسیم ولایت به اقسام مورد نظر پرداخته اند و روشن نموده اند كه كدام به كدام ( تصوف و تشیع و تسنن ) مرتبط است . سپس از جانب صوفیان ولایت را تعریف نموده از جانب شیعه آن را رد كرده اند . آنگاه انواع ولی را از جانب صوفیان برشمرده از جانب شیعه رد كرده اند زیرا « در نزد شیعه ولایت اهل بیت منحصر در دوازده امام است » (7) و مجددا هم بر رد آن تاكید نموده اند .
چنانكه عرض شده اظهار نظر در باب ولایت در تصوف در شان امثال جنابان پشمینه كه سطح سواد و شعور و طرز سخن گفتنشان قبلا و فعلا و بعدا از اظهاراتشان و رفتارشان پیداست نمیباشد كه با این پایه از تقوا و دانش كه به ظهور رسانده اند بزرگان سلف از عارف و صوفی و فیلسوف و عالم و استاد را نقد و رد میكنند . توصیه مینماییم كه به همان جاسوس بازیتان مشغول باشید كه تخصص داشته و طاقت ترك آن را ندارید که نانش را میخورید .
اما از آنجا كه ممكن است نویسنده از طایفه گربه سانان باشد كه از هر طرف ول میشوند از همان طرف میافتند سرآخر سراغ سلسله گنابادی رفته اند كه در سلسله « گنابادی گاهی این مقام [قطب] تا خداوندی نیز بالا می رود » و بعد از جناب سلطانعلیشاه جملاتی نقل كرده اند .
میپرسیم كدام آدم فهمیده بیغرضی چنین ادعاهایی را كه به صوفیه نسبت میدهند قبول میكند خصوصا از قول عالم جلیل القدری چون جناب سلطانعلیشاه كه خود مورد تایید فقیه بزرگ شیعه معاصر خود آیت الله حاج میراز حسن شیرازی بوده اند .
ضمنا از اینجا معلوم میشود كه جنابان پشمینه و دار و دسته ایشان مدعی انحصاری زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی امام زمان میباشند چه اتهاماتی را با ادعای دفاع از تشیع به صوفیه و بزرگان و پیروان تصوف نسبت میدهند كه مخالفان دوآتشه تصوف قبل از این به فكرشان نرسیده بود كه نسبت بدهند . تصور بنمایید كه در زمان جناب سلطانعلیشاه یكی از مخالفان تصوف به فكرش میرسید كه ایشان ادعای مقام خدایی برای خود و جانشینانش دارد گمان مینمایید چكار میكرد ( یا چه كار نمیكرد ) ؟
همچنین از همین ادعای زعامت انحصاری تشیع و بلكه مسلمین كه دارند معلوم میشود كه چرا اینقدر روی واژه « ولایت » و معنای آن حساسیت دارند چون آن را منحصر به خود میدانند و طاقت مدعی دیگر را به هرشكلی ندارند .
در این قسمت حسینیه شریعت قم را به مسجد ضرار تشبیه نموده اند تا به یورش و فتح آن حسینیه افتخار نموده باشند كه خدای ناكرده كسی در آن شك نكند .
اگر كسانی چنان عملی شنیعی را به نام دین و مذهب و قانون به آن شكل كه همگی دانستند انجام دادند و به آن افتخار هم نمودند ، عقاید و شخصیت درونی و اجتماعیشان را نشان داده اند و جای گفتگو ندارد .
