مقدمه :
مکرر این مساله در مخالفت با تصوف مطرح شده و ظاهرا خواهد شد که :
« همه علمای شیعه با تصوف مخالف بوده اند و این هم نمونه هایی از آن : فلان عالم در فلان کتاب ، چاپ ... ، صفحه ... ، سطر ... ، کلمه ... » . که منظور از این دقت کم سابقه که از این اشخاص به ظهور میرسد این است که گفته شود : « دیدید ما چقدر عالمیم و حرفهایمان درست و از روی حساب است ؟ » .
اما این مساله چند و چونهایی دارد :
چند و چون اول :
ظاهرا اینهمه دقت در ارائه نشانی مطالب جای شبهه باقی نمیگذارد . چند و چون اول این است که اغلب موارد مخالفان مذکور بخش منتخبی از کل یک مطلب را انتخاب کرده ارائه مینمایند تا منظور خود را حتی خلاف نظر اصلی نویسنده القا کنند . به عنوان نمونه در کتاب مستطاب در کوی صوفیان که از نظر جنابان پشمینه منشور سازمان همکاری مخالفان تصوف تلقی میشود ، آمده که جناب حاج زین العابدین شیروانی مستعلیشاه قطب بزرگوار سلسله نعمت اللهی در کتاب ( گمانم ) بستان السیاحه در توصیف طریقه تصوف چنین چیز خلاف عقاید اسلامی را بیان کرده و عین مطلب را با نشانیی دقیق ( از قبیل آنچه قبلا نمونه آن آمد ) آورده است . اما اگر آدم سری به نشانی دقیق ذکر شده بزند مشاهده خواهد نمود که مطلب در توصیف طریقه معنوی زرتشتیان است . البته ذکر این عنوان در کتاب مستطاب در کوی صوفیان حائز اهمیت نبوده و نیامده است . چنین کاری یعنی نقل ناقص از صوفیه یا کسانی که درباره تصوف اظهار نظر کرده اند ، با هدفی القای منظوری غیر از آنچه مولف مورد نظرش بوده یکی از شیوه های پسندیده برای آشنا کرده مردم با تصوف اسلامی است .
چند و چون دوم :
حالا در نظر بگیرید که خیر ، شخص مورد نظر همان مطلب را گفته و منظورش هم همان بوده است که فهمیده میشود . چند و چون دوم درباره این است که « منظورش کیست » .
برای فهم موضوع ماجرای معروفی را نقل به مضمون میکنیم . در زمان مرحوم آقای سلطانعلیشاه اعقاب معنوی جنابان پشمینه و امثالهم نامه ای نزد مرحوم آخوند خراسانی از اعاظم علمای عصر بردند که در آن عقاید و رفتاری که از نظر اسلام مردود است ذکر شده و سوال شده بوده که حکم کسی که چنین عقایدی دارد چیست . البته منظور این اشخاص شریف جناب آقای سلطانعلیشاه بوده که خود مجتهد مسلم و از شاگردان ممتاز حاج ملاهادی سبزواری بود . مرحوم آخوند خراسانی چنین شخصی را رد کردند و نوشتند که مردود است . وقتی خبر آن به جناب سلطانعلیشاه رسید و از محتوای نامه خبردار شدند گفتند چرا زحمت کشیدید و اینهمه راه تا نزد ایشان رفتید . میآوردید تا من خودم تایید میکردم که هرکس چنین عقاید و رفتاری دارد مردود است .
مساله رد کردن کل تصوف و طرائق صوفیه و شخصیتهای صوفی در تاریخ اسلام از اول تا حالا بطور مطلق است . این کارها را میکنند و آنوقت سر بعضیها از امثال ابن عربی و مولوی و سعدی و ... ( قدیما و جدیدا ) که شهرت جهانی دارند و نمیشود به این مفتی خرابشان کرد گیر میکنند . چون کسی ( منظور آدم دانا و شریف است ) قبول نمیکند که اینها مخالف ائمه یا خارج از اسلام باشند . در این حالت یا رویشان نمیشود علنا تکفیر کنند ، یواشکی و اصطلاحا محفلی به یک عده ای میگویند تا آنها بغض صوفیه را داشته باشند و به موقع با چماق حالی به صوفیها بدهند ، یا پررو هستند و علنی میگویند تا آبرو و حثیت اسلام و مسلمین را نزد کفار و آبروی شیعیان را ( منظور شیعیان آبرودار است ) نزد عالم و آدم از دیگر شیعیان و اهل سنت و سایر کفار ( یعنی هرکسی غیر از خودمان ) ببرند ؛ ایضا آبروی ایران و ایرانی را .
منظور این بود که شخص مجتهدی ، عالمی ، دانشمندی ... اگر حرفی در رد عقاید و رفتار خلاف برخی صوفیه زده ( که خود صوفیه از سایرین بیشتر در این باره حرف زده اند ) ، منظورشان کسانی است که چنین خلافهایی در عقاید و رفتار دارند . حالا برمیگردیم به چند و چون اول که در آن مطلب را خلاف نظر مولف جلوه میدهند . وقتی از صاحب نظران ( قدیما و جدیدا ) اظهار نظری مخالف تصوف نقل میکنند ، نمیگویند عده ای از مردم حتما نظرات همان شخص را در تایید تصوف هم میخوانند و برای دیگران هم تعریف میکنند و میگویند اگر نظرش رد کل تصوف بوده آنجا چرا اینطوری گفته ؟ این میشود که بعضی مخالف دین میشوند و میگویند دینداران سوار جهالت مردم میشوند وگرنه زندگیشان نمیچرخد پس دین بد و خلاف تمدن میباشد ...