اما در باب تشبیه آن مكان مقدس به مسجد ضرار به آیا قرآن توجه مینماییم :
« خدا شهادت میدهد : آنهایی كه مسجدی میسازند تا به مومنان زیان رسانند و میانشان كفر و تفرقه اندازند و تا برای كسانی كه میخواهند با خدا و پیامبرش جنگ كنند كمینگاهی باشد ، آنگاه سوگند میخورند كه ما را قصدی جز نكوكاری نبوده است ؛ دروغ می گویند - هرگز در آن مسجد نماز مگذار . مسجدی كه از روز نخست بر پرهیزگاری بنیان شده شایسته تر است كه در آنجا نماز كنی . در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند ، زیرا خدا پاكیزگان را دوست دارد » (8)
خداوند مسجد ضرار را تقبیه مینماید زیرا كه ایجاد شده برای زیان رساندن به مومنان ، اشاعه كفر و تفرقه بین مومنان و اینكه كمینگاهی برای دشمنان پیامبر باشد . و مسجد النبی را تحسین مینماید زیرا بر پرهیزگاری بنیان شده برای نماز و اینكه در آنجا مردانی هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند كه خدا پاكیزگان را دوست دارد .
چنین خطاهایی كه در بخش اول ذكر شده امروزه جرم اجتماعی محسوب میشود ( حتی اگر جامعه اسلامی نباشد ) و در صورت اثبات آن مجازات مشخص قانونی دارد . آیا چنین جرمهایی برای دراویش اثبات شده است ؟ به
آخرین حكم صادر شده برای دراویش مرتبط با حادثه قم توسط مراجع قانونی توجه بفرمایید .
از اینجا حرف ما درباره ادعای انحصار زعامت تشیع و خلافت و نمایندگی از سوی خدا بر تمام بشریت توسط جنابان پشمینه و امثالهم ثابت میشود چه خود را فراتر از قوانین مسلم اسلام و مملكت اسلامی دانسته رفتار میكنند و به همین دلیل نیز میتوان ادعا كرد كه این گروه از مخالفان تصوف میباشند كه ادعای برابری با مقام خداوندی را دارند ( نه صوفیه ) و گرنه چگونه كسی خود را از همه این چیزهای بالاتر میداند؟
اما آنچه در بخش دوم ذكر شده كه چرا مسجد النبی مورد عنایت الهی میباشد تقوا و علاقه به پاکیزگی نفس و نماز ذکر فرموده . این صفاتی که در تحسین و تایید مسجد النبی بیان فرموده خواست و شعار و رفتار صوفیه بوده است یا این آقایان مخالف و مدعی تشیع ؟ در تقوای ایشان همین بس که اول خانمان و جان و عابروی مردم را به بازی میگیرند (9) بعد به دادگاه همان قانون که سنگش را به سینه میزنند میفرستند که هیچکدام ثابت نمیشود . یقین تاوانش را هم حواله به مرتکب این اعمال که همانا شیطان باشد کرده اند . چنین عملی در کدام شریعت و کدام قانون انسانی مورد قبول میباشد که به تقوا در مذهب حقه تشیع نسبت میدهند ؟
اکنون « قضاوت با مردم » که چه كسانی از مسجد ضرار میآیند و چه كسانی در مسجد النبی پرورده میشوند . آنها که میگویند آخرالزمان شده بیراه نمیگویند که در صدر اسلام پیامبر مسجد ضرار را خراب کرد و به مسجد النبی رفت و اکنون برعکس مسجد پیروان حقیقی آن بزرگوار خراب میشود .
(1) چون ثابت شده كه ایشان سزاوار كلمه « مرد » یا خصوصا « آدم » نمیباشند .
(2) سوره توبه ، آیه 32
(3) سوره انفال ، آیه 8
(4) خوانندگان توجه فرمودند كه كلمه « زیركی » این اخیرا چقدر برای جنابان پشمینه جالب شده ؟
(5) مثلا
مطلب جناب آقای رضاعلیشاه در اینجا .
(6) سوره توبه ، آیه 32
(7) انگار ولایت اهل بیت ممكن بوده جای دیگر هم باشد .
(8) سوره توبه ، آیات 107 و 108
(9) یادمان هست که آن اول چه تهمتهای شرم آوری به آن سید بزرگوار و دراویش وارد کردند .
ارتباط : در عنوان هربخش