چند و چون سوم :
حالا باز فرض میکنیم که نقلهایی که شده درست است و منظور گویندگان هم کل تصوف بوده است . دراویش گنابادی برای نمونه در اینترنت تصویر و متن و ترجمه اجازات جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه را ارائه کرده اند که نشان میدهد چه علمای بزرگی با آگاهی به صوفی بودن و با احترام به عقیده و مسلک ایشان ، ایشان را تایید کرده و بسیار با تجلیل و احترام اجازه اجتهاد و فتوا داده اند .
چند و چون سوم درباره این است تکلیف عده ای از علما که از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون موافق تصوف بوده اند و با حرف و قلم و عمل این را بیان کرده اند چه میشود ؟ حالتهای زیر در باب اختلاف نظر این دو دسته از علمای شیعه متصور است :
- آنها اشتباه کرده اند ولی اینها درست فهمیده اند .
- آنها بیسواد بودند ولی اینها خدا هستند .
- آنها گمراه بودند ولی اینها در راه جمکران هستند .
- آنها مزدور و دستنشانده اسرائیل و انگلیس بودند که 1400 سال پیش تا حالا صوفیه را ایجاد کرده اند تا اسلام اصیل را نابود کنند ولی اینها انقلابی هستند .
- آنها از صوفیه میترسیدند ولی اینها از خود خدا هم نمیترسند .
- یک احتمال ضعیف هم هست که صوفیانی باشند که اولیای خدا هستند و آنها تشخیص داده اند که عده ای از این قبیل هستند ولی اینها فهمشان به این چیزها قد نمیدهد یا سیاست از خود اسلام و حقیقت مهمتر است و بر اساس اجتهاد جدید اسلام باید فدای مصالح آن شود .
خوانندگان محترم میتوانند روی موارد فوق الذکر تفکر کنند و تصمیم بگیرند ، ولی ما در اینجا سوالی را مطرح میکنیم :
کجای قانون تشیع به مجتهدی اجازه می دهد که صاحب فتوای دیگر را به جهت عقایدش رد کند و چه چیزی ( البته غیر از زور خداداده ) باعث میشود مجتهدی تصور کند که خودش مساله ای را حتما درست فهمیده و به حقیقت دست یافته ولی مجتهد دیگر که خلاف او نظری دارد به خطا رفته و گمراه شده و باید منهدم شود ؟ اما بحمدالله الآن مملکت امام زمان و عدل علی است و این چیزها حل و فصل شده و معلوم و مبرهن است که هرکسی با ما و همعقیده ما نباشد کافر بوده و فنای وی به هرشکلی ممکن بلکه از اهم واجبات است و اصولا عده ای باید با فکر و عمل به این کار شریف اشتغال ورزند . در این راه اگر عالم موافق تصوف مذکور زنده باشد باید با او گفتمان شود تا از اظهار عقیده خودداری کرده و حتی الامکان توبه کند وگرنه ... . و اگر شخص مذکور مربوط به گذشته بوده باشد فورا به عده ای ماموریت داده شود تا درباره او گفتمان کنند تا یک وقت مردم تصور نکنند که آنها موافق تصوف بوده اند و اگر مدرکی دراین باره رو شد فورا گفته شود که اینها جعلیات صوفیه است ، مردم که حالش را ندارند خودشان بروند ببینند .
خلاصه
:گفته شد که نظراتی از علما و مجتهدان و دانشمندان بر علیه تصوف منتشر میشود . عرض کردیم چند و چون دارد . اولین چند و چون این بود که خیلی مطالب آورده شده گزینشی است و اصل حرف گوینده آن نبوده . دومین چند و چون این بود که منظور بسیاری از ردیه ها در رد تصوف بطور مطلق نبوده . چند و چون سوم این بود که اگر هم عده ای از علما مخالف تصوف بطور مطلق بوده باشند عده ای هم موافق تصوف بوده اند .
نتیجه :
برای اینکه خوانندگان به زحمت نیفتند ما پاسخی را که معمولا از طریق زبان و عمل دریافت میکنیم از قول شخص فرضی در اینجا میآوریم :
- من قبل از ورود به بحث باید یک مقدماتی عرض کنم تا از آن نتیجه حاصل شود . من شاگرد و پامنبری زیادی دارم ، توی تلویزیون به مردم وعظ میکنم و روزنامه ها هم حرفهای مرا مینویسند . مقلد هم زیاد دارم ( که اتفاقا چماقهای خوشتراشی هم دارند ) . در دادگستری و پلیس و وزارتخانه های خاص و دولت و سایر جاها هم حرفم ردخور ندارد . در نتیجه تصوف از اسلام خارج است و تمام علمای شیعه آن را رد کرده اند و بیشتر مربوط به برادران سنی یا مسیحی یا بودایی ما هستند و اقوی است که همه صوفیه از اول تا حالا حتی اگر از علمای شیعه هم بوده باشند کافر یا سنی و لااقل فریب خورده اند ...
این نوع پاسخ ما را به یاد گفتمان دیگری میاندازد : « جواب خدا رو کی میده ؟ ... »
ارتباط : چند نقد از علمای بزرگ بر صوفیه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